بنزین در ایران ارزان است یا گران؟ پاسخ به این سوال حیاتی است و سوالی نیست که بتوان آنرا رها کرد و ۳۰ سال، بدون آنکه کاری انجام شود صرفا به آن اندیشید. اما متاسفانه، با این سوال برخورد مبتنی بر گفتاردرمانی شده و از سال ۱۳۷۰ تاکنون درباره آن فقط بحث میشود و در عمل به این سوال مبنایی پاسخ مبتنی بر اصلاح حرکتی داده نشده است. نتیجه اینکه سیاست اعمالی درباره انرژی هم؛ غیر از دوره کوتاه آغاز هدفمندی در سال ۱۳۸۹؛ تغییر نکرده و بنزین؛ بهعبارت بهتر انواع حاملهای انرژی؛ با یارانه قیمتگذاری میشوند.
طرفداران بنزین ارزان زیاد نیستند و به سختی میتوان اشخاصی یافت که از سیاست کنونی مبتنی بر پرداخت یارانه به حاملهای انرژی دفاع کند. اما هستند کسانی که میکوشند دلایلی دست و پا کرده و از قیمتگذاری به شیوه کنونی دفاع کنند. یکی از این مدافعان بنزین ارزان مینویسد: ارزانی و گرانی، یک امر نسبی و ناظر به قدرت خرید مصرف کننده است. برای ارزیابی ارزانی یا گرانی بنزین در ایران نسبت به سایر کشورها، باید شیوهای منطقی انتخاب کرد که در آن قدرت خرید مصرفکننده لحاظ شده باشد. حداقل دستمزد هر ساعت کار در آمریکا، ۷.۲۵ دلار و قیمت بنزین لیتری ۷۹ سنت است. یعنی با یک ساعت کار در آمریکا میتوان ۹ لیتر بنزین خرید. حداقل دستمزد برای هر ساعت کار در ایران، حدود ۱۰ هزار تومان است. یعنی با یک ساعت کار، میتوان ۱۰ لیتر بنزین تهیه کرد. اگر قیمت بنزین به ۱,۱۰۰ تومان افزایش یابد، قیمت بنزین از نظر گرانی و ارزانی در ایران و آمریکا برابر خواهد بود.
در این باره نکاتی مبنایی وجود دارد که از موضوع حذف شده، و با مساله؛ تکبعدی برخورد شده است.
مساله اول مغفول مانده در این نوع تحلیلها این است که در کشورهای صنعتی به بنزین یارانه نمیدهند و بر آن مالیات میبندند. یعنی قرار نیست از ثروت عمومی به مصرفکنندگان بنزین؛ با قید مصرف بیشتر یارانه بیشتر؛ پرداخت انتقالی داده شود. نباید فراموش کرد که یارانه یک سیاست جبرانی برای کاهش فاصله طبقاتی است نه سیاستی برای تعمیق فاصله طبقاتی. طرفداران بنزین ارزان به این مهم توجه ندارند که کاهش بی سابقه ضریب جینی در ایران تا ۳۶ صدم درصد نتیجه توزیع یکسان یارانه به مصرفکنندگان حاملهای انرژی و نه توزیع به نسبت مصرف بیشتر سهم بیشتر بود، سیاستی که فقط یک سال اجرا شد و ادامه پیدا نکرد.
مساله دوم، توجه به قیمتهای نسبی است. عدد اسمی بهعنوان قیمتگذاری کالا به خودی خود هیچ معنایی ندارد و زمانی که از ارزانی یا گرانی یک کالا صحبت میکنیم، باید مشخص شود که آنرا نسبت به چه کالایی گران یا ارزان میدانیم. در عمده کشورهای اروپایی مانند آلمان، قیمت هر کیلو گوشت لخم ۵ یورو است. یعنی تقریبا نصف قیمت گوشت لخم در ایران، اما بهعنوان مثال؛ در آلمان قیمت هر لیتر بنزین تقریبا ۱.۸ دلار است، که به معنای تقریبا یک سوم بودن قیمت بنزین نسبت به گوشت لخم است. سایر مواد غذایی هم قیمتهای مشابهی دارند و ارزان هستند. غذا در سبد خرید خانوارها سهم زیادی ندارد و مردم بیشترین هزینه را بابت خدمات متقبل میشوند. هر لیتر شیر در آمریکا ۱.۲ دلار و هر لیتر بنزین ۰.۷ دلار قیمت دارد. قیمت شیر در ایران بیش از ۵۰۰۰ تومان است. یعنی قیمت بنزین در ایران ۲۰ درصد قیمت شیر و در آمریکا ۵۸ درصد قیمت شیر است. یعنی در ایران، بنزین ارزانتر است، با چه ملاکی، با ملاک قیمتهای نسبی. قیمت بنزین در ایران تقریبا ۱ صد و بیستم قیمت گوشت است، یعنی حتی از ۱ درصد هم کمتر است. بنابراین نمیتوان با شلختگی در استفاده از مفاهیم اقتصادی تحلیل و حکم به گران بودن قیمت بنزین در ایران صرفا با مقایسه حداقل دستمزد داد که ارتباط نزدیکی با موضوع ندارد.
مساله سوم، توجه به منطق کلان مصرف و قیمتگذاری است. در کشورهای صنعتی سیاست کلی بر این است که مصرف منابعی که آثار خارجی(Externality) منفی دارد کنترل شود که سوختهای فسیلی در صدر آلایندهها با آثار خارجی منفی قرار دارند. حتی اگر در ایران؛ بنزین؛ بهطور رایگان و مانند درخت سبز شود، منطقی نیست که آنرا به آتش بکشیم و ضمن نابود کردن هوا و ایجاد راهبندانهای طویل به دلیل استفاده افراطی از خودروهای شخصی، با اعصاب مردم بازی کرده و استهلاک سنگینی را بر اقتصاد کشور تحمیل کنیم.
تا زمانی که قیمت بنزین در ایران کمتر از ۱ ششم کشورهای همسایه باشد، وسوسه کسب حاشیه سود ۵۰۰ درصدی باعث شکلگیری شبکههای قاچاق خواهد شد و تاکنون در هیچ جای دنیا دولتی نتوانسته است با سودهای انتظاری سنگینی که با قاچاق میتوان کسب کرد، مانند آنچه در بازار سوخت ایران در جریان است مقابله موفق فیزیکی کند. وضعیت سایر حاملهای انرژی هم مانند بنزین است. با میانگین قیمتی کمتر از ۱۵ هزار تومانی برای هر قبض برق، نه نیروگاهها، پولی برای توسعه فناوریهای موجود دارند و نه منطقی است در انرژیهای پاک مانند انرژی خورشیدی سرمایهگذاری شود.
برهم خوردن قیمتهای نسبی به دلیل سیاست یارانهای غلط کنونی که با بدیهیات بازار میجنگد، تعادلهای اقتصاد کلان را برهم زده و همه چیز را به هم ریخته است. شدت انرژی بالا و ضریب دادن به ثروتمندان برای ثروتمند شدن و بیبهره گذاشتن کسانی که امکانات کافی برای نشستن بر سفره رنگین یارانهها ندارند نتیجه سیاست یارانهای کنونی است. ارتباط دادن تورم که اساسا پدیدهای پولی است به یارانه به مصرف حاملهای انرژی یک اشتباه مبنایی و بر مبنای استقرا ناقص است. طرفداران فروختن بنزین به قیمتی پایینتر از آب لازم است در ابتدا تکلیف خود را با این گزاره روشن کنند که آیا وضعیت کنونی توزیع ثروت را قابل دفاع میدانند یا خیر؟ اگر آنرا قابل دفاع نمیدانند؛ که نمیدانند؛ چطور از دلایلی که وضع فعلی را ایجاد کرده است دفاع میکنند؟ گران شدن قیمت حاملهای انرژی، حتی اگر بدون توزیع مجدد منابع و صرفا یک اصلاح قیمتی ساده باشد بازهم از وضعیت کنونی که مصرف بیشتر یارانه بیشتر را تشویق کرده و منابع کشور را به آتش میکشد بهتر است.
۲۵۲۳۱