در آستانه برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب، چنانچه در این زمینه، گشایشی نشود، به یقین آثار تازه کمتری به نمایشگاه راه مییابند و تأثیر مستقیم آن را در عدم استقبال مردم و افت فروش عموم ناشران شاهد خواهیم بود و مسأله جایگزین کردن کتابهای موجود نیز یکی از دغدغههای آنان خواهد بود و تورم و گرانی هر ساله، که با آمدن نوروز و سالِ نو، سروکلهاش پیدا میشود، مزید بر علت خواهد شد و تغییر قیمت کتابهای موجود را لاجرم رقم خواهد زد و از آنجا که بسیاری از ناشران، با رعایت قیمتگذاری اولیه، کلیه شمارگان کتابهایشان را به فروش میرسانند، در نتیجه، با جمع سرمایه و سود حاصله نیز نمیتوانند خلاء کتابهای فروش رفته را جبران نمایند و ضرری دوسویه را تحمل خواهند کرد. مگر اینکه با تغییر قیمت کتاب، جلوی این کار را بگیرند و با توجه به قدرتِ خرید مردم، سوی دیگر جامعه، که هدف اصلی ناشران هستند، زیان خواهند دید.
گویا مشکل عدم وجود کاغذ، جنبه بینالمللی داشته و در پهنه گیتی نیز با افزایش قیمت و کمبود مواجه شده و همین امر، با توجه به نوسانات نرخ ارزش و کاهش ارزش پول ملی، نمود دو چندانی در کشور ما پیدا کرده و تعدادی «ابنالوقت» و فرصتطلب، از آبِ گلآلود، ماهی که خیر، بلکه دستههای چندصدهزار دلاری صید کرده، و برخی از آنها، «فلنگ را بسته» و به دیار از ما بهتران گریختهاند و تنی چند نیز دستگیر شده و با عناوین «سلطان کاغذ» و امثالهم، در حال حاضر «آب خنک میخورند» و نه آن فرار و نه این حبس و بند برای ناشران «تنبان نشده» و کتابی را نمیتوانند بر روی کاغذهای خیالی، به چاپ رسانند و سرِ قیمت صعودی کاغذ، از همین امر نشأت گرفته است.
کاغذ توزیع شده در میان ناشران «کفاف کی دهد این بادهها به مستی ما» است و به یقین نمیتواند رفع حاجت کرده و اگر ناشران، چشماندازی را برای خود، متصور باشند، همانا نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران است و بس و رکود هر ساله بازار کتاب در تابستان ـ بخصوص که با ماه مبارک رمضان نیز آغاز میشود ـ وضعیتی را رقم خواهد زد که بسیاری از دوستان ناشر «عطای کار را به لقایش ببخشند» و کُمیت نشر لنگتر از گذشته، به کار نیمبندش ادامه بدهد و آیا جان به سر منزل مقصود برساند، یا خیر، خدا عالِم است؟!
از قدیمالایام گفتهاند «نه بزن، نه بُکُش» فقط «آبش نده و نانش نده، خودش میمیرد» و به این ترتیب نه نیاز به جر و منجر است، نه یقهگیری و ادامه این روند، عدم تولید کتاب را رقم خواهد زد و در ادامه، اندک کتابفروشهای باقیمانده نیز «جان به سر شده» و تغییر شغل و کاربری خواهند داد.
پس از پیروزی انقلاب، تا پایان سالهای جنگ تحمیلی، همواره کمبود کاغذ وجود داشت و شرایط خاص کشور، آن وضعیت را پدید آورده بود، اما شور و اشتیاق مردم به کتابخوانی، ناشران را وامیداشت، تا از هر طریقی کتابهایشان را به چاپ رسانند و در اختیار دوستداران کتاب بنهند.
نگارنده نیک به یاد دارم، یکی از راههای تهیه کاغذ، خریداری کاغذهای «سر رول و ته رول» از مؤسسههای اطلاعات و کیهان بود و با حمل آن به چاپخانه میخک در خیابان استاد مطهری، و برش آنها در ابعاد سهورقی (۹۰×۶۰) و چهار و نیم ورقی (۱۰۰ × ۷۰) فرصت چاپ کتاب به دست میآمد و «آواریه» حاصل از آن را نیز به دلیل عدم وجود دستمال کاغذی، کاغذفروشها (بخصوص خاندان مهرآبادی) خریداری میکردند و به اندازه «کفدست» برش میزدند و به فروش میرساندند و این کاغذها، در داخل لیوان، بر روی میز اکثر رستورانها و چلوکبابیها ـ حتی در شمال شهر ـ قابل مشاهده بودند.
دلگرمی خوانندگان کتاب و استقبال از کتابها، باعث میشد تا در اندک زمان، کتابها به فروش رفته و تمامی ناملایمات کار، چندان به چشم نیاید و خستگی بر تن ناشر باقی نماند و شمارگان کتابها، هرگز از سههزار و پنج و دههزار کمتر نبودند، اما در شرایط موجود، با اُفت شدید تیراژ کتابها و عدم توقف قیمتهای کاغذ، مقوا، گالینگور، فیلم، زینک، مرکب و خدمات چاپ، گاز انبرفشار به ناشران، هر دو سویش، حلقوم ناشران را گرفته و اندک نفس باقیمانده را نیز خواهد ستاند و باید فکر میکرد.
منتشر شده در خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)