اما بدترین حالت را فرض می کنم.و آن اینکه یک خانم در برابر تذکر برادر روحانی ام به او جسارت می کند ،عمامه اش را بر می دارد،روی زمین می اندازد،لگدمال می کند و همزمان به او ناسزا می گوید و هتاکی می کند و برادر روحانی ام مظلوم واقع می شود.
امروز آن خانم به محکمه فراخوانده شده و با او برخورد قانونی صورت گرفته اما می خواهم به این کار قضایی توجه نداشته باشم و حودم را جای برادر عزیز روحانی ام بگذارم و از خودم سوال کنم آیا کار آن خانم از ریختن خاکستر و شکمبه گوسفند بر سر پیامبرخدا زشت تر بود؟ رسول خدا چه کرد؟
یا از خودم سوال می کنم رفتار آن خانم از فردی که به مالک اشتر توهین کرد بدتر است؟ جز این بود که مالک به مسجد رفت و برای توهین کننده طلب رحمت کرد؟
چه می شد اگر برادر روحانی ام همان دیروز نشانی منزل آن خانم را پیدا می کرد و باتفاق خانواده اش با هدیه ای کوچک عازم آنجا می شد و با او سخن می گفت و پای درد دلش می نشست؟ و انگیزه اش را می پرسید؟ و روشن می شد که رفتار آن خانم از کجا نشات گرفته؟چرا با تذکر برآمده از وظیفه شرعی مخالفت کرده؟ مشکلش معاش است؟ از اجبار در احکام دین گله دارد؟ از فلان جای حکومت عصبانی است؟…
اگر این اتفاق می افتاد نه نیازی به برخورد قضایی بود و نه جنجال کش میامد.چه بسا آن خانم تحت تاثیر رفتار پیامبرگونه روحانی محترم، خودش با حفظ همه گلایه هایش می پذیرفت که راهی که برای اعتراض انتخاب کرده نادرست است.
آنچه گفته شد با فرض این بود که برادر روحانی ام هیچ تقصیر و کوتاهی و خشونتی نداشته. اما اگر او هم در این وسط اشتباهی مرتکب شده با حضور در منزل آن خانم و یک دلجویی ساده، جایگاه روحانیت و سخنگویان رسمی دین را چندین برابر تاثیرگذار تر می کرد.