مردم درتفکر پوپولیسم تنها یک مفهوم ونمونه ی بیرونی دارد ،منظور از مردم کسانی هستند که حامی و پیرو تفکر حاکمیت هستند، .ادعای اصلی پوپولیسم در تعریف مردم آن است که فقط بعضی از مردم به راستی مردم هستند،نمونهی چنین برداشتی را نایجل فراژ* که در جشن پیروزی برکیست ادعا کرده بود رای به خروج از اتحادیه اروپا پیروزی مردمِ راستین است بروز داده و به همین سادگی ۴۸ درصد از رای دهندگان که مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بودند را جدا از مفهوم مردم دانسته بود.
به عبارتی وی آن دسته از مردم که مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بودند را به مثابه اعضای جامعه سیاسی قبول نداشت ، نمونه ی واضح و شناخته شده ی دیگر چنین تفکری را می توان در رفتارهای دونالد ترامپ دید؛وی در سخنرانی های توهین آمیزش بارها تفکر پوپولیستی خود را به منصه ظهور گذاشته، او در جریان مبارزات انتخاباتی خود بارها اعلام کرده بود؛ تنها چیزی که مهم است وحدت مردم است،چون دیگران هیچ اهمیتی ندارد!! واین نمونهی بارز همان خطکشی مردم با اسم رمز مردم است.
نگاه پوپولیستی، مردم را با معیارها و اوصاف خاصی مانند موقعیت های اجتماعی، اقتصادی ،سیاسی و یا حتی گرایش های حزبی ،اخلاقی و … تفکیک نمی کند بلکه اسم رمز نگاه پوپولیسم تفکیک مردم از مردم است!!
در نگاه پوپولیستی فقط برخی از مردم سزاوار بهره مندی از حمایت کامل قوانین والبته استیفاء از منافع حاکمیت بوده و منظور ایشان از مردم کسانی هستند که خودشان تعریف می کنند،تفکری نزدیک به همان دیدگاهی که میگوید برای دوستانم همه چیز ،برای دشمنانم قانون! در این تفکر بخت با بعضی یار وهمراه است که به جهت نزدیکی به حاکمیت از منابع و سرمایه های ملی البته با پذیرش نگاه مرید پروری بهرهمند میشوند.تلقین حس نیاز و تحریک آز و طمع در بدنهی جامعه تکمیل کنندهی این تفکر بوده، فاصلهی طبقاتی خودساخته ی حاکمیت نیز پازل اعمال حاکمیت و اقتدار حکومت را در این تفکر تکمیل میکند.
چرا اساساً تفکری مانند پوپولیسم شکل می گیرد ،به حیات خود ادامه میدهد و گسترش مییابد؟
وقتی متولیان این نظریه این چنین بی پرده و اقتدارگرایانه ،بسان همان اندیشه ی حاکم بر نظام های دیکتاتوری برگرفته از حاکمان مستبد تفکر و حاکمیت خویش را القا می کنند چگونه است که حتی در نظامهای موصوف به دموکراتیک رخنه کرده به باورهای این شکل از رژیم سیاسی آسیب می زنند؟ چرا هیچ جناح و باور سیاسی را توان مقابله وحتی نقدی موثر و کارگر بر اندیشه ی رهبران پوپولیسم ندارد؟ آیا این که رهبران پوپولیسم در بسیاری از کشور ها میلیون ها هوادار دارند دال بر این است که میلیونها نفر از انسان امروز علیرغم درک مصائب و مشکلات حاکمان اقتدارگرا،این تیپ رهبران و شخصیت های اقتدارگرا را دوست دارند؟ آیا به راستی پس از سالها مبارزه و از پس چندین انقلاب سیاسی،اجتماعی وحتی صنعتی اندیشهی غالب بشر،نیل به پذیرش حاکمیتی یک سویه و اقتدارگرایانه است؟ شاید پاسخ این پرسش را باید در وعده های عملی نشده و شعار های بر زمین مانده دموکراسی جستجو کرد،به عبارتی پوپولیست ها با سوءاستفاده از نواقص موجود در نظام های دموکرات و با شعارهای مردم فریب آنچنان جذابیتی برای تفکر خویش آفریده اند که برای هیچ تفکری شکی تولید نمیشود که از محیط پرورش و رشد چنین نگاهی غول دیکتاتوری ظهور می کند ولو در قالب شعارهای فریبنده ای چون،احترام به قانون که البته بیشتر در هیبت قانون پرستی و مریدپروری تبلور می یابد.
امروزه در اکثریت رفتارهای پوپولیسم شعارهایی مبنی بر عملیاتی شدن آن وعده های دموکراسی که هنوز تحقق نیافته دیده میشود. پوپولیسم ها ایده اصلی شان را به زبان ساده آن گونه که برای عوام جذابیت داشته به زبان می آورند،بی آنکه بخواهند بین مردم قائل به تفکیک شده با همان اسم رمز همیشگی مردم در مقام یک کلیت واحد به حیات خویش بقا و دوام بخشیده،دیری نخواهد بود که تفکر سیاسی غالب جوامع، خواستته وناخواسته به پذیرش این نظر تمکین کند.
گرچه پیشگامان پوپولیسم در راستای مشروعیت بخشی به اندیشه ی خویش،سعی می کنند در رفتار و کردار سیاسی اشان از اصول دموکراسی البته در ظاهر پیروی کنند اما علیرغم این تلاش همگانی باید پذیرفت که مهمترین تفاوت این تفکر با اندیشه های دموکراسی در آن است که :
یکی اکثریت را قادر می سازد تا به موجب تفویض اختیار به نمایندگان پارلمان تصمیماتی منطبق بر انتظار اکثریت شهروندان اتخاذ کند هرچند ممکن است آنچه نمایندگان اختیار می کنند برخلاف توقع وتصور اکثریت نمود عینی یابد اما پوپولیسم چنان وانمود می کند که در هیچ اقدام یک دولت پوپولیسم شک و تردید راه ندارد چرا که مردم چنین خواسته و اراده کرده اند وبا این تفسیر مسیری تازه در اعمال حاکمیت خویش گشاده،به مردم القاء می شود آنچه دولت اختیار می کند برخواسته از خواست مردم است (لازم به تکرار است منظور از مردم در این تفکر همانی است که در برابر دیگران به کار می رود) اداره ی کشور در نظام دموکرات مبتنی بر پذیرش باور جایزالخطا بودن بشر بوده لذا شهروندان حق دارند نسبت به برخی تصمیمات دولت اعتراض کنند در حالیکه پوپولیسم خودش را یک موجودیت یک دست، خارج از همه نهادها تصور میکند که هویت و رای آن را می توان تمام و کمال نمایان و نمایندگی کرد.
در نظام های منطبق بر اراء مردمی،ارکان حاکمیت متشکل از افرادی مستقل از حاکمیت است که در روند انتخابات، منتخب مردم شده،متصدی اداره ی امور و پاسخگوی عملکرد خویش هستند اما در نظریه پوپولیسم حاکمیت و ارکان قدرت بیشتر به یک جریان وجوهرهی کم و بیش رمزآلود فرض می شود که حتی ممکن است اکثریت حاضر در انتخابات و… از بیان درست توقعات خویش ناتوان باشند و در نهایت و مهم تر از هر چیزی این باور بر گرفته از نظام دموکراسی است که نهاد مردم هرگز نمی تواند به طریقی غیر سیاسی و غیر نهادی ظاهر شود و ناشی از این دیدگاه می پذیرد که یک اکثریت و حتی یک اکثریت مطلق در پارلمان به منزله ی جوهره ی خواست همهی مردم تعبیر نشده، نمی تواند به نام مردم سخن گوید ولذا لازم است در تصمیم سازی های کلان حاکمیتی نظر و رای اقلیت را نیز لحاظ کنند اما پوپولیسم دقیقاً عکس این را فرض گرفته با همان اسم رمز مردم البته به تعبیر مورد اقبال خودشان هر شکل و نوعی از اعمال حاکمیت را به نام مردم مصادره میکنند.
شناخت و تحلیل اندیشهی پوپولیسم به همراه کارکرد این نظریه در نظامهای سیاسی مختلف دنیا مستلزم شناسایی جزء به جزء مختصات این تفکر وشیوهی اعمال حاکمیت برگرفته از این دیدگاه است که یانورنرمولر در کتاب پوپولیسم به ترجمهی بابک واحدی* با ذکر مصادیقی از رفتارهای برخی سیاستمداران عصر حاضر به آن پرداخته است.
*ناجیل فراژ=نماینده ی پارلمان اروپا/از عضای موسس حزب یوکیپ
وکیل دادگستری-شیراز