أَللّـهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مُحِبّاً لاَِوْلِیآئِکَ وَ مُـعـادِیـاً لاَِعْـدآئِـکَ مُسْتَنّاً بِسُنَّهِ خاتَمِ أَنْبِیآئِکَ یـا عـاصِـمَ قُـلُوبِ النَّبِیّـینَ.
خط محبّت و عشق
«هرکس با شما ولایت و دوستی کند، با خدا، دوستی کرده است،
هرکه با شما دشمنی کند، با خدا دشمنی کرده است،
هرکه شما را دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است،
و هرکه با شما کینه توزی و دشمنی کند،
با خدا دشمنی کرده است…»[1]
مصداق بارز و روشن و تمام و کمالِ «اولیاءاللّه »، ائمه شیعه و پیشوایان معصوم اسلام و اهل بیتند.
وگرنه، هرکس که در خط عمل به اسلام حرکت کند،
هرکس که عمل به واجبات و ترک محرّمات کند، دارای «ایمان» و «عمل صالح» باشد، اهل «جهاد» و «شهادت» باشد، و هرکس که «متّقی»، «ایثارگر» و اهل «زهد و انفاق» باشد، او هم «ولیّ خدا» است. و خداوند هم، «مولا»ی او.
ولی… همچنانکه اشاره شد، ائمّه شیعه، فرد اعلی و مصداق روشنِ این «ولایت»اند که هم خداوند، آنان را دوست دارد و هم آنان دوستدار خدایند.
در رابطه با «اولیاءاللّه » چه موضعی باید داشت؟
روشن است که دشمنی با دوستان خدا، دوستی با دشمنان خداست.
از آن طرف هم، دوستی با دشمنان خدا، دشمنی با دوستان خداست.
ناچار، باید «اولیاءخدا» را دوست داشت و با آنان دوستی کرد.
و دشمنان خدا را دشمن دانست و با آنان دشمنی کرد.
پس… «محبّت» و«عدوات»، نشانه یک «خطّ» است، دلیل یک «موضع» وگویای یک جهت گیری مکتبی است. باید دوستیها و دشمنیها، رابطه ها و قطع رابطه ها، پیوستنها و گسستنها، محبّتها و کینه ها، موافقت ها و مخالفت ها، جهت و انگیزه و هدف الهی و مکتبی داشته باشد. این ایده آل مطلوب است. وگرنه بسیاری هم هستند که دوستیها و موالاتشان، از نفع پرستی و خودخواهی و حبّ مال و جاه و فرصت طلبی سرچشمه می گیرد و دشمنیها و معاداتشان هم، از عقده ها، کینه های شخصی، غرورها، کم ظرفیّتی ها و توقّعات بی جا، ناشی می شود.
دوستی و دشمنی باید ریشه مکتبی، داشته باشد.
اگر بپرسند چرا دوست می داری؟ و چرا دشمنی؟… انسان بتواند با استمداد از تعالیم مکتب، استناد و استشهاد کند و از متن دین و مکتب و سیره معصومین و بزرگان اسلام، «سند» و «شاهد» بیاورد.
در این صورت، موالات و معادات، از جنبه حبّ و بغض شخصی بیرون آمده، مکتبی و الهی می شود.
تولّی و تبرّی، دو «اصل» یا دو «فرع»؟
آنچه در دعای امروز از خداوند خواسته ایم، نوعی به مسأله تولّی و تبرّی برمی گردد. یعنی دوستی کردن با دوستان خدا و دشمنی کردن با دشمنان خدا.
گرچه این دو اصل مهمّ اجتماعی، از «فروع دین» به حساب آمده است و فرع نهم و دهم بیان می شود، لیکن اگر بدقت بنگریم، خود این دو «فرع»، از مهمترین «اصول» دین و نشان دهنده جبهه گیری قاطع و داشتن «موضع» در مقابل موافق و مخالف است.
بی تفاوت نبودن در مقابل حق و باطل، و موافقان خدا و مخالفان مکتب، نشانه ایمان عمیق است.
این دو اصل حیاتی، صرفاً در حدّ ذهن و قلب نیست. تنها دوست داشتن و دوست نداشتن نیست، بلکه دوستی کردن و دشمنی کردن است.
«ولیّ» یعنی دوست. «مُوالی» یعنی دوستی کننده.
«عدوّ» یعنی دشمن. «مُعادی» یعنی دشمنی کننده.
در دعای امروز از خداوند خواسته ایم که ما را دوستدار و محبّ اولیای خودش قرار داده و نسبت به دشمنانش «معادی» قرار دهد. پس تنها بعد قلبی قضیّه مطرح نیست، بلکه موضع عینی و عملی و خارجیِ تولیّ و تبرّی هم در ارتباط با دوستان و دشمنان خدا مطرح است.
اگر ما واقعاً «اولیای خدا» را دوست بداریم، در عمل خارجی و موضعگیری هم، خود را با آنان همسو و هم خط و هم جبهه و همرزم و هماهنگ خواهیم ساخت. محبّت، به عمل می کشاند و عشق، حرکت آفرین است و عاشق را حسّاس می کند.
دیانت بی شما کامل نگردد
بجز با عشقتان، دل، دل نگردد
اگر در سوگتان شد دیده نمناک
اگر از عشقتان دل گشت غمناک
گواه عشق ما این دیده و دل
رساند «اشک» و «غم» ما را به منزل[2]
زیارتنامه های ما، یک دنیا شور و احساس و تعهّد و مواضع مکتبی است. متن این زیارتها، مکرّر مسأله «محبّت» و «ولایت» با امامان مورد نظر و «برائت» و «عداوت» و «معادات» با دشمنان و قاتلان و مخالفانشان را یادآوری می کند.
در زیارتنامه های متعدّد سالار شهیدان، حسین بن علی علیه السلام چنین فرازهائی زیاد به چشم می خورد که:
«اِنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم، مُوالٍ لِمَنْ والاکُمْ وَ مُعادٍ لِمَنْ عاداکُم»
و همچنین:
«اَتَقَرّبُ اِلَی اللّه ِ وَاِلَیْکُم بِمُوالاتِکُم وَمُوالاتِ وَلِیِّکُم، وَ بِالبَرائَهِ مِن اَعدائِکُم وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الحَربَ».
و همچنین:
«بَرِئْتُ اِلَی اللّه ِ وَ اِلَیکُمْ مِنْهمُ وَ مِن أشیاعِهِم وَ اَتباعِهِم وَاَولِیائِهِم…»
و جملات و فقرات بسیار، که مجال و فرصت طرح آنها نیست. امّا یک نتیجه که می گیریم، این است که:
اسلام، دین حبّ و بغض است. منتهی بر اساس «مکتب». وقتی رسول گرامی می فرماید:
«دوستان خدا آنانند که با مشاهده منکرات و حرامهای خدا، همچون پلنگ زخم خورده، غضبناک شوند.»
این دامنه و عمق بحث و فرعِ اصیلِ «تولّی و تبرّی» و موالات و معادات را بیان می کند.
باز هم سخنی از زبان پیامبر اسلام بشنویم:
حضرت رسول، در حلقه اصحاب نشسته بودند. پرسیدند: کدام یک از دستگیره های ایمان محکمتر است؟
هرکس جوابی داد. یکی گفت: نماز، دیگری گفت: زکات، سوّمی گفت: روزه، بعضی گفتند: حجّ و برخی دیگر: جهاد.
خود حضرت فرمود: هر کدام از آنچه که گفتید، فضیلت و خوبی دارد ولی محکمترین دستگیره ها نیست. محکمترین دستگیره، دوستی و دشمنی در راه خدا، تولّی با اولیای خدا و بیزاری از دشمنان خداست:
« الحُـبُّ فِی اللّه ِ وَالبُـغضُ فِی اللّه ِ وَ تَوالی اَولِیاءِ اللّه ِ وَالتَّبَرّی مِن اَعداءِ اللّه ِ.»[3]
پس، عمق و اهمیت دو خواسته اوّل دعای امروز روشن شد. و امّا سوّمین خواسته:
پیروی از سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله
باز هم مکتبی عمل کردن مطرح است.
خاتم انبیا سنّت و شیوه ای دارد که یک مسلمان باید در مسیر آن سنّتها حرکت کند و از خود، رأی و شیوه ای ابداع نکند. اسلام، بر اساس تسلیم و پذیرش فرمان الهی و سنّت نبوی استوار است.
سنّت و شیوه پیامبر را باید مورد تبعیّت قرار داد. در اخلاق و آداب اجتماعی، در برخورد و معاشرت، در زهد و زندگی، در ایمان و تعهّد و تقوا، در انصاف و رعایت حق و عدالت با دیگران، در مساوات و مواسات، در خانه و جامعه، با همسر و اولاد، با مؤمنین و منافقین و کفّار، با دوستان و دشمنان.
باید سنّت و سیره رسول گرامی را مطالعه کرد و شناخت، آنگاه در آن خط حرکت کرد.
حرکت در مسیر رسالت و خطّ نبوّت، نجات بخش است. حتّی ضابطه و ملاک پذیرش خط امام هم، خط پیامبر و پیروی از سنّت و شیوه پیامبر است. زیرا که: امامت، تداوم رسالت است و امام، جانشین پیامبر.
و خط پیامبر، دیگر تضمین شده است و قلب پیامبر، معصوم است.
خداوند «عاصمُ قلوب النبیّین» است، نگهبان دلهای انبیاست.
قلب نبی، تجلّیگاه نور حق است. جلوه خدایی، مستقیماً در قلب پاک پیامبر می تابد.
پس…آنچه می گوید، آنچه عمل می کند، آنچه فرمان می دهد، آنچه می پذیرد، آنچه را قبول و امضا می کند، همه رنگ عصمت دارد و باید بدون شکّ و اضطراب، از آنچه پیامبر فرمان داده و خواسته است، بی چون و چرا، اطاعت کرد.
و…«اسلام» یعنی این.
منابع:
[1] ـ زیارت جامعه، خطاب به ائمه شیعه.
[2] ـ از مثنوی «اهل بیت آفتاب»، برگ و بار، ص 58.
[3] ـ کافی، ج 2 ص.
برگرفته از کتاب سینای نیاز به قلم حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی