حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی پور، سیاستمداری کهنه کار و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز است، همچنین از قدیمی ترین یاران مبارزاتی حضرت امام و از دوستان دیرینه مرحوم حاج احمد آقا محسوب می شود.وی در گفتگویی با نشریه حریم امام به نقش و ارتباط مرحوم احمد آقا با گروه های سیاسی و مبارزین قبل و بعد انقلاب پرداخته است که در ادامه بخش هایی آن را می خوانید.
برخورد مرحوم حاج احمد آقا در بعد از پیروزی انقلاب با گروه ها و جریان های معاند انقلاب چگونه بود؟
در رابطه با این سؤال باید عرض کنم که حاج احمد آقا وظایفی که بر عهده خودش می دانست و آن حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی و حفظ جان امام راحل، و مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در آن دوران بوده، نسبت به گروهک ها، منافقین و معاندین بسیار بسیار حساس بود و با هوشیاری کامل جلوی نفوذ آنها را می گرفت. به عنوان یک شاهد عرض کنم که این خاطره ای که الآن می خواهم نقل کنم از مرحوم حاج احمد آقا دیدم که بسیار درس آموز است که چگونه ایشان مراقب جان امام بود. پس از عزل بنی صدر مرحوم شهید رجایی به ریاست جمهوری رسید، و کابینه را به مجلس معرفی کرده و رأی اعتماد گرفته شد، آنها برای دیدار با امام به جماران آمدند. مرحوم حاج احمد آقا به سه راهی بیت آمدند و به پاسدارها مستقر در آنجا دستور دادند که غیر از آقایان رجایی و باهنر همگان بازدید بدنی شوند. آن دو بزرگوار وارد حسینیه جماران شدند و بقیه وزراء هم به ترتیب مورد تفتیش قرار گرفتند تا اینکه کشمیری ملعون(دبیر هیأت دولت که از عوامل نفوذی منافقین بود) به همراه کیف دستی خود، وارد شد.
وقتی به او گفتند که باید بازدید بشوی، شروع به اعتراض و داد و بیداد کرد و اجازه تفتیش نداد و با شهید رجایی هم تماس گرفت که چرا باید دبیر هیأت دولت بازدید شود؟!! شهید رجایی از مرحوم حاج احمد آقا خواستند که چون ایشان دبیر هیأت دولت بوده و مورد اعتماد است از بازدید او و کیفش که حاوی اسناد دولتی است، صرف نظر شود! مرحوم حاج احمد آقا گویی از اصرار بیش از حد کشمیری مبنی بر عدم بازدید، و واسطه قرار دادن شهید رجایی، بیشتر احساس خطر کرد؛ لذا دستور اکید داد که بازدید به طور دقیق و کامل از او صورت بگیرد و کیف را هم نگذارید به بالا بیاورد. و او قهر کرد و جماران را ترک کرد. و همه ما شاهد بودیم تنها چند روز بعد از آن، واقعه دردناک دفتر نخست وزیری اتفاق افتاد! کشمیری که در آن روز بنا داشت هیأت دولت را در حضور امام منفجر کند، در دفتر نخست وزیری نیت شوم خود و منافقین را به انجام رساند. این تدبیر احمد آقا در حفظ جان امام و برخورد با عوامل منافقین بود که بنده شاهد آن بودم. در اینجا عرض کنم که مهمترین کار احمد آقا حفظ جان امام بود.
مرحوم حاج احمد آقا چگونه و با چه پشتوانه ای جریانات مختلف اعم از رادیکال، معتدل و حتی جریان های مخالف را در زمان تبعید امام هدایت و رهبری می کرد؟
بعد از آنکه ما به نجف و امام به ترکیه تبعید شدند و سپس به نجف اشرف مشرف شدند، اولین یا دومین سالی که من در نجف اشرف بودم، سال ۴۵ یا ۴۶، حاج احمد آقا برای دیدن امام به نجف اشرف آمدند. دوستی و ارتباط مان از این زمان بیشتر شد و از نزدیک در جریان فعالیت های ایشان قرار می گرفتم. یک ویژگی که در حاج احمد آقا وجود داشت این بود که باید هم نقش امام و هم نقش آقا مصطفی که در نجف بودند، را باید در ایران داشته باشد تا حدی که مورد اطمینان هم از طرف مردم به خصوص نسل جوان، طلبه و دانشجو و هم در ارتباط با امام و نجف اشرف بودند. یعنی ظرف مستعدی بود که تمام اندیشه و افکار حضرت امام در این ظرف قرار بگیرد و در ایران منتشر شود.
این شرایط یک وضعیت خاصی را برای احمد آقا به وجود آورده بود و وقت زیادی را از ایشان می گرفت. مراجعاتی که به ایشان می شد، ارتباطاتی که ایشان باید با امام برقرار می کرد، ارتباط حاج آقا مصطفی با خارج، جریانات مختلف که در ایران بودند و… . داخل ایران اینگونه نبود که یک جریان با یک مسیر مشخص مبارزه کند؛ ما در آن زمان هم جریان های صد درصد اسلامی داشتیم، انقلابی داشتیم، جریان های رادیکال، معتدل و حتی جریان های مخالف را داشتیم و اینها هم کنترل می شوند، احزاب و گروه های سیاسی در کنار آنان، جریان های مسلحانه که بعدها به نفاق کشیده شدند، کنترل و رصد کردن این جریان ها تیزهوشی بالایی را طلب می کرد و لذا بخش عمده ای از وقت حاج احمد آقا را این مسائل در ایران می گرفت.
مرحوم حاج احمد آقا در رابطه با کنترل و هدایت در داخل ایران خوب عمل می کرد که کاملاً ما آرامش را در امام و حاج آقا مصطفی می دیدیم که خیالشان از ایران آسوده است یعنی بهترین منبع اطلاع رسانی و بازگشت امور به سوی او و نشرش در داخل مردم و هدایت و ارشاد جریان های مختلف در داخل کشور توسط حاجاحمد آقا و انتخاب صحیح یارانی که با او همکاری می کردند در داخل ایران به صورتی که این یاران و دوستان نباید شناسایی شوند و باید مثل خود او دارای هوش و زیرکی باشند که رژیم نتواند از آنان سر نخی به دست آورد و آنها را دستگیر کرده و مسیر مبارزاتی را فلج کند.
در نوفل لوشاتو که تقریبا ایشان به مرز پختگی سیاسی می رسد و در آن مقطع نیز گروه های سیاسی سهم خواهی می کردند، چگونه عمل می کرد تا دور نخورد؟
احمد آقا هیچ وقت فریب نمی خورد خیلی دقیق بود. مثلاً یک موقعی در نوفل لوشاتو خدمت امام بودیم و در مورد جریانات ملی مذهبی و نهضت آزادی و جریان بنی صدر اصطکاک داشتیم ولی حاج احمد آقا سعی می کرد یک تعاملی ایجاد کند برای پیشرفت کارها، اما هیچ وقت حاج احمد آقا برای برخورد قاطع با اینها منع نمی کرد و من موارد زیادی دارم که با برخوردهای شدید قطب زاده و بنی صدر و یزدی برخورد داشتیم. مثلاً دکتر یزدی شب ها با حاج احمد آقا و دوستان می رفتند در یک هتل، چون شب ها جا نبود در بیرون نوفل لوشاتو که دانشجویان بودند و ما بودیم و اتاق ارتباطات بود و شب ها با هم گعده داشتند و روزها می آمدند در آنجا.
یک روز ما شدیداً با بنی صدر و قطب زاده و اینها اصطکاک پیدا کرده بودیم زیرا که آنها می گفتند که ما سخنگوی امام هستیم و خبرگزاری ها می نوشتند که بنی صدر سخنگوی امام، سخنگوی امام یزدی، قطب زاده و اینها بر خلاف نظر امام صحبت می کردند و چند بار خدمت امام عرض کردیم، امام فرمودند که من سخنگو ندارم من خودم حرف خودم را می زنم. اول کار هم یزدی آمده بود خدمت امام، و بعد از ورود امام به پاریس گفته بود که دیگر شما رهبر انقلاب هستید و باید رئیس دفتر و سخنگو داشته باشید و باید تعیین نمایید. امام فرمودند: که من یک طلبه هستم… من رئیس دفتر نمی خواهم، سخنگو نمی خواهم، خودم حرف خودم را می زنم.
با اینکه امام این را فرموده بودند ولی اینها جوری صحبت می کردند که انگار سخنگوی امام هستند. من چند بار خدمت امام عرض کردم اینها اینجوری می گویند. امام فرمود: من که گفتم سخنگو ندارم تا اینکه یک اتفاقی افتاد. در آنجا قبل از آنکه آقای یزدی مصاحبه بکند با آن خبرنگار زن که می خواست با امام مصاحبه بکند که من تحقیق کردم که او خبرنگار یک نشریه ای هست که سرمایه گذار آن دربار در لندن است. به امام عرض کردم دوستان ما در لندن می گویند که سرمایه گذار و صاحب امتیاز این نشریه یک درباری است. امام فرمودند که من مصاحبه نمی کنم. یزدی خیلی اصرار داشت که امام مصاحبه کند. او به این خبرنگار گفته بود که وقتی امام سخنرانی می کند ضبط کن و ببر به عنوان مصاحبه پخش کن. یک شب که امام داشتند صحبت می کردند اتفاقاً من داشتم فرمایشات امام را ضبط می کردم، من دیدم که این خانم آمد و قبل از اینکه امام صحبت کند، ضبطش را گذاشت جلوی امام. من رو به امام کردم و گفتم آقا این همان خبرنگار نشریه است که گفتم. امام گفتند ضبط را بردارید. خلاصه ضبط این خانم را برداشتند. روز بعد من دیدم که آقای یزدی نشسته و دارد با این خانم مصاحبه می کند. این نشریه یک هفته نامه بود.
یک روز یکی از دوستان از لندن تماس گرفت و گفت مگر بنا نبود که مصاحبه نکنید، این آمده و به عنوان سخنگوی امام مصاحبه کرده، سخنگوی امام با خود امام فرقی نمی کند. من گفتم نشریه را فرستادند و من آن را خدمت امام بردم. ایشان خیلی ناراحت شدند. به امام عرض کردم که شما فرمودید من سخنگو ندارم اما اینها می نشینند و به عنوان سخنگو مصاحبه می کنند علی رغم اینکه فرمودید من با اینها مصاحبه نمی کنم. امام فرمودند اعلام کنید که من سخنگو ندارم. گفتم اجازه می دهید ما رسماً تابلو بزنیم و مصاحبه کنیم که امام سخنگو ندارند و این جمله را که امام فرمودند من سخنگو ندارم را به عربی، فرانسه، انگلیسی ترجمه کردیم و به در و دیوار زدیم.
نظر مرحوم یادگار امام درباره آنها چه بود؟ با توجه به اینکه دشمن شناسی یکی از وجوه ممتاز یک شخصیت سیاسی محسوب می شود.
من خدمت حاج احمد آقا گفتم که چرا با اینها برخورد قاطع نمی کنید. حاج احمد آقا فرمودند اینها کاملاً سیاسی هستند و یک آدم سیاسی که مذهب در عمل سیاسی اش نقشی نداشته باشد به هر عملی دست می زند هر خلاف شرعی برای رسیدن به آن هدف سیاسی اش مباح است و ایشان با ذکر نام یک نفر گفت آن آقا می رود در یک کافه در پاریس و می نشیند با یک نماینده پارلمان فرانسه، تا یک خبر را بگیرد و یا موضوعی را به او انتقال دهد. به هر حال این برای ما روشن باشد ما یک راه بیشتر نداریم در اینجا باید با یک چنین افرادی حشر و نشر داشته باشیم تا برویم ایران ببینیم آنجا چه کار باید بکنیم. لذا حاج احمد آقا کاملاً اینها را می شناخت و با شناخت و تعامل با آنها کار می کرد و هیچ وقت فریب آنها را نمی خورد. دوست و دشمن و منافق را می شناخت و این مسئولیتی را هم برای خودش و هم برای بیت امام به وجود آورده بود.
لذا با توجه به اینکه حاج احمد آقا خوب می دانست که چه خطراتی بیت امام و شخص امام را تهدید می کند، بر این اساس تمام وقتش را گذاشته بود برای حفظ امام، حفظ جان امام، حفظ اندیشه امام و راه امام که اینها صدمه نبینند. علی رغم اینکه حاج احمد آقا در نبوغ و استعداد کمتر از حاج آقا مصطفی نبود یا حداقل مثل حاج آقا مصطفی بود ولی ایشان این ایثار را کرد که به نظر من نزد خداوند بسیار ثواب و اجر دارد، که خودش را فدای امام کرد. یعنی تمام وقت، فکر و استعداد خود را برای حفظ این انقلاب و دستاوردهای انقلاب و حفظ امام گذاشتند چه در زمان حیات امام و چه در زمان بعد از رحلت ایشان.
۲۳۲۷۲۱۵