در این نشست وزیر امور خارجه ایران محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ترکیه مولود چاووش اوغلو، وزیر امور خارجه افغانستان محمد حنیف اتمر و وزیر امور خارجه سوریه فیصل مقداد (و میهمان ویژه حامد کرزای رئیسجمهور سابق افغانستان)، دیپلماتهای ارشد وزارت خارجه و همچنین مدیران ارشد اندیشکدههای مهم جهان از جمله کشورهای سوئد، ایتالیا، بلژیک، عراق، فرانسه، عمان، روسیه، قطر، پاکستان، هند، اندونزی و ترکیه به بحث و تبادل نظر در مورد مسائل جاری جهانی و موضوعات منطقهای پرداختند.
مدیریت این نشست بر عهده دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور رئیس مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی و استاد روابط بینالملل بود. از جمله سخنرانان ایرانی این نشست دکتر عباس عراقچی معاون سیاسی وزارت امور خارجه، دکتر سعید خطیبزاده سخنگوی وزارت امور خارجه و دکتر کیهان برزگر مشاور ارشد دانشگاهی مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه و همچنین رئیس گروه علوم سیاسی و روابط بینالملل واحد علوم و تحقیقات بودند. در پنل سوم این نشست با محوریت بررسی «فایلهای منطقهای»، دکتر کیهان برزگر عنوان کرد که برای ارزیابی پروندههای منطقهای در غرب آسیا و چگونگی حلوفصل آنها توجه بیشتر به «همکاریهای منطقهای» و تمرکز بر «راهحلهای محلی» بسیار حائز اهمیت است. در این ارتباط و قبل از هر چیز باید به سه اصل مهم توجه داشت: نخست، اینکه پیدایش، تداوم و مدیریت منازعات جاری در منطقه بر اساس ویژگیهای محلی، ثقل جغرافیایی و جبر تاریخی کشورهای موضوع منازعه و بحران شکل میگیرد.
جالب اینکه در بستر زمان هر یک از این بحرانها به شکلی پویا خود را با محیط منازعه سازگار میکنند. این مسئله در مورد تمام منازعات جاری در منطقه از جمله در سوریه، عراق، یمن، افغانستان و… صادق است. جالب اینکه پس از شروع و گسترش منازعه به دلایل مختلف داخلی یا خارجی، نیروهای محلی ظرفیتها و تجربههای جدید در حوزه تکنولوژی جنگ و تجربه مقابله با نیروهای مخالف خود اعم از نیروهای داخلی یا مهاجمان خارجی کسب میکنند و به نوعی خواستار ادغام در ساختار سیاسی قدرت کشور موضع بحران میشوند. همین تحول بر پیچیدگی ماهیت یک منازعه، تداوم آنها و نهایتا دستیابی به یک راهحل صلح مورد توافق همه طرفهای درگیر میافزاید. تجربه مبارزه سرسختانه حوثیها در یمن در تقابل با سعودیها و دستیابی آنها به تکنولوژی پیشرفته پهپادی و موشکی یک نمونه آشکار است که سرنوشت بحران یمن را تغییر داده است. یا طالبان در افغانستان با کسب جمعیت، سرزمین، خاک و نیروی نظامی، خود را به عنوان یک طرف اصلی در مذاکرات صلح با کشورهای قدرتمند مثل آمریکا، روسیه و ایران میقبولاند. یا تجربه قدرتمندشدن نیروهای حشدالشعبی در عراق همزمان با نقش کلیدی آنها در سرکوب داعش و اکنون در مبارزه با نیروهای آمریکایی مستقر در این کشور از این جمله هستند.
در این چارچوب، هرچه جلوتر میرویم به ارزش همکاریهای منطقهای و بهرهگیری از راهحلهای محلی برای حل منازعات به عنوان یک جبر تاریخی بیشتر پی میبریم. دوم، در ارزیابی منازعات جاری منطقهای به دو نوع منازعه برمیخوریم. یکی شکل سنتی منازعه مثل بحران ریشهدار فلسطین است که بیشتر جنبه ایدئولوژیک و ارزشی دارد که در روند زمان دچار یک انباشت تاریخی شده و بیشتر یک نزاع سخت بین ملتها برای بیان عقاید، امیال و آرزوهای خود، به ویژه از سوی نسل جوان اعراب هستند. اما شکل جدید منازعه در منطقه در عراق، سوریه، یمن، افغانستان، لیبی و… بیشتر جنبه ژئوپلیتیک داشته و نزاع اصلی بر سر پرکردن خلأ قدرت در روند دولتسازی در شرایط پسامنازعه است. در اینجا شکلگیری حکومتهای فراگیر و با مشارکت تمامی نیروهای سیاسی در ساختار قدرت راهحل پایدار برای حل یک منازعه و بحران است. در این شرایط هم، نیاز به تلاشهای جمعی و همکاریهای منطقهای، به ویژه در حوزه همسایگی، به عنوان یک اصل اجتنابناپذیر افزایش مییابد. سوم، شیفت منازعات از جنبه «درونکشوری» در شکل اولیه آن به جنبه «بینکشوری» در مرحله بعدی است.
به عنوان نمونه بحران یمن که یک ریشه محلی دارد و حتی به تحولات قبل از بهار عربی در سال 2011 مربوط میشود، با دخالت مستقیم نظامی عربستان سعودی در بهار 2015 جنبه بینکشوری و منطقهای مییابد. به عبارت دیگر، خلأ قدرت در کشور محل منازعه موجب نگرانی دولتهای منطقهای و فرامنطقهای نسبت به عواقب سیاسی و امنیتی ناشی از سرایت بیثباتی و ناامنی به مرزهای ملی آنها در حوزه همسایگی شده یا برای کشورهای فرامنطقهای موجب ترس ازدستدادن منافع ژئوپلیتیک یا تضعیف متحدان منطقهای آنها میشود. ناگفته نماند که بعضی از کشورهای فرامنطقهای منافع ناشی از فروش تسلیحات به طرفهای درگیر هم دارند که بر شدت و تداوم منازعه میافزاید. بنابراین هریک از بازیگران با توجه به برداشتهای ملی و تاریخی خود از دفع تهدیدات و تأمین منافع به منازعات جاری در منطقه مینگرند. همین امر نوعی فرهنگ برد-باخت را در منازعات منطقهای به وجود آورده که دستیابی به یک صلح پایدار را بسیار سخت و پیچیده کرده است. در این شرایط، تعدیل خواستهها و مصالحه بر سر منافع ژئوپلیتیک از سوی تمامی بازیگران درگیر در یک قالب «برد-برد» و توسل به راهحلهای محلی یک اصل جدی برای حل منازعات جاری منطقهای است.
در پایان، حل پایدار منازعات جاری در منطقه نیازمند توسل به رویکرد «چندجانبهگرایی منطقهای»، راهحلهای محلی سازگار با محیط ژئوپلیتیک و همزمان خروج از «سازههای ساختگی» تاریخی است که بر اساس آن کشورهای خارجی یا متحدان منطقهای آنها تصور میکنند که با فشار اقتصادی، تهاجم نظامی، یا تهدید به استفاده از قوای نظامی میتوانند به اهداف منطقهای خود دست یافته و به قول وزیر خارجه کشورمان دکتر ظریف در ابتدای این نشست، شرایط و خواستههای خود را بر دیگران تحمیل کنند.
به عنوان نمونه، توسل به سیاست «توازن قوا» در منطقه به عنوان عامل اصلی دستیابی به صلح و ثبات که سالها از سوی کشورهای غربی به ویژه آمریکا دنبال میشود، یک سازه اشتباه تاریخی است. چون حاصل بهکارگیری سیاست توازن قوا جز انباشت و رقابت تسلیحاتی نیست که در اغلب موارد منجر به وقوع جنگ (مثل جنگ ایران و عراق) برای تخلیه تسلیحاتی میشود. اکنون معلوم نیست که خرید این همه سلاحهای رنگارنگ و پیشرفته از سوی سعودیها و اماراتیها از کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، فرانسه و انگلیس، برای مقابله با چه تهدیدی است. در مقابل، راهحل دستیابی به ثبات و امنیت پایدار و شکوفایی اقتصادی، توسل به همکاریهای منطقهای، در کنار همکاریهای دوجانبه کشورها و شاید مهمتر از همه تقویت سیستمهای ملی و قدرت درونی کشورها که بر اساس آن هر کشوری قادر به ایفای سهم خود از برقراری صلح و امنیت در منطقه و محیط ژئوپلیتیک خود باشد. از این طریق پرونده فایلهای منطقهای برای همیشه بسته میشود و قدرتهای خارجی فضای لازم برای تأثیرگذاری جدی بر تحولات منطقهای را از دست میدهند.
* منتشر شده در روزنامه شرق| شنبه ۱۴ فروردین