در بادی امر آییننامه، اساسنامه و قانون کاغذپارهای بیش نیستند اگر مجری آن نخواهد به چنین قرارداد اجتماعیای تن دهد و اجرایش کند. قانون اما یک ویژگی دارد که وقتی به مرحله توافقی دو طرفه رسید، به خصوص برای طرف مجری تعهد ایجاد کند. لذا بر اساس قوانین بالادستی، همین آییننامه، این ویژگی را دارد که طرف دوم نقدش کند و بخواهد و بتواند، به مراجع رسمی شکایت برده و مدعی اجرای صحیح و تمام و کمال آن باشد. انتشار و ابلاغ قانون و آییننامههای« قانون دسترسی آزاد به اطلاعات» نیز نهادهای دولتی را موظف کرده است که نسبت به این گونه امور پاسخگو باشند.
سال ۱۳۹۴ که مدیریت وقت جشنواره موسیقی فجر مدعی ایجاد اتاق شیشهای و طرحی ویژه برای این جشنواره شد،بسیاری چراغ به دست، به جُستن طرح و آن اتاق شیشهای خیالی برآمدند اما هر چه بیشتر گشتند کمتر یافتند. بعد از آن هم همگان دیدند که آن طرح و ایده در عمل به کجا رسید و چه بر سرش آمد و شد حکایت کوهی که موش زایید.
حضور جریانی جدی در آسیبشناسی و نقد مدیریت موسیقی در دو سطح مدنی و دولت، که در بدو شکلگیریاش تا ۷۰۰ تن را همراه خود ساخته بود، یکی از برکات سه دوره گذشته جشنواره بود. منتقدان با شناختی که از گذشته تیم مدیریتی سابق جشنواره داشتند، از یک سو مدعیات را به چالش کشیدند و در دیگر سو به سمت پیشنهاد یک آییننامه برای جشنواره موسیقی فجر رفتند. صدها ساعت کار کارشناسی و همزمان فشار از سوی مطبوعات به دیالوگی مابین منتقدان و دولت انجامید و در نهایت روی متنی مکتوب توافقی اولیه صورت گرفت. این وظیفهای بود که نهادی همانند خانه موسیقی و کانونهای آن( به خصوص کانون پژوهشگران) یا انجمن صنفی هنرمندان موسیقی، باید به دوش میکشیدند. اما در غیاب چنین تحرکی از سوی نهادهای مدنی، منتقدان چنین شکافی را پر کردند.
تغییرات دور دوم مدیریت کشور در حیطه موسیقی( سال ۱۳۹۶)، که به گمان من بخشی مهم از آن نتیجه فشار منتقدان و قاطبه اهالی موسیقی بود، سبب شد سخن منتقدان بهتر و بیشتر و از آن مهمتر، باحسن نیت شنیده شود و در کنار آن منتقدان نیز به سمت ایجاد تشکلی جدیتر سوق پیدا کردند تا همچنان سویههای انتقادی خود را حفظ کنند. تشکلی که اگر چه مسیرهای قانونی آن هنوز باقی مانده است، اما مسیرهای حقیقی آن نه تنها طی شده که چند سالی است اعلام موجودیت کرده و به زودی رسمیت هم خواهد یافت.
در همین مدت کوتاهی که از انتشار آییننامه و اعلام مدیریت جشنواره گذشته جامعه موسیقی با نقد خود به راستیآزمایی آن پرداختند و البته مدیریت جشنواره نیز پاسخگوی انتقادات بود. این که این انتقادات تا چه پایه مبنای منطقی دارد و پاسخها تا چه اندازه توانستند افکار عمومی و ناقدان را قانع سازند، محل این نوشته نیست. سخن بر سر چارچوبی است که بعد از سالها بنا گذاشته شد و میتوان بر اساس همان چارچوب( آییننامه) به نقد فعالیتها پرداخت و حتی تغییرات همین آییننامه( که در بندی از آن پیشبینی شده) را خواستار شد. قطعا در آینده نه چندان دور باید به تحلیل محتوایی چارچوب جشنواره هم پرداخت و به اعتباربخشی آن مدد رساند. شگفتانگیز است جشنوارهآی با این بودجه و امکانات نتوانسته باشد بعد از سی و چهار دوره به اعتباری بینالمللی دست پیدا کند؟ یک دلیل آن نداشتن چارچوب و فقدان افق و برنامههای درازمدت است.
اکنون اما مهم این است که هر دو سوی ماجرا( دولت – منتقدان/نهادهای مدنی) حسن نیت داشته و به قراردادها پایبند باشند و منتقدان، چه در قالب تشکلی حقیقی یا رسمی، و چه به صورت انفرادی دست از نقد فعالیتها برندارند و بدانند که هویت آنها در نقد، رصد و دیدهبانی و ارائه گزارشی علمی و صادقانه به جامعه موسیقی است و نه چیزی دیگر. به یاد داشته باشیم تمدن میلیمتری ساخته میشود.
* سید ابوالحسن مختاباد، روزنامهنگار و منتقد
منبع