خیابان متنبی در بغداد جایی است که کتابها روی چرخدستیهای فرسوده از اتاقهای فروشگاه در ساختمانهای مجاور برای عرضه و فروش به این مکان آورده میشوند. این خیابان که در امتداد رود دجله قرار دارد به سبب وجود کتابفروشیهای قدیمی و چاپخانههای بسیار قلب تپنده فرهنگ عراق به شمار میآید. کتابفروشیهای این خیابان در این روزهای سخت کرونایی درهای خود را به روی مشتریان خود نبسته و همچنان پذیرای اهالی فرهنگی عراق هستند و گپوگفت معمول درباره سیاست و مسائل روزمره مثل سابق بینشان ادامه دارد.
گرچه تعدادی از رویدادهای فرهنگی در عراق لغو شده و شمار روندگان همیشگی به خیابان متنبی با توجه به شیوع ویروس کرونا و در پی اعتراضهای خشونتآمیز چند ماهه اخیر در عراق فروکش کرده اما نویسندگان، نوازندگان و هنرمندان عراقی مثل گذشته روزهای جمعه کنار تندیس متنبی، شاعر برجسته عرب که رو به دجله دارد گرد هم میآیند و به دیدار با فرهیختگان و علاقهمندان فرهنگ و هنر میروند. خریدوفروش گسترده کتاب در این خیابان تنها در روز جمعه انجام میشود.
جواد البیدانی، استاد دانشگاه عراقی در حالی که ۴ کتاب دانشگاهی از خیابان متنبی خریده و در دست گرفته میگوید: «از دهه ۸۰ و زمانی که دانشجو بودم مرتب به این خیابان سر میزنم. کرونا خطرناک و کشنده است. اما این موضوع مانع از آن نمیشود که به خیابان متنبی سر نزنیم. هر فرصتی که دست دهد برای یکی دو ساعت بودن در اینجا و کنار دوستانمان غنیمت میشماریم.»
سنت ادبی این شهر در این ضربالمثل قدیمی عربی خلاصه شده است: «قاهره می نویسد، بیروت منتشر می کند و بغداد میخواند.»
در دوره حکومت صدام که همه چیز را ممنوع شده بود انتخابها بسیار محدود بودند. بعد از سقوط او بود که ادبیات مذهبی و سیاسی در عراق محبوبیت تازهای یافت؛ اما در اینسالهای اخیر که عراقیها تا حدی اعتماد خود را به سیستم سیاسی کشور از دست دادهاند سلیقه آنها نیز دستخوش تغییراتی شده است.
حمزه ابوسارا، کتابفروش خبابان متنبی میگوید «تقاضا برای کتابهای سیاسی و مذهبی کم شده است. عراقیها بیشتر تمایل دارند کتابهای خودیاوری خریداری کنند تا مثبت و یا شاید خیالپرداز باشند.»
بحران اقتصادی آسیب بسیاری به میزان فروش کتابفروشیها زده است؛ اما سارا البیاتی، ناشر که تنها فروشنده زن این خیابان نیز است میگوید که اصلا به بستن کتابفروشیاش فکر هم نمیکند. «ما مشکلی نداریم.»
او در کتابفروشی کوچکاش جایی که کتابهای چاپ نشر خودش را میفروشد میگوید که کتابفروشی او رویای او است. «خانوادهام اجازه نمیدادند که در دانشگاه رشته روزنامهنگاری بخوانم. آنها تحصیل در این رشته را در اوضاع آشفته و بحرانی عراق خطرناک میپنداشتند.»
او به اجبار تحصیلاتش را در رشته مهندسی ادامه داد اما بعدا تصمیم گرفت به آرزوی دیرینهاش که کاری مرتبط با کتاب بود جامه عمل بپوشاند. او میگوید «من فقط عاشق کتابها هستم.»