با این نگاه، به نظر میرسد فیلمسازان در جشنواره فجر سال ۹۹، به انعکاس جامعه گام برداشتهاند که نگرشهای مذهبی، مسایل جنسی، نابرابری طبقاتی و قشربندیها، اخلاقیات و … را میتوان با مطالعه فیلمها دریافت.
آی.سی جاروی معتقد است «برای نفوذ به درون پوسته یک جامعه به غیر از کار میدانی مردمشناختی، هیچچیز با دیدن فیلمهایی که برای بازار داخلی یک جامعه ساخته شدهاند، قابل مقایسه نیست.»
در جشنواره سی و نهم، آثاری که در آن شخصیتها با بحرانهایی متاثر از جامعه بیرونی مواجه میشوند، بخش عمدهای از تولیدات را تشکیل داده که در آنها پرداختن به مسائل و دغدغههای اجتماعی حتی نسبت به درام نیز اولویت پیدا میکند. سینما تبلور و ترجمه عملی سیاستهای سینمایی و فرهنگی کشور است اما فیلمسازان هم نمیتوانند درمضامین خود از جامعه بیبهره باشند.
به تصویر کشیدن معضلات اجتماعی و پُررنگ نشان دادن هنجارشکنیهای جامعه در سینما امری جاری است اما نمیتوان چندان از وضعیت پیشِ رو خرده گرفت چرا که هر جامعهای مستحق بزهکارانی است که خودش تربیت کرده است، حال این فیلمساز و سیاستها است که به «بازنمایی»، «انکار»، «بزرگنمایی»، «تحقیر» همت میگمارند.
جامعه:
آسیبهای فراگیر و التهاب دوران در اکثر آثار متجلی است. جامعه، اجتماع مطلوب و روشنی نیست.ن مایش فقر و حاشیهنشینی، سفرههای تهی، خانوادههای فقرزده و بحرانهای اخلاقی حاکیست که هسته خانواده در استیصال است .
آدمهای «ابلق»، «شیشلیک» و «بی همه چیز»، اصلیترین دغدغهشان سیر ماندن است؛ مردمی که محتاج پولند و آرزومند برای هر چیز کوچک و تنها اقلیت در رفاهی نسبی هستند. فاصله طبقاتی زیاد و افزایش تصاعدی فاصله بین غنی و فقیر، مجموعهای از «وضعیت بنبست» است. موقعیتی که به فرسایشی شدن آدمها، بالاگرفتن نزاع و رقابت ناسالم میان خانوادهها و بیاعتمادی شدید میان آنها و تلاش برای تنازع بقا انجامیده است.
خانواده:
خانواده متلاشی است، طلاق و روابط سرد زناشویی در جریان است، خانوادهها یا متزلزل هستند یا متلاشی، در خانواده نوع اول که در آثاری چون «خط فرضی»، «ابلق»، «شیشلیک» و… عیان است، زندگی دشوار، نابسامان و نامتعادل است؛ از هدف اصلی زندگی، خردهای بازمانده و تهی از آرمان است.
جایگاه و منزلت زن، شوهر و فرزند مشخص و حفظ نشده است. فردای روشن و امید به زندگی وجود ندارد. مدیریت و تصمیمگیری درآن بهغایت دشوار است. شوق و جذابیت زندگی کاهش یافته و انگیزه چندانی برای پایبندی اعضای آن به میثاق زندگی وجود ندارد. مشکلات به سادگی به بحران و تشنج تبدیل میشود و مسئولیتپذیری از توزیع عادلانهای برخوردار نیست و در قبال ایفای وظایف، برخورد مشوقانه صورت نمیگیرد.
در خانواده متلاشی که در فیلمهای «روشن» و ستارهبازی قابل مشاهده بود تجزیه برخی از نقشهای اجتماعی به علت آنکه طرفین از عهده انجام تکالیف ناشی از نقش خود آنطور که باید و شاید بر نیامدهاند، از هم گسیخته است.
فسخ، جدایی، طلاق و ترک؛ به شدت در روابط بازنمایی شدهاند. خانوادهها درون تهی هستند؛ اعضای آن به زندگی با یکدیگر ادامه میدهند ولی روابط و کنش متقابل با یکدیگر ندارند و از حمایت احساسی یکدیگر محرومند
انسان:
انسـانی کـه در فیلمها میبینیم؛ موجوداتی معلومالحال هستند که مرجعـی جـز نیازهـای زندگـی روزمـره و برداشـتهای فردی و تصمیمات شخصی برای اعمال خود ندارند. میـل بـه تامیـن خواسـتههـای معمولی، آنان را به عمل میخواند و یا ناگریزهای حاصـل از شـرایط، مفری برای اعمال خودشکوفا یا اسـتثناییشان نیست و هیـچ مرجع متعالـی، توجیه سرنوشـت آنها را عهدهدار نیست .
فیلمها روایتگر سرگشتگی و بحران انسان امروز است، انسانی که برای اثبات انسانیت و نفسانیت خود، به هر سوی خود را میزند تا بتواند به نتیجه مطلوب و دلخواهش دست پیدا کند. انسانی در زندگی حقیقی و در پیرامون زیستی سرگردان است. تصویر انسان در فیلمهایی مثل «بیهمه چیز»، «ابلق»، «شیشلیک» و «زالاوا»، شکننده، منفعل، منافق، غیرقابل اعتماد و منفعتجو است. روابط ساده انسانی در عین حال از پیچیدگی تفکر و رفتار بشری حکایت دارد
آینده، امید، رویا:
سینما در این سال سینمایی منتخب، هر چند به بازتاب جامعه معطوف بود اما به نظر میرسد در رویکرد «شکل دهی» نیز از «امید» تهی است. دلیل این مدعا نمایش خودکشی و افزایش این عمل اعترضی است؛ پنج فیلم جشنواره ۳۹ با محوریت خودکشی، راه رسیدن به مرگ را به نمایش گذاشتهاند. فیلمهای «خط فرضی»، «روشن»، «ابلق» و «ستارهبازی» مملو از ناامیدی و عاری از رویا و امید است.
زن و کودک برای بقا، پابه پای مردان کار میکنند، ارضاء نیازهای انسانی کمرنگ است، لذا آنکس که قدری قدش بلند باشد، فضا را برای سوءاستفاده مهیا مییابد تا از فقر در جامعه طبقاتی بهره برد.
عقلانیت و پیشرفت :
عقلانیت کمرنگ است. اما توجه فیلمسازان به صور خیال میتواند نقش مهمی از خواست و علایق جامعه را حاکی باشد. انسان امروزی شاید دوست دارد در مقابل شدائد و سختیها، خود را درفضای فانتزی و خیالانگیز متصور شود . شش فیلم جشنواره در فرم و محتوا از عنصر توهم و خیال بهرههایی بردند؛ «زاوالا» با محوریت جن و این باور ساطیری، تغییر وضعیت رئال به سورئال در فیلم «روزی روزگاری آبادان»، نوستالژی و حسرت دوران طی شده و میل به بازگشت به دلخوشیها و باورهای کلاسیک در فیلم «گیجگاه»، روایت خیالی از یک مطالبه و استیفای حق در فیلم «مصلحت»، استفاده از موقعیتی فرا زمان و مکان و عناصری خیالوار و شاعرانه و مینیمال در فیلم «بیهمه چیز» و نمایش یک عشق فانتزی در فیلم «رمانتیسم عماد و طوبی».
اخلاق و دین:
درتصاویر فیلمهای جشنواره ۳۹، دین کمکی به انسان نمیکند، قانون و مقررات مساعدتی به آدمها نمیکند. تنها بازنمایی اسطوره عیان است. «زاوالا»، روایتِ وضعیتی نمادین از جامعه است که اعضایش در پیوند و مواجهه با امر اساطیری و خیالی، حقیقتی را به خود میگیرند و در تقابل و مواجهه با دوگانه باور عقلانی و باور خرافی است. فیلم «بی همه چیز»، مردم روستایی را در یک وضعیت دوگانه و ریاکارانه نمایش میدهد که باور و ایمان و دین بیتاثیر است. بیاخلاقی از سوی نهادهای متصل به قدرت و دولت بیداد میکند. دروغ ،ریا و مکر در روابط نیز تصویرِ مهوعی است.
اخلاق حتی در میان فیلمسازان نیز رنگ باخته است. با همه نمایشگریها در فیلمهای «شیشلیک» و «ابلق» که در ظاهر همسو با نگاه مردم است، دکوپاژها بر اساس اهمیت به دیگران و محیط معطوف است. فیلمسازان اخلاق را نادیده میگیرند چون میخواهند تاویلهای فراوانی در لانگشاتها با بنرها و جملات تبلیغاتی نشان دهند. در کلوزآپها، واکنشهای اطراف را برجسته کنند و به دنبال پیام سیاسی و عرفی باشند. اما در عمل؛ فراموشی تاثیر مهم حاکمیت، رها کردن فقر و پاسخ مسئلهها و کرامت فروشی مهم جلوه کرده است.
ناامنیتی، مسکن و قانون:
آنچه دولتها به جا میگذارند، فقر و ویرانگری است. «روشن»، مسکن مهر را به چالش میکشد. مرد میانسال عاشق بازیگری، نمیتواند خانه ثبتنامیاش را بگیرد و در آستانه فروپاشی همهچیز، تصمیم میگیرد نقشش را بازی کند. باز هم اقتصاد است که روابط انسانها را از هم میپاشد. پدری که به دلیل نداشتن سرپناه، خانوادهاش متلاشی میشود و در نهایت به خودسوزی میانجامد. جامعه بهشدت تاریک و فاجعهبار است. آدمها در خانههای کوچک زندگی میکنند و هیچ کورسویی از قانون و امنیت در این تابلو به چشم نمیخورد. در «خط فرضی»، مرد به دلیل مشکلات کاری نمیتواند به این سفر برود و این سرآغاز اتفاقی است که زندگی شان را دگرگون میکند. در اکثریت فیلمها، آدمها نه در کنار و نه در جامعه، امنیت را احساس نمیکنند.
فیلم «ابلق» به دو پدیده تضاد طبقاتی و تعرض جنسی نگاه دارد و از بیعدالتی میگوید، وقتی میداند قضاوت عادلانهای در کار نیست. فیلم اتهامات تجاوز جنسی را با این پرسش نمایان میکند که چرا آسیبدیدگان، لب بر دهان میگزند. شرم، ترس از انتقام و این باور عمومی که خود آنان مقصر تحریک متجاوز بودهاند، از دلایلی نماینده زنان را در فیلم مجاب میکند تا تهدید و آزار مرد متجاوز را فاش نکند .
هویت ملی:
نقد دولت، اجتماع و ساختار؛ به شخص، جایگاه و عاملیت تقلیل یافته است و مصلحت جای قطعیت را گرفته است. هویت ملی خدشهدار است و مسائل اجتماعی چونان آواری برسر کنشگران است. هویت ملی و تعلق افراد به ابعاد فرهنگی، زبانی، ملیگرایی، واکنشهای سیاسی، اجتماعی و دینی، کمرنگ است. احساس نابرابری، فردگرایی، کمبود سرمایه فرهنگی در کنشگران آثار سینمایی به عنوان نمونهای از گفتمان جامعه محرز است. تصویر گذشته سیاه است، حال و آینده و هیچ نور و امیدی نیست.
«شیشلیک» میخواهد با یک درام نمادپردازانه و منتقدانه با نقب زدن به سیاست و اجتماع، تضاد طبقاتی و ظلم طبقه بالادست را بر فرودستان نمایش دهد اما درعمل با تخریب شانیت انسانی این طبقه، به تریبونی برای نمایشگری و هجویه عاری از کرامت طبقه کارگر میشود. بخش قابلتامل این است که هر چه مثبت میبینیم، مربوط به دوره دفاع مقدس است. در «منصور» که بر روی ساخت اولین هواپیمای جنگنده ایران تمرکز دارد، نشانهای از خودباوری در تولید ملی است. در «یدو» که درباره حصر آبادان در اغاز جنگ است، ایثار و رشادت و هویت ملی قابل لمس است .
امید اجتماعی:
در فیلم «مامان» خانوادهای است که در زمان جنگ از آبادان مهاجرت میکنند. سه دوره از زندگی شخصیت مادری را میبینیم که امید، سرزندگی، اعتماد و انسجامی بین اعضای خانوادهاش یافت نمیشود. پسرهای این مادر به عنوان نمایندگان جوانان سردرگمند. طلاق،بیکاری، ناسازگاری و…
امید اجتماعی عامل تداوم جامعه و در جهت مقابله با بحران است و نمیتوان در تغییرات اجتماعی و اصلاحات بنیادی، جامعه و نهادهای مدنی را نادیده گرفت. اما وضعیت ترسیم شده مملو از تردید و دلهره در جامعه است. مردم معترض هستند اما نمیتوانند حق خود را طلب کنند. اگر در فیلم «رمانیتسم عماد و طوبی» هم عشق میبینیم، کمدی، رمانتیک و فانتزی است. امید اجتماعی توهم است.
مرد، پدر، زن، مادر:
تصویر مقتدرانه از مردان کاهش یافته و انواع هویتها و رفتارهای مردانه بازنمایی شدهاند. مردانی منفعل که آمادگی شکست و تسلیم شدن را دارند و نای جنگیدن و تلاش برای خانواده را ندارند. فیلم «روشن»، تصویر تاریک شدن وضعیت مردانه در جامعه امروز است.
نگاه همه مردان «ابلق» در مقابل تعدی و تجاوز به زنان، رویکرد مصلحت اندیشی خود ساخته است. آنها در کنار وقوف بر واقعیت، مایلند زنان را سهلانگار، بیاراده، خیانتکار، اغواگر و ضعیف به شمار آورند.
زنان حتی از همجنسان خود دفاع نمیکنند. زنان مورد تهدید در «ابلق»، از ترس به خطر افتادن عزت و فروپاشی خانواده و قتل ناموسی، شکایت نمیکنند و نماینده آنان حتی وقتی در موقعیتی اجباری تصمیم به افشا میگیرد، در نهایت دیگران و نگاههای پیرامون از او میخواهند که خموش بماند و انکار کند.
مردان در «تی تی» از جنون شهودی یک زن در هراسند و به دنبال زنجیر و اَنگی به پای و وجود یک زن ضعیفند، مردانی که کباده مردانگی و علم و درایت دارند.
«تی تی» انواع «مادرانگی»ها را معرفی و به چالش میکشد. زنی که آنقدر قوی است که به خویش متکی و استوار و آنقدر سخی است که مردان منفعتجو را میبخشد.
دربرخی از این آثار، شاهد تصویر مردانی هستیم که در کشمکش «قهرمان بودن در زندگی» و «انفعال فردی و جبری » مرددند. ساختار جامعه و واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی، آنان را نه قهرمان، بلکه، مغلوب و مسدود و منفعل و بیاراده ساخته است.
عزت و غرور مردانه در وضعیت منفعل، بیشتر به چشم میآید تا مردی که زنان از هویت و کهن الگوی مردانگی توقع دارند.
مادرها همچنان دلسوز و کدبانو که بدون هیچ دلخوشی، حواسشان به همه چیز است. اما چهره آرام و معصوم و فداکاری ندارند لیکن در باطن به افق و آینده میاندیشند و ذهنشان به فرزندان و نیازهای آتیشان معطوف است. مادرانی که از سوی فرزندان، همسران، اقوام و مخاطب کمتر قابل ستایشند.
تصویر ملت و دولت ایران:
فیلم «بیهمه چیز»، درامی تراژیک درباره مردمی است که شرافت و انسانیت خود را برای قدری اسکناس میفروشند تا سیر بخوابند. قصهای جدی و عمیق که با نشانه و سمبل مشکل خود را حل میکند. مردمی که در متن فیلمها از همین خاک و دیارند و بیهمهچیز شدهاند و این تماشاگر فیلم را به سمت بخشهای تاریک جامعه امروز سوق میدهد و او را نسبت به وضعیت امروز خود حساس میکند.
مردم از یک زن ضعیف هم استثمار میکنند. در «تی تی»، استادی که قصد دارد پایاننامهای در مورد پایان جهان به اثبات برساند، از برخورد با مادری عجیب که میخواهد لیاقت انسانیت را داشته باشد، تنها ترس از انسانیت را همراه او میکند. خشونت و پرخاشگری مشهود است. قصور و مجازات شخصی و پنهان کاری در «خط فرضی»، موجب موقعیتی میشود که زمینهساز ترس و ناامنی شود .
«روزی روزگاری آبادان»، درباره مردی است که به علت اعتیاد و مشکلاتی که دارد، خانوادهاش در بحران و تقابل با فرزندان است. درکی از شرایط و نیاز آنها ملموس نیست.
فیلم «شیشلیک» از دیستوپیایی برمیخیزد که حامل آدمهایی است که در یک مدینهٔ فاسدهای، ساکنانش در یک کارخانه مشغولند و با تلاش مضاعف و قناعت، با دستمزد حقیرانه خو کردهاند. تخیل و توهمزدگی، بدبینی، تقدیرگرایی، ناباوری و بیاعتقادی، مضمون و درونمایه فیلم است. مسئله اصلی این فیلم و نمونههای مشابهش، دورشدن فیلمساز به عنوان بخشی از جامعه از اهداف آرمانشهر مورد علاقه خود و رسیدن به مدینه ضاله ناخواستهِ واقعی، در ادوار گوناگون تاریخی است.
کرونا:
مهمترین مسئله قرن در سینما: هیچ
۵۷۵۷