با شروع بحران سوریه و نقش آفرینی کشورهای منطقه ای و فرامنطقهای که عمدتا به نفع تروریست ها و آشوبگران وارد عرصه شده بودند، ایران نیز با تمایل سوریه و برای حل بحران اعلام آمادگی کرد. ابتدا در میدان دیپلماسی فعالیتهایی آغاز شد و ایران توانست در عرصه دیپلماتیک نقش آفرین باشد و از برخی کشورها مثل روسیه و چین برای ایفاگری حضوری فعال تر در ماجرای سوریه دعوت کرد. با وجود تلاش های موثری که در این زمینه شکل گرفت، ایران به این نتیجه رسیدکه برای رفع ناامنی نمی توان از همه ظرفیت های دیپلماسی بهره گرفت و باید مسائل را به صورت جدی تری دنبال کرد. گرچه این اعلام حضور چندان به مذاق آمریکا و متحدانش خوش نیامد اما طبیعی بود که منافع ملی هر کشوری مثل ایران در راس امنیت ملی قرار دارد و کشور مان نیز در این حوزه از آستانه تحملی برخوردار است. جمهوری اسلامی ایران نمیتوانست صرفا شاهد بحران آفرینی گروه های مختلف آشوبگر و تروریست و حامیان آنها در منطقه باشد و در این میان تنها نقش تماشاگر صحنه را ایفا کند.
دفاع ایران از ملت های منطقه اصول و مبنائی دارد و بر همین اساس از حق حاکمیت دولت های مشروع و قانونی حمایت می کند. طبعا با توجه به اعتقاد اصولی نظام جمهوری اسلامی ایران نسبت به حق حاکمیت مردم سوریه برای تعیین سرنوشت سیاسی شان، پشتیبانی از دولت قانونی این کشور در برابر شورشیان به عنوان یک اصل کلی در سیاست خارجی مورد تاکید قرار گرفت. در عرصه میدانی و حوزه دفاعی، دولت سوریه از یک سو با آشوبگرانی مواجه بود که رفته رفته در حال بسط نفوذ خود بودند و از سوی دیگرآمریکا و متحدانش از هیچ تلاشی برای حمایت های ستادی، مالی و تسلیحاتی از ترویست ها فروگذار نبودند.
منطقه غرب آسیا در نیم قرن اخیر شاهد دو وضعیت متفاوت بوده است. وضعیت نخست، مبتنی بر نزاع میان دولت های منطقه ای و نقش آفرینی قدرت های فرامنطقه ای از طریق تعیین ژاندارم برای منطقه بوده است. ایالات متحده آمریکا پس از حذف تدریجی بریتانیا، به این مدل روی خوش نشان داد و با تعیین رژیم پهلوی به عنوان جانشین خود در منطقه، از این مدل پیروی کرد، اما در مدل دوم که در دوره بوش پسر رخ داد، قدرت های فرامنطقه ای مانندآمریکا و انگلیس با حضور نظامی مستقیم، سعی کردند نظم منطقه را به طور مستقیم تعیین کرده و از روش نیابتی استفاده نکنند. بهانه آنها برای حضور مستقیم، نه فقط نزاع داخلی در منطقه، بلکه بروز پدیدهای خودساخته به نام تروریسم بود، هرچند شکست های آنان طی سال های اخیر، سبب روی آوردن به جنگ نیابتی و استفاده از ابزار تروریسم جهت پیشبرد اهداف خود در غرب آسیا شد.
در حال حاضر اما با توجه به نقش مهم مستشاری که نیروهای مقاومت در سوریه و عراق ایفاکرد، شاهد شکل گیری مدلی سوم از نظم منطقه ای هستیم. در این مدل، یک قدرت منطقه ای مانند ایران، از نظر میدانی قدرت بازگشت ثبات به سایر کشورهای درگیر با جنگ داخلی را داشته و از نظر دیپلماتیک به چنان قدرتی رسیده که می تواند سایر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای مانند ترکیه و یا روسیه را با خود همراه کند. در چنین وضعیتی، نظم منطقه از سوی یک قدرت برتر منطقه ای تعیین شده و سایر بازیگران باید منافع خود را بر اساس نسبتی که با این قدرت برتر دارند، تنظیم کنند.
بی تردید کشورهای عربی منطقه که تا به حال منافعی را به دلیل نقش قدرت های غربی در منطقه کسب کرده بودند، از نظم جدید خرسند نخواهند بود و درصدد تنش آفرینی برمی آیند. با این همه این کشورها اگر نگاهی واقع بینانه به تحولات موجود داشته باشند، درخواهند یافت که نزدیک شدن به تهران و همکاری با ایران برای بازگرداندن ثبات به منطقه و پایان دادن به جنگ های بیهوده در سوریه و عراق و یمن، می تواند به نفع همه کشورها باشد. عربستان، امارات، کویت، قطر، بحرین و سایر دولت هایی که تا به حال هزینه حضور مستقیم نظامی آمریکا و انگلیس در منطقه را پرداخت کرده اند، باید بدانند که اگر از طریق همکاری با ایران، ثبات را به خاورمیانه بازگردانند، هزینه های کمتری را متحمل شده و دیگر نیازی به مصرف دلارهای نفتی خود به نفع دولت های غربی نخواهند داشت.
نظم درونزای منطقه غرب آسیا، پدیده ای است که قریب به یک قرن است تجربه نشده و شاید تحولات اخیر بتواند به زایش آن کمک کند. تجربه جهانی نشان داده است که اروپایی ها نیز از طریق همین مدل توانستند پس از جنگ جهانی دوم، قاره سبز را از یک ویرانه خودساخته به قاره ای پیشرفته تبدیل کنند و بنابراین همین سرنوشت می تواندپیشروی غرب آسیا نیز باشد؛ البته اگر دست های پشت پرده و لابی های جنگ طلب اجازه تثبیت چنین نظمی را بدهند.
۳۱۱۳۱۱