امام عسکری (ع) در مدت اقامت در سامرا، یا در حبس بود یا اگر آزاد بود، تحت نظر و ممنوعالملاقات بود. روایات متعددی از زندانی شدن ایشان خبر میدهد؛ از جمله آنکه المعتزبالله ـ خلیفه عباسی ـ به سعید حاجب دستور داده بود که امام را به حبس ببرد.
ابوالهیثم نگرانی خود را از این وضع به امام نوشت و آن حضرت پاسخ داد که: «پس از سه روز گشایش حاصل میشود» و پس از سه روز المعتز کشته شد.
آوردن و ماندن امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) در سامرا به اکراه و اجبار، از جهاتی مانند سیاست مأمون در آوردن امام رضا (ع) به نزد خود بود، تا بتوانند از نزدیک روابط امام را با شیعیانش مهار نمایند.
زیرا آنان که در سرتاسر جهان اسلام پراکنده بودند، با امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) ارتباطات عمیق داشتند، بهخصوص در دوره امام عسکری (ع) که شیعیان به میلیونها نفر رسیده بودند و همه بر این عقیده بودند که حق امامانشان از طرف حکام ظالم غصب شده است.
از این رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه خود را برای آن حضرت میفرستادند و هیأتهایی از نمایندگان مردم وارد سامرا میشدند و ضمن فراگیری احکام شرعی، اموال و وجوهات شرعی خود را به امام تسلیم میکردند.
بدین سان پیشرفت و گسترش شبکه منظم و متشکل شیعیان که از پیش شکل گرفته بود، برای حاکمیت عباسی خطرآفرین بود.
لذا امام عسکری (ع) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه قرار داشت و از آن حضرت خواسته شده بود که همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد، و وضعیت به گونهای بود که مردم نمیتوانستند به طور مستقیم با امام ملاقات نمایند.
موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام در میان مردم و حتی در میان افراد حکومت مشهود بود و کسی در وقار و عفاف و زیرکی و بزرگمنشی، چون او نبود. در «یوم النویه»، یعنی روز رفتن امام عسکری (ع) به دارالخلافه، شور و شعفی در مردم به وجود میآمد و خیابانها مملو از جمعیتی میشد که سوار بر مرکب خود بودند.
وقتی امام میآمد، همه هیاهوها خاموش میگردید و حضرت از میانشان عبور میکرد و به دارالخلافه وارد میگردید. اغلب افراد این جمعیت شیعیانی بودند که از مناطق مختلف برای دیدار امام به سامرا آمده بودند.
افزایش جمعیت شیعه و رفت و آمد هیأتهای نمایندگی مردم، و اموال و دارایی فراوانی که به امامان میرسید، موجب میشد که خلفا نسبت به امامان سختگیری نمایند.
لذا ائمه معصومین (ع) به پنهانکاری و کتمان و تقیه دست میزدند. سختگیریها و فشارها در زمان امام عسکری (ع) بیشتر شد و ایشان با مشاهده این وضعیت، تقیه را پیشه خود قرار داده بود.
شدت تقیه و کتمان امور به اندازهای بود که امام به شیعیان خود دستور دادند که وقتی به طرف کاخ خلیفه میرود، به آن حضرت اشاره نکنند، سلام نکنند؛ زیرا تحت تعقیب قرار میگرفتند و موجب حبس و کشتنشان میشد.
علی بن جعفر از حلبی نقل میکند که: ما در روز رفتن امام به مرکز حکومت، در عسکر اجتماع کرده و منتظرشان بودیم که نوشتهای از امام به ما رسید، بدین مضمون که: «کسی بر من سلام نکند، و بر من اشاره نیز نکند.
زیرا شما بر خود ایمن نیستید: الا لا یسلمن احد و لا یشیر الی بیده و لایؤمی فانّکم لاتؤمنون علی انفسکم!»
این سخن امام بهخوبی میرساند که حکام برای کنترل روابط امام با شیعیان تلاش فراوانی میکردند. البته هم امام و هم شیعیان در فرصتهای بسیاری همدیگر را ملاقات میکردند و حتی این ارتباطات تحت پوشش بقال و روغنفروش و… صورت میگرفت.
مراقبت نسبت به امام عسکری (ع) چنان شدید بود که شب هنگام به خانه ایشان هجوم میبردند و آنجا را مورد تفتیش قرار میدادند.
چنانکه بطحایی علوی پیش موکل سعایت کرده بود که اسلحه و اموال در خانه امام گردآوری شده است.
سعید حاجب گوید: شب به سوی خانه او شدم و نردبانی پشت خانه گذاشتم و از بام خانه آن حضرت بالا رفتم، سپس نردبان را در میان حیاط گذاشتم و فکر میکردم چگونه در این تاریکی وارد خانه او شوم که صدایی شنیدم: «سعید، همانجا باش تا شمعی برایت بیاورم.»
کمی درنگ کردم تا شمعی برایم آوردند و با روشنایی آن وارد خانه شدم و جبهای از پشم و کلاه و سجاده روی حصیر دیدم و یقین کردم امام در آن زمان نماز میخوانده است، پس به من گفت: «اینک خانه و اتاقها را ببین» و هر چه تفتیش کردم، در آن چیزی نیافتم.
خلفا به دستگیری و زندانی کردن امامان اکتفا نمیکردند، بلکه یاران آن حضرات را نیز دستگیر و زندانی میکردند.
در سامرا گروهی از اصحاب امام عسکری (ع) را دستگیر کرده بودند که از جمله آنان بود: ابوهاشم جعفری، داوود بن قاسم، حسن بن محمد عقیقی، محمد بن ابراهیم عمری و غیر ایشان که زیر نظر صالح بن وصیف قرار داشتند.
با ملاحظه این وضعیت چارهای نبود جز اینکه امامان امور خود را کتمان نمایند و تقیه پیشه سازند و شیوه پنهانکاری را برگزینند.
ابوهاشم جعفری از داوود بن اسود روایت کند که گفت: مولایم حسن عسکری (ع) مرا به سوی خود خواند و تختهچوبی را که مانند پایه در دراز و مدور بود، به من داد و گفت: «این چوب را به عثمان بن سعید عمری [که وکیل آن حضرت بود] برسان.»
به راه افتادم و در اثنای راه به شخصی که استری داشت، برخوردم و استر او مزاحم راه رفتن من شد، و با چوبی که به همراه داشتم، استر را زدم، و چوب شق شد و کاغذنوشتهها را در میان شکستگی چوب نگریستم، و بهسرعت آن را در میان چوب گذاشتم و آن را در آستین خود پنهان کردم.
در برگشت وقتی به نزدیک خانه امام رسیدم، عیسی خادم به استقبال من آمد و گفت: «مولا میگوید چرا استر را زدی و چوب را شکستی؟» گفتم: «نمیدانستم که در داخل آن چیست!» گفت: «چرا کاری میکنی که بعداً به توجیه و عذرخواهی محتاج شوی؟ مبادا دیگر مثل این کار تکرار شود.
هرگاه شنیدی کسی مرا دشنام میدهد، راهی را که به رفتن آن مأموریت یافتهای، درپیش بگیر و مبادا واکنش نشان بدهی یا خود را معرفی نمایی که کیستی، احوالت به من میرسد.»
وجود یک دستگاه منظم که هم پل ارتباطی باشد بین امام و مردم، و هم وجوهات از نقاط دوردست جمعآوری شود و به دست امام برسد، ضروری و لازم بود.
و این دستگاه با تعیین وکلا از ناحیه ائمه (ع) ایجاد گردید و با ارتباطی که بین امام و وکلا به وجود آمد، سعی شد تا راهنماییهای لازم دینی و سیاسی ارائه شود و این حرکتی سابقهدار بود که امام عسکری (ع) نیز در گسترش این دستگاه و استفاده از آن میکوشید و افرادی با پیشینه علمی و ارتباط محکم با امامان پیشین یا با خود آن حضرت برای وکالت گمارده میشدند، و در نامه خود به وکلا توصیه میکرد که نامهها و مراسلات را از شیطانها پوشیده نگه دارند و به دوستانش ارائه دهند.
۶۵۶۵