بولتون از زمانی که نماینده آمریکا در سازمان ملل بود، نشان داد خصومت عمیقی نسبت به ایران دارد. دلیل آن هم این است که او از نظر دیدگاه سیاسی متعلق به طیفی از جناح محافظه کار افراطی آمریکا است که به جبهه مسیحیت صهیونیستی وابستگی دارند. جبههای بسیار افراطی که خصوصیت بارز اعضای آن ضدیت و خصومت با اسلام و مسلمانان است.
از طرزتلقیهای این جبهه یکی این است که معتقدند آمریکا دشمنانی دارد که امکان مذاکره با آنها وجود ندارد. آنها تنها یک راه برای مواجهه با مخالفان آمریکا میشناسند و آن راه نظامی است و معتقدند که آمریکا فقط باید از طریق حمله نظامی با دشمنان و مخالفان خود روبرو شود. همان کاری که دولت آمریکا در دوره جرج بوش با طالبان کرد. چون خانواده بوش هم مثل بولتون وابسته به همین جبهه مسیحیت صهیونیستی بود.
البته خود دونالد ترامپ هم از وابستگان جنبش تی پارتی (tea party movement) است. گروهی که خود یک شاخه از همان جبهه مسیحیت صهیونیستی است. با این حال ترامپ به این نتیجه رسید که در آستانه انتخابات، سیاست خارجی بر اساس دیدگاههای جبهه مسیحیت صهیونیستی، رفتار نادرستی است. ضمن اینکه میبیند این رفتار تاکنون جواب نداده و موفق نبوده است. به عنوان مثال میتوان به حمله به سوریه و عراق اشاره کرد که ناموفق بود و از درونش طالبان و داعش پدید آمدند. در مصر و شمال آفریقا هم اخوانالمسلمین قدرت گرفتند. ترامپ با برکناری بولتون میخواهد بگوید به دنبال سیاست ملایمتری در روابط خارجی آمریکا است.
اگرچه بولتون بیشتر از ۱۶ ماه مشاور نبود اما در نیمه دوم همکاری خود با ترامپ به ویژه شش ماه آخر، نشانههایی وجود داشت حاکی از اینکه ترامپ و بولتون با هم ناسازگاری دارند. به هر حال ترامپ دارد خودش را برای انتخابات 2020 آماده میکند. بولتون در یک سخنرانی گفته بود کارهایی که ترامپ میکند به نفع دموکراتها و دشمنان حزب جمهوریخواه است.
از ناسازگاری میان ترامپ و بولتون، خیلی از دوستان آمریکا ناراحت هستند. مثل اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی. چون در حقیقت بولتون بود که بین کشورهای عربی منطقه ما با اسرائیل، رابطه پنهانی نسبتا خوبی برقرار کرده بود. این روابط در مجموع به نفع انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا نیست. بولتون فضا را خشن کرده بود و این به کار او پایان داد.
جمهوریخواهان نسبت به دموکراتها قدری خشن ترهستند. آنها به دنبال بحث حقوق بشر هم نبودهاند. حقوق بشر شعار دموکراتها است. مروری بر تاریخ چند دهه اخیر آمریکا این را به خوبی نشان میدهد. کندی به خاطر عدم رعایت حقوق بشر با شاه ایران روابط مناسبی نداشت. اگرچه بعداً رابطهشان برقرار شد ولی در شروع کار، کندی شاه را خیلی اذیت کرد. در حالی که شاه با نیکسون که رییسجمهور حزب جمهوریخواه آمریکا بود، روابط نزدیکی داشت و در انتخابات هم کمکش میکرد. در سوی دیگر قضیه، جمهوریخواهان اصولا یک تفکر خودبرتربینی و جدایی از دیگران دارند. بنابراین در سیاست خارجی خود هم تغییر عمدهای به وجود نمیآورند.
کسی که بعد از جان بولتون میآید، طبعا خشونت و دیدگاه سنتی او را نخواهد داشت. بولتون حتی با اظهارنظرهای ترامپ مبنی بر اینکه ما حاضریم بیرون از قید و شرط با ایران مذاکره کنیم هم مخالف بود. این مخالفت دقیقا برآمده از همان موضع مسیحی-صهیونیستی بولتون بود که دربردارنده تفکرات شدیداً خشنی است. همه میدانیم که ترامپ را این لابیهای یهودی به کاخ سفید فرستادند اما اگرچه رابطه ترامپ با یهودیها رابطه بسیار صمیمانهای بود اما برای او -مثل خیلی از سیاستمدارها- قابل قبول نبود که صدایی فراتر از صدای او شنیده شود.
چون جان بولتون از سوی نهادهای دیگری حمایت میشد، خیلی با شیوههای مسالمتآمیز در مورد ایران، کره شمالی و روسیه موافق نبود. ترامپ اینها را مخل منویات خود میدید. ضمن اینکه بولتون در ماموریت ونزوئلا هم موفق عمل نکرد و ترامپ این عدم موفقیت را به عنوان یک نقطه ضعف برای بولتون در نظر گرفت. چون عملکردش حق مطلب را در مورد هزینهای که آمریکا در ونزوئلا کرد، ادا نکرد. الان هم شنیده میشود که ترامپ در مورد ونزوئلا آماده مذاکره است.
با این حال، حزب جمهوریخواه، یک حزب واحد نیست و مجموعههای مختلف و نگرشهای متفاوتی در آن وجود دارد. وقتی نتانیاهو شدیداً با برکناری بولتون مخالف بود، نشان میدهد بولتون رابطه مستقیمی ببین نتانیاهو و کاخ سفید برقرار کرده بود. بنابراین طبیعی است که بخش افراطی حزب جمهوریخواه از برکناری بولتون شدیداً ناراضی باشد.
* کارشناس مسایل اروپا و آمریکا
310 310