بالاخره بعد از شش سال، فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» به کارگردانی محسن امیریوسفی اکران شد، خوشبختانه در پایان سال ۱۳۹۷ فیلمی درخشان دیدیم که مملو از ایدههای تصویری جذاب است و با طعم طنز، واقعیات تلخی را برای ما به تصویر میکشد. بخشهایی از گفتوگوی شرق با محسن امیریوسفی را مرور میکنیم.
اولینبار که فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» را دیدم، یاد پیشداوریهای غیرمنطقی درباره این فیلم افتادم که نه ردپای وقایع ۸۸ در آن بهمثابه مسئله اصلی فیلم وجود داشت و نه عرض اندام منافقان! سؤال اساسی این است که ممیزان و کسانی که برای فیلمها تصمیمگیری میکنند، فیلم را با چه عینکی دیدند که نگرش خود را به کلیت فیلم الصاق کردند! درواقع از ابتدا مشکلات فیلم چگونه آغاز شد؟ اصلا چرا توقیف شد؟
واقعیت این است که دلیل این اتفاق را باید از کسانی بپرسید که مسبب این اتفاق شدند و جلوی اکران فیلم را در شش سال گذشته گرفتند و متأسفانه این حواشی را برای فیلم به وجود آوردند. اینکه فیلم چه مشکل سیاسیای دارد، سالهاست دارم پاسخ میدهم به دوستانم که در نمایشهای کوچک خانگی به تماشای فیلم نشستند. جالب است آدمهای مختلف از جناحهای سیاسی متفاوت همه این سؤال را میپرسند و فقط میتوانم یادآوری کنم برای اولینبار در جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۹۲ جلوی نمایش این فیلم توسط دبیر وقت جشنواره گرفته شد! کارهای فنی فیلم سال ۹۱ انجام و پروانه ساخت تیرماه ۹۱ صادر شد. پاییز ۸۹ اولین نسخه از فیلم را به وزارت ارشاد برای گرفتن پروانه ساخت دادم. آن زمان آقای شمقدری در رأس سازمان سینمایی قرار داشت. تیرماه ۹۱ بعد از یک سال و نیم که هفتهای دو، سه بار به وزارت ارشاد میرفتم، هرازگاهی گفتوگوهایی درباره فیلمنامه انجام میشد و فیلمنامه تقریبا ۱۶ بار بازنویسی شد و بعد از آن در تیرماه ۹۱ پروانه ساخت را گرفتم! حدود سه ماه بعد هم بهسرعت فیلمبرداری را شروع کردم. بنیاد سینمایی فارابی در کنار وزارت ارشاد درباره فیلمنامه نظر میداد. به هرحال پروانه ساخت را به من دادند و مهرماه ۹۱ فیلمبرداری را شروع کردیم که قسمتی از پلانهای نقش پدر با بازی اکبر عبدی باقی ماند که در اسفند سال ۹۱ فیلمبرداری شد. جلوههای بصری (کامپیوتری) فیلم هم خیلی زمانبر بود. تقریبا اوایل سال ۹۲ نسخه اولیه فیلم آماده بود که دولت آقای روحانی روی کار آمد و آقای ایوبی جایگرین آقای شمقدری شدند. ظاهرا به نظر میرسید فضا بهتر از قبل شده است. خیال ما هم راحت بود فیلمی که فرازونشیبها را طی کرده، بالاخره مشکلاتش مرتفع میشود! فیلم هم با تمام مسایل و مشکلات بالاخره ساخته شد. اما اولینبار برای جشنواره سال ۹۲ فیلم را ارایه کردم تا حضور داشته باشد. از همان زمان افتاد مشکلها!
یعنی شورای پروانه نمایش در زمان آقای ایوبی این مشکل را به وجود آورد؟
قبل از شورای پروانه نمایش نسخه فیلم را به جشنواره فجر داده بودم که ببینند و همزمان هم تلاش کردم تا پروانه نمایش صادر شود. در زمان آقای روحانی این اتفاق افتاد. چون میخواستم نسخه کاملشده را بدهم، اما وقتی اولینبار فیلم را دادم اولین جملات ناخوشایندی که شنیدم از زبان یکی از بچههای مطبوعات بود که گفت: «پیش آقای رضاداد (دبیر وقت جشنواره) بودیم و نسخه فیلم را که به صورت امانت به جشنواره داده بودم از کیفشان درآوردند و گفتند نسخه این فیلم در کیف من میماند و به هییت انتخاب داده نمیشود»! آن زمان بود که تماس گرفتم و گفتم: «نسخه را به من بدهید، چرا جوسازی میکنید؟» ایشان پاسخ داد: «صبر کن! پیگیری میکنیم». ولی به همین راحتی این مسئله بزرگ شد تا حدی که انگار همه مسایل جشنواره سال ۹۲ معطوف به فیلم من شده بود و اگر این فیلم کنار گذاشته میشد، جشنوارهای گل و بلبل خواهیم داشت! دست آخر هم فیلم را کنار گذاشتند تا جشنواره با آرامش جلو برود با این قول که بعد از جشنواره فیلم را حتما اکران میکنیم! جالب است جشنواره سال ۹۲ برگزار شد و یکی از جنجالیترین و پرتنشترین جشنوارههای فجر تاریخ شد!
اما بالاخره صبوری شما مؤثر واقع شد و فیلم در حال اکران است.
بله. اما خیلی راحت نبود!
به نظرم تجسم امید شما هستید که بعد از توقیف ۱۲ساله «خواب تلخ»، تیزر درخشانی ساختید که آقا اسفندیار را از گور درآوردید و زنده تحویل تماشاگران دادید! هر جای دنیا اگر بودید یک «کرسی امیریوسفیشناسی» در دانشگاهها به شما اختصاص میدادند! یا برای فیلم «آتشکار» از وسایل ابتدایی برای تروکاژ استفاده کردید و تازه در جشنوارهای جایزه بهترین دستاورد هنری خلاقه را کسب کردید.
(خنده) جایزه نوآوری سینمایی بود که از جشنواره مونترال سال ۲۰۰۹ گرفتم.
دستکم برای ثبت و درج در تاریخ باید بگویم که هر جای دنیا بود، یک واحد درسی که «چگونه امیر یوسفی باشیم» را برای دانشجویان میگذاشتند!
(خنده) یا حتی میتوانند یک رشته درسی به نام «چگونه امیر یوسفی نشویم» بگذارند!
چرا فیلم از زاویه دید یک زن است؟
اینکه در ابتدا گفتید فیلم چه مشکلی داشته که شش سال جلوی اکرانش گرفته شده مثل بحث دست ابتدای فیلم است و دری که باز و تاریخی که به آن نگاه میشود. تاریخی که همیشه پشت در است و اینکه شروع اصلی فیلم با صدای «در زدن» است که قبلتر از تصویر شروع میشود. دری زده میشود و صاحبخانه به خاطر احترام به میهمان، در را باز میکند. حتی در فیلم صدایی نمیآید که بپرسد چه کسی پشت در است. صاحبخانه فقط صادقانه در باز میکند.
درحقیقت «رواداری» ملت ایران را در ادوار مختلف تاریخ به نمایش میگذارد که همواره آغوششان گشوده است. نکته جالب در فیلم این است که مسایل معاصر را به گذشته پیوند زدید، یعنی تاریخ همواره وبال گردن ماست؟
دقیقا. اینکه بخواهیم این دوره صدساله را تجزیه و تحلیل کنیم و ببینیم خودمان کجای این تاریخ ایستادهایم و با گذر و نگاه به همه دورههای تاریخی به این فکر کنیم که نقشه جغرافیایی شبیه گربه است. منتها در کودکی این نقشه را شبیه حلزون میدیدم نه گربه! مثلا به جای گوش گربه، چشم حلزون و دریای خزر را لاک حلزون میدیدم. به نظرم این حلزون بهشدت آرام و صلحطلب است. برخورد مردم ما همیشه در طول تاریخ و در این جغرافیای چهارراه حوادث و تمدن جهانی آرامترین برخوردها بوده. اگر غیر از این برخورد میشد، یا با زمین سوخته طرف بودیم یا با کویری که دو، سه شهر بیشتر نداشت و باید براساس یک معاهده بینالمللی مثل سوییس در جنگ جهانی دوم یا جاهای دیگر فقط به خاطر حمایت کشورهای همسایه بقا داشته باشیم! اما الان ۲۵۰۰ سال تاریخ مکتوب و هزاران سال تاریخ داریم، البته بدون اینکه بخواهیم با هیجان اغراقآمیز درباره آن صحبت کنیم. آنچه داشتهایم نهتنها منفعل نبوده بلکه پیشرو بوده. اصلا آموزگار تاریخ و تمدن بشریت بوده. با این دید ۱۵۰ سال اخیر برای ما مهمتر میشود. در ۱۵۰ سال اخیر شاهد تلاشهایی در جامعه هستیم تا باز هم هویتی در کنار هویت هزارساله خودمان به دست بیاوریم. اگر این تاریخ را فقط از دید یک طیف از گرایشهای سیاسی- اجتماعی در جامعه نگاه کنیم، ما را تکبعدی میکند. به همین دلیل به نظرم از دید یک زن و مادر بهترین دید است. از زاویهای که برخلاف زاویه مردانه و پدرسالارانه است، علاقهمندیم به آن بچسبیم. گویی با کلید پدرسالارانه همه جنگها و صلحها درست از آب درمیآید و قابلتوجیه میشوند! در حالیکه نگاه زنانه بهتر کمک میکند.
خوشبختانه امروز، وقت صحبتکردن درباره زیباییشناسی فیلم است.
بله. امیدوارم فیلم مورد توجه واقع شود. معمولا سانسورچیهای سینمای ایران هیچ حکم جلبی برایشان صادر نمیشود.
اما باید نوری بر بخش تاریک تابیده شود.
بله و درمورد این مسیله صحبت شود که ردهای از آفات، فرهنگی هستند. توقیفکردن فیلم هم جزء آفات فرهنگی است و کسانی که در این کار مؤثر بودهاند باید در محکمه فرهنگی درباره آنها صحبت شود. شاید ظاهری خندهدار و طنزآمیز داشته باشد. اما واقعیتی تلخ است که شما جلوی یک فیلم را بگیرید. «آشغالهای دوستداشتنی» نمونهای از چندین فیلم در تاریخ سینمای ایران است که در زمان خودش اگر اکران میشد تأثیرات دیگری بر سینما داشت. توقیفکنندگان هر زمان که توقیف میکنند و در این کار تا هرزمان که موفق باشند به نوعی پیروزی آنهاست. خیلی از فیلمهای تاریخ سینما را داریم که اگر در زمان خودشان اکران میشدند در سینمای ایران تأثیرگذار میشدند. فیلمی مانند «خواب تلخ» بعد از ۱۲ سال اکران شد که پرفروشترین فیلم سال گروه «هنر و تجربه» هم بود و خیلی حس و حال خوبی برای من به همراه داشت. نظرات مردم را که میخواندم شور و هیجانی در سال ۹۴ به وجود آورد، اما در پس تمام تبریکات و لطفی که دوستان منتقد و تماشاگران سینما داشتند، درباره یک نکته کمتر صحبت کردم که این تبریک به نوعی برای من تسلیت بود!
چرا تسلیت؟
اینکه بعد از ۱۲ سال درباره فیلمی صحبت میشود که در ۳۲سالگی من میتوانست تحسین شود و از خیلیها نظر بگیرم و محاسن و ایرادهای فیلم را متوجه شوم و خط کاری زندگیام تغییر میکرد. بعد از ۱۲ سال آنقدر جانسخت بوده که هم من و هم فیلم ماندیم که دربارهاش صحبت شود. «آشغالهای دوستداشتنی» هم اگر در سال ۹۲ اکران میشد، مطمینا تأثیر بیشتری برای من داشت.
بهتر نیست درباره بخش لذتبخش یعنی خود فیلم صحبت کنیم؟
از یک لحاظ دوستانی که این آفت فرهنگی را انجام دادهاند هرکاری کنند مهم زمانی است که این فیلم نمایش داده میشود. من در میان مهاجمان فرهنگی کسی را دیدم که با پسرش به تماشای فیلم نشسته بود و پسر او از من عذرخواهی میکرد که پدرش در توقیف فیلم نقش داشته است. خب همین برای من کافی است!
با اینکه «آشغالهای دوستداشتنی» فیلمی با موضوع جدی است، اما صحنههای طنزی دارد که مختص خود شماست. چرا بلد نیستید فیلمهای عبوس بسازید؟
نمیدانم! اما شاید نگاهی است که به اطرافم دارم. با وجود همه مشکلات، نگاه طنز به اطراف دارم و گاهی هم که دچار تندی میشوم، چون صدای بلند و هم هیکل درشتی دارم و میتوانم خشن شوم، گاهی از خودم ناراحت میشوم که همه اینها قرار بود از من یک «پدر ژپتوی» آرام بسازد که درگیر پینوکیوی خودم و داستانهای ساده هستم. اما تلاش کردند مرا به آدم دیگری تبدیل کنند! اما تمام تلاشم این است که این اتفاق نیفتد. چراکه واقعا اعتقاد دارم در دستگاه توقیف و سانسور که در کشور ما وجود دارد، درواقع یک مدل خاص از آزار هنرمند هم وجود دارد. به نظرم مهمتر از اتفاق دردناک توقیف، این است که بعد از پایان توقیف، هیچ وقت به این فکر نمیکنید که بالاخره روزی تلافی خواهم کرد. همیشه تلاشم این بوده که اینگونه باشم و خوشحالم که در خاطرات خودم از راهروهای تنگ و تاریک وزارت ارشاد، خاطرات طنز بیشتری در ذهنم مانده است. خاطراتی از بعضی مدیران که حتی آنقدر ناراحت میشدند که یکی از آنها به خاطر اتفاقاتی که خودش مسببش بود، بغض کرده بود و من چای خودم را به او میدادم و میگفتم نگران نباشید حل میشود.
فیلم با امید همراه است. جدا از آن همیشه تیتراژ فیلمهایتان را دوست دارم. چرا در تیتراژ پایانی جلوی برخی از اسمها علامت ضربدر هست؟
این ضربدرها از یکمنظر مثل همان دوران مدرسه و بچگیهایمان است که مبصر جلوی اسم بچههای شیطون کلاس علامت ضربدر میزد! این مبصر یا همان شخصیت نامریی فیلم حتی در تیتراژ ما حضور دارد. مثلا جایی هم جلوی اسم کسی ضربدر زده و بعد پشیمان شده و پاک کرده… در نهایت همه ما باید حواسمان به کشورمان که مثل یک گربه خوشگل یا به قول کودکی من مثل حلزونی صبور است باشد و فکر کنیم که در پس همه اختلاف نظرها بالاخره میخواهیم با آن چه کار کنیم… .
۲۴۱۲۴۱
منبع