یک. رسانه و فرهنگ در ایران بیش از حد واقعی توانشان جدی گرفته میشوند. رسانه خیلی مهم است، اما رسانه در هر عرصهای مهمترین عامل نیست. رسانه بخشی از ابزارهای عرصه فرهنگ است که در کنار اقتصاد، سیاست و اجتماع، بر زندگی جامعه مؤثر است.
اغراق حداقل در اثر رسانه از سوی دو گروه در ایران صورت میگیرد. اول، گروهی که از اغراق در نقش رسانه به دنبال جلب حمایت بیشتر هستند. ساسیهراسی به آنها کمک میکند که حمایت و کمکهای بیشتری برای مقابله با آنچه جریان تهاجم رسانهای خوانده میشود جذب کنند. دوم، مخالفان جریان رسانهای رسمی که میخواهند از اقبال به امثال ساسیمانکن، شکست سیاست رسانهای رسمی را نتیجه بگیرند. بزرگنمایی داستان ساسیمانکن و یک ستاره پورنوگرافی، به نفع هر دوست.
دو. بزرگنمایی اثر رسانه در ایران محصوص فرهنگگرایی اغراقآمیز یا باور به اثرگذار بودن فرهنگ در هر عرصهای و جایگزین کردن آن به جای عوامل سایر عرصههاست. کلمه «فرهنگسازی» از همین جهت مطلوب مدیران و سیاستمداران است. سیاستگذاران و مدیران میخواهند ناکامی خود در شکلدهی به ساختارهای مولد رعایت قانون، رانندگی درست، مصرف درست انرژی، شهروندی قانونمند و مدیریت درست پسماند را کلاً از طریق فرهنگسازی جبران کنند.
رسانه در حکمرانیای که این همه به فرهنگسازی توجه دارد، حکم بوقی را پیدا میکند که باید شیوه درست زندگی کردن را به مردم یاد بدهد. این سیاست فرهنگی و حکمرانی، از این غفلت میورزد که زندگی انسان تحت تأثیر عوامل دیگری از جمله اقتصاد و معیشت، سیاست و اعتماد، اجتماع و رابطه نیز هست. سیاستگذار و حکمرانی متکی بر فرهنگ میخواهد کاهش نرخ باروری، صرفهجویی انرژی، رانندگی درست، مدیریت پسماند و … را از طریق فرهنگسازی و بر اساس استفاده مفرط از رسانه حل کند.
این نوع حکمرانی، مشکلات خودش را هم از رسانه میبیند و برای مثال، اثر رسانههای خارجی یا تلویزیونهای خارجی فارسیزبان مخالف را هم بزرگنمایی میکند. این بزرگنمایی هم البته منافع برای گروههای خاص دارد، همانها که برای مقابله با این رسانههای مخالف بودجه و امکانات دریافت میکنند و به توسعه کار خود میاندیشند.
سه. ساسیهراسی ابزاری برای بیرون ریختن سایر نارضایتیها هم هست. گروهی استدلال میکنند که محدودیتهای اعمالشده بر استاد مرحوم محمدرضا شجریان و تضعیف موسیقی سنتی سبب این استقبال از ساسی مانکن شده است. این نوع استقبالها در جهان هم صورت میگیرد، در جایی که موسیقی کلاسیک هیچ محدودیتی ندارد. سبک زندگی آدمها مختلط شده و آدمهایی هستند که استاد شجریان و موسیقی ساسی را توأمان میشنوند. در ضمن، استقبال کودکان و نوجوانان از موسیقی ساسی به منعها علیه موسیقی سنتی ربط ندارد، کودکان در سنی نیستند که مخاطب موسیقی سنتی باشند تا در مقابله با ساسی بهکارشان بیاید.
چهار. بیش از ساسیهراسی باید به سیاست فرهنگی اندیشید. من تصور میکنم تأکید زیاده از حد بر تأثیر رسانه و فرهنگ بر تحولات اجتماعی، حکمرانی را به دو جهت به خطا میبرد. خطای اول، کمتوجهی به سایر متغیرهای مؤثر بر زندگی اجتماعی است و خطای دوم، وزن زیاد دادن به رسانه در مقابله با مشکلات است.
سیاستگذار به جای ساسیهراسی باید به جزئیات سیاست آموزشی و مدیریت محتوا (نه فیلترینگ) از جمله طبقهبندی محتواهای اینترنتی، قانونمند کردن دسترسی (و منع کردن گروههای سنی خاص از دسترسی به برخی محتواها)، آموزش برخی مسائل سلامت بدنی و جنسی در مدارس، تعامل با خانوادهها بر محور آموزشهای خاص، درس گرفتن از ناکارآمدی فیلترینگ و تأثیر فیلترشکنها بر دسترسی به محتواهای نامناسب، تربیت جنسی و در پیش گرفتن سیاستهایی برای کاستن از حساسیت نسبت به موسیقی و محتوای فرهنگی تولیدشده در خارج از ایران حساس باشد.
پنج. استقبال از این گونه ویدئوها را نباید به حساب فروپاشی اخلاقی تحت تأثیر رسانههای مدرن تلقی کرد. این گونه پدیدهها نسبت به گذشته بیشتر شدهاند اما نوع مواجهه جامعه ایران با آنها بیش از آنکه تحت تأثیر متغیرهای فرهنگ و رسانهای باشد، به تأثیر عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیشتر ارتباط دارد. مواجهه مناسب با این پدیدهها را نباید صرفاً در دنیای رسانه جست.
ساسیهراسی نوعی راهبرد بازاریابی هم هست، خواه برای ساسی یا برای ساسیهراسان.
* عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی