سال ۲۰۱۸ را میتوان از دیدگاهی سال اقبال فیلمسازان به بازسازی آثار سینمای کلاسیک دانست و ساخت ریبوت و نسخهی بازسازی شدهی آثاری نظیر «papillon» و «suspiria» نیز مهر تاییدی بر این مدعا است. یکی دیگر از آثاری که امسال توسط کمپانی برادران وارنر در دست بازسازی قرار گرفت نسخهی ریبوت فیلمی با همین نام است که در سال ۱۹۷۶ و حتی مقدم بر آن برای اولین بار در ۱۹۳۶ بر پردهی نقرهای نقش بسته بود و با تلاشهای «بردلی کوپر» تصمیم بر ساخت دوبارهی آن شد و مسئولیت کارگردانی و نگاشتن فیلمنامه نیز با بردلی کوپر بود. در ادامه قصد بررسی این اثر را داریم و میخواهیم بفهمیم که آیا فیلم در رسیدن به هدفش موفق عمل کردهاست یا خیر. با روژان همراه باشید.
داستان فیلم از جایی شروع میشود که روایت اثر ما را با «جک» به عنوان یک خوانندهی معروف راک که اکنون درگیر الکل و مخدر شده است آشنا میکند و او پس از یکی از کنسرتهایش از رانندهی مخصوص خود درخواست میکند قبل از رسیدن به مقصد در کنار یک بار ایست کند تا بتواند کمی در آنجا وقت بگذراند. در این اثنا که «جک» با حالتی افسرده و تهی در گوشهای نشسته است؛ «الی» دختری که در بار کار میکند فرصت یافته که به اجرای زندهی موسیقی بپردازد. جک از شنیدن اجرای زیبای «الی» شگفتزده میشود و طی اتفاقاتی با او آشنا شده و شب را با صحبت و پرسه زدن با یکدیگر در مکانهای مختلفی میگذرانند. یکی از نکات جالب شخصیت «الی» در عین خجالتی بودن و کمبود اعتماد به نفس این است که به سختی میتواند به افراد اعتماد کند و براساس این اعتماد برای خود زمینهی ذهنی محکمی فراهم کند و این را میتوان در دیدگاه خودش که فکر میکند «جک» فقط یک راک استار مست بوده که میخواسته شبی را با دختری بگذراند و سپس او را فراموش میکند میتوان مشاهده کرد و البته که ادعایی دور از حقیقت نیز نیست.
در ادامهی داستان و پس از شبی که این دو با یکدیگر میگذرانند «الی» برای اولین بار تصمیم میگیرد به بارقهای که در وجودش به وجود آمده توجه کند و آرام آرام تصمیم به نوشتن موسیقیهای خود میکند. اما از سوی دیگر جک نیز مسحور استعداد و شخصیت «الی» شده است و با رفتن به خانهاش او را به کنسرت خود میبرد. با وجود اینکه جک و الی از دو دنیای کاملا متفاوت هستند رابطهی این دو از ابتدا تا زمان اوج گرفتن (که البته زمان کوتاهی هم نیست) به خوبی ترسیم شده است و این گفتار در مورد افول این رابطه هم صدق میکند و زمانی که آن را با ضرب آهنگ فیلم و همچنین از بین رفتن شهرت جک همراه کنیم حالتی شاعرانه و در عین حال تلخ را نمایان میشود.
به طور قطع و در وهلهی اول، قدرتمندترین بخش فیلم در بازیگری نقشهای اول آن خلاصه میشود که لایق تمامی تعاریفی که در موردش میشود است و تا همینجا نامزدی در رشتههای بهترین بازیگر زن برای نقشآفرینی تحسین برانگیز «لیدی گاگا» و بهترین بازیگر مرد برای «بردلی کوپر» و بردن جایزهی بفتا برای «گاگا» مهر تاییدی بر این گفته است. «کوپر» که سابقاً ۳ بار نامزدی جایزهی اسکار را برای فیلمهای مختلفی از جمله «دفترچهی بارقه امید» در کنار «جنیفر لارنس» تجربه کرده بود اینبار برای اولین تجربهی کارگردانیاش به سراغ این فیلم آمد و انتخاب «لیدی گاگا» در نقش الی نیز ریسک بزرگی به حساب میآمد اما در نهایت شیمی بین این دو به طرز شگفتانگیزی بینقص از آب در آمده است و حتی ممکن است بگوییم از ترکیب کوپر و لارنس نیز صادقانهتر و عمیقتر مینماید؛ شاید یکی از دلایل آن حضور خود کارگردان در نقش اول باشد که باعث شده احساسات خود را صادقانهتر به قالب تصویر وارد کند و همچنین از تمام بازیگران بهترین نقشآفرینی آنها را دریافت کند و آنها را به کمال وجودی موجود نزدیک کند.
از دیگر بخشهایی که در اثر پرداخت خوبی داشته و نقاط کور اندکی دارد فیلمنامه است که توسط «کوپر» و دو دستیار خود «اریک راث» و «ویل فترز» که مشخص است با وجود دستیاری مانند «راث» فیلمنامهای کم نقص و دارای روایت خوب را شاهد خواهیم بود. «بردلی کوپر» نیز در اولین تجربهی کارگردانی خود به خوبی نشان میدهد که دارای نگاهی خاص و صادقانه است که ناشی از تجربیات خودش در بازیگری نیز است. تماشاگر در طول فیلم بدون نیاز به تعلیقهای استادانه میتواند تحت تاثیر شخصیتهای داستان قرار گیرد و از حس بین آنها و روایت لذت ببرد و در سراشیبیهای آنها نیز حس همدردی را تداعیگر شود.
در بخش فیلمبرداری «متیو لیباتیک» را در ردای فیلمبردار اصلی شاهد هستیم که نام آشنای او با فیلمهایی نظیر «مرثیهای برای یک رویا» اثر دارن آرونوفسکی تداعیگر میشود. استفاده از او در فیلم باعث شده شاتها و تصاویر زیبایی در جای جای اثر شاهد باشیم و میتوان گفت «لیباتیک» شیوهی خاص خودرا در فیلمبرداری دارا است.
«ستارهای متولد شد» بازسازی بازسازی سناریویی در سینمای کلاسیک است اما فیلمی است که لحن قدرتمندی دارد و هیچ رد پایی از تقلید محض و نداشتن ابتکار در آن مشاهده نمیشود؛ همچنین به بیماری بازسازیهای ضعیف و استودیو زده دچار نشده است؛ بلکه دارای سبک خاص خود در کارگردانی و روایتی ملموس است که تجربهی باارزشی را برای بیننده فراهم میکند و صاحب یک ترانهی اصلی بسیار زیبا نیز است که تا مدتها شما را به یاد این اثر شایسته بیندازد.
لینک دانلود
شاید مقاله های دیگر وب سایت روژان :را هم دوست داشته باشید
