سالها از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی گذشته است اما همچنان پرسش هایی درباره علت و چرایی جنگ، تعویق پذیرش قطعنامه های بین المللی و… باقی مانده است که در این مجال به مناسبت فرا رسیدن چهلمین سال دفاع مقدس برآنیم تا به برخی از این پرسش ها، پاسخی درخور دهیم. از پرسش های مهمی که درباره ایام جنگ مطرح است، نقش مدیریتی آن است که خود به چند پرسش جداگانه و با توجه به مراحل مختلف جنگ تقسیم می شود که به تناسب و به ترتیب به پاسخ این پرسش ها می پردازیم. این پرسش به نقش امام در مرحله پایانی جنگ بر می گردد که با توجه به کتاب پرسشها و پاسخها (جنگ ایران و عراق) به آن پاسخ گفته ایم:
تهاجم عراق به منطقه فاو و بازپسگیری آن در تاریخ 29 فروردین 1367 در واقع نقطه آغاز تحول جدید در جنگ بود.
ریشههای این تحول نظامی متأثر از تغییر استراتژی عراق از “دفاعی” به “تهاجمی” و بر پایه این اصل صورت گرفت که “سرنوشت جنگ تنها بر روی زمین تعیین خواهد شد.”
آنچه امکان موفقیت عراق را فراهم کرد بنبست نظامی جنگ در منطقه جنوب برای ایران و انتقال جنگ از جنوب به منطقه شمالغرب بود. علاوه بر این، درگیری نظامی ایران و امریکا در منطقه خلیج فارس، در حد فاصل تیر تا آبان 1366، فرصت مناسبی را در اختیار عراق قرار داد تا فارغ از هرگونه تهاجم ایران و انهدام قوای نظامی ارتش عراق، برای به دست گرفتن ابتکار عمل آماده باشد.
پذیرش قطعنامه 598 در تیر 1367، با توجه به وضعیت سیاسی ـ نظامی حاکم بر جنگ، تنها انتخاب ایران برای غلبه بر این شرایط بود. این اقدام نخست اوضاع بینالمللی را به سود ایران تغییر داد و ادامه تهاجمات عراق و منافقین در مناطق جنوب و غرب کشور نیز این روند را تشدید کرد. در صحنه داخل کشور که ابهامات زیادی نسبت به علل و نحوه تصمیمگیری ایران مبنی بر پذیرش قطعنامه وجود داشت با واکنش عراق و منافقین و مدیریت امام در مهار و کنترل اوضاع، صحنه داخلی کشور ناگهان متحول شد و همانند روزهای آغازین جنگ، نیروهای داوطلب به شکل گستردهای به سوی جبهههای جنگ هجوم بردند، به صورتی که استقرار و پشتیبانی و سازماندهی نیروها با مشکل مواجه شده بود.
شکست نظامی عراق در جبهههای جنوب و شکست منافقین در منطقه غرب کشور در کنار تغییر اوضاع بینالمللی و صحنه تحولات داخلی کشور به سود ایران، در مجموع سبب شد مجدداً اوضاع در کنترل قرار گیرد و به نفع ایران تغییر کند.
وضعیت بسیار پیچیده، دشوار و سرنوشتسازی که در ماههای پایانی جنگ در برابر جمهوری اسلامی قرار گرفته بود، ضرورت تصمیمگیری استراتژیک را بیش از همیشه نمایان کرد. در چنین موقعیتی کنترل و مدیریت پیامدها، رخدادها و حوادث سیاسی، نظامی و اجتماعی بسیار دشوار و در عین حال اساسی و سرنوشتساز بود. امام در این زمینه چند اقدام اساسی انجام دادند که مرکز ثقل آن پذیرش قطعنامه 598 بود.
امام خمینی نخست همانند روزهای آغازین جنگ، تصمیماتی را برای تمرکز فرماندهی اتخاذ کردند؛ به این ترتیب که به پیشنهاد آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت، آقای هاشمی را که پیش از این فرمانده عالی جنگ بود رسماً به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا منصوب کردند. امام همچنین تدابیری را برای تشکیل ستاد فرماندهی کل قوا به منظور هماهنگی کامل ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی و بهکارگیری کلیه منابع و امکانات کشور و تمرکز امور تبلیغی و فرهنگی نیروهای مسلح ابلاغ کردند.
امام در تبیین علل پذیرش قطعنامه، هدف را “مصلحت نظام و کشور و انقلاب” و رسیدن به “صلحی پایدار” و به عنوان یک سیاست رسمی و نه تاکتیکی ذکر کردند.
این تصمیم، شاید سختترین اقدامی بود که امام انجام میدادند؛ زیرا ایشان این عمل را به مثابه “نوشیدن جام زهر” قلمداد کردند.
کنترل پیامدهای این تصمیمگیری در داخل کشور و در صحنه جنگ بسیار مهم و دشوار بود. با وجود آنکه این تصمیم میتوانست منشأ اختلاف در داخل کشور شود، اما امام توانستند به نحو بسیار مناسبی از ایجاد تفرقه جلوگیری کنند و حتی با بسیج و فراخوانی مجدد مردم، صحنه نظامی جنگ را با شکست عراق و منافقین به سود ایران تغییر دهند.
امام در همین مرحله در کنار سایر اقدامات، مجدداً ابعاد سیاسی ـ عقیدتی جنگ را همانند روزهای آغازین جنگ تبیین و بر جنگ حق و باطل و جنگ اسلام علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایهداری و کمونیسم تأکید کردند.
فرآیند و ماحصل تصمیمها و اقداماتی که با تدبیر امام انجام گرفت انتقال از یک وضعیت بحرانی در صحنه سیاسی ـ نظامی کشور به یک وضعیت جدید و باثبات بود. به همین دلیل میتوان بر این موضوع تأکید کرد که امام یک بار دیگر پس از رهبری انقلاب و مدیریت و فرماندهی جنگ، توانست ادامه موجودیت نظام جمهوری اسلامی را پس از هشت سال جنگ در برابر عراق و کلیه حامیان منطقهای و جهانی تضمین و تثبیت کند. اهمیت و پیامد این موضوع نه تنها در همان موقعیت آشکار شد، بلکه تاکنون و تا سالهای بعد، همچنان با تداوم موجودیت نظام جمهوری اسلامی، آثار خود را بر جای خواهد گذاشت.
امام در این مرحله بر چند مسئله اساسی تأکید و موضوعاتی را تبیین کردند که به شرح زیر است:
1ـ ایشان طی یک جمعبندی از جنگ و دستاوردهای آن تصریح کردند که مقتدرترین افراد درمصاف با توطئهها و خصومتها و جنگافروزیها علیه انقلاب اسلامی معلوم نبود موفقیت بیشتری از افراد موجود به دست بیاورند و در یک تحلیل منصفانه انقلاب اسلامی در اکثر اهداف و زمینهها موفق بوده است. امام همچنین بر این موضوع نیز تأکید کردند که “البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری مینگریستیم و میرسیدیم.” ایشان برجستهترین هدف اساسی جنگ را “دفع تجاوز” و “اثبات صلابت اسلام” ذکر کردند که در جنگ تأمین شد.
2ـ تأکید امام بر استراتژی دفاع همهجانبه و ضرورت تبیین آن در شرایط بازسازی نیروهای مسلح و انتقال تجارب نظامی و دفاعی به کلیه آحاد ملت و مدافعان انقلاب، میتواند مبین این موضوع باشد که نحوه پایان جنگ ریشه در عدم اجرای این استراتژی داشته است. به عبارت دیگر شکاف میان آنچه واقع شد با آنچه مطلوب ایران بود، حاصل عدم تناسب استراتژی ایران برای غلبه بر موانع و مشکلات بوده است. درک امام از این کاستی بزرگ، به تأکید ایشان بر مفهوم “دفاع همهجانبه” انجامید.
3ـ ضرورت”تغییر تعادل قوا در جهان“برای تأمین منافع مسلمین ازجمله اصولی بود که امام به آن توجه داشتند و بر اساس کلیه ملاحظات موجود برای تأمین حداقل بخشی از آن، بر تداوم موجودیت نظام جمهوری اسلامی و صدور انقلاب با حمایت مسلمانان و مستضعفین جهان تأکید میکردند.
به نظر میرسد امام با بازبینی استراتژی نهضتی طی ده سال گذشته به این نتیجه رسیدند که میزان سرمایهگذاری در سازماندهی مستضعفین جهان مناسب نبوده است و اگر غیر از این بود شاید سرنوشت جنگ و نحوه برخورد قدرتهای جهانی، امریکا و عراق با ایران شکل دیگری به خود میگرفت و جنگ نیز به نحو دیگری به پایان میرسید.
برشی از کتاب پرسشها و پاسخها (جنگ ایران و عراق)؛ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ؛ فرهاد درویشی؛ ص ۲۴۹-۲۵۲
2323