امسال فرصتی دست داد تا یکی دو روز مهمان جشنواره فیلم کودک و نوجوان باشم. از حق نگذریم حضور در سینماها و پاتوق‌های فرهنگی و دیدن شور و شوق بچه‌ها در این وانفسای گرفتاری‌ها و اخبار ناراحت کننده جای خوشحالی داشت، اما غیبت معنی دار دستگاه فرتوت تعلیم تربیت کشورمان و مواجهه با جای خالی معلمان سرزمینم افسوس‌هایم را دوچندان کرد! واقعا زمانی که در بین دستگاه‌های برگزارکننده جشن بچه‌ها، یادی، نشانی، اسمی از معلمان و آموزش و پرورش نیست، حق نداریم دلتنگی کنیم؟ یاد میز و نیمکت و خاطرات مدرسه، شادی‌ها و غم‌ها، یاد همکلاسی‌ها را مگر می‌شود از دوران کودکی جدا کرد؟ خاطرات روزهای مدرسه با همه فراز و نشیبش برای ما نوستالژیک نیست؟ در همین جشنواره فیلم کودک و نوجوان وقتی یکی دو تا از فیلم‌های مهم و پرتماشاگرخارجی را به اتفاق دوستان به نظاره نشستیم ، داستان فیلم را روایتگر اتفاقات مدرسه یافتیم و بچه‌ها و معلمان، ناظم و بابای مدرسه قهرمانان داستان بودند.

 وقتی در اثنای فیلم به چهره‌های هیجان زده و معصوم بچه‌ها نگاه می‌کردم از نزدیک می‌دیدم که چقدر راحت با فیلم و نقش آفرینانش ارتباط برقرار می‌کنند، همذات پنداری می‌کنند، با شادی قهرمانان فیلم مشعوف می‌شوند و با اندوه آنان لب و لوچه‌شان آویزان می‌شود. داستان فیلم هم اصلا هم رنگ و بوی کهنگی نداشت و مگر خاطرات مدرسه و اتفاقات تلخ و شیرین آن کلیشه بردار است؟ ابتدای این سیاهه از حال خوب بچه‌ها و شور و شعف آنها سخن گفتم تا مبادا یک‌طرفه به قاضی رفته باشم اما به به و چه چه کردن بی مورد هم چاره کار نیست. واقعا چطور می‌شود در جشنواره‌ای که متعلق به بچه‌هاست ، همه حضور دارند غیر از کسانی که زحمت بچه‌ها را می‌کشند، فرهنگ سازند، میراث فرهنگی را به نسل آینده منتقل می‌کنند و صبورانه با اندک حقوق معلمی همه تلاش خود را می‌کنند تا استعداد بچه‌ها را شکوفا کنند در حد وسعشان، در حد توانشان و در حد امکاناتشان با وجود غم نان و شرمندگی‌های تکراری … .

اگر می‌خواهیم بچه‌ها با سینما آشتی کنند، اگر می‌خواهیم ارزشهای‌مان را به نسل بعد منتقل کنیم، راهش از آموزش و پرورش می‌گذرد. همانطور که برای کتابخوان کردن بچه‌ها راه را به اشتباه رفتیم، بودجه‌ها را جای دیگری خرج کردیم ، ریخت و پاش کردیم، شهرداری‌ها را جلو انداختیم، فلان مسوول و بهمان مدیر را پیش انداختیم و کتاب و کتابخانه را ویترین کردیم و از آن سو کتابدار و کتابخانه‌های مدارس را برای اینکه آموزش و پرورش فقیر است و پول ندارد، از چارت مدارس حذف کردیم  و البته ثمره‌اش را هم دیدیم _ سرانه ۱۰ دقیقه کتاب خواندن! _  سینماها را هم داریم از بچه‌ها می‌گیریم. اینکه در مهمترین جشن سینمای کودک معلمان غایب هستند، دردناک است، اینکه پدر و مادر را از گرد کودک بتارانیم و آنگاه دست آنان را در دستان ناپدری و نامادری بسپاریم، ظلم است. سینمای کودک جان نمی‌گیرد مگر آنکه متولیان اصلی در کانون تصمیمات و سیاست گذاری‌ها باشند. آموزش و پرورش ابزار کار با دانش آموز را دارد، چه جایی بهتر از آموزش و پرورش برای شکوفایی استعداد بچه‌ها …

مگر کشورهای توسعه یافته و پیشرو از آموزش و پرورش شروع نمی‌کنند؟ و البته سخنی هم با خوش نشینان آموزش و پرورش! آیا مسوولان این وزارتخانه از قهر کردن و دیوار کشیدن به دور خود و مدارس تاکنون طرفی بسته‌اند که به این سیاست ناکارآمد ادامه می‌دهند؟ آیا چاره بی‌پولی، قهر و ژست اپوزیسون گرفتن است؟ نه برادر! با قهر شما نیازها برطرف نمی‌شود، بلکه دیگرانی که پول دارند و صلاحیت ندارند اما رسانه دارند و دنبال مطرح کردن خودشان هستند وپی چاله‌ای برای حیف و میل کردن پول‌های بی صاحب بیت‌المال هستند عرصه را بدست می‌گیرند و نتیجه‌اش به اسم شما نوشته می‌شود، آن وقت می‌شود حکایت  آش نخورده و دهن سوخته! مسوولان وزارت آموزش و پرورش باید بدانند این وزارتخانه می‌تواند و باید دست به فیلمسازی در حوزه کودک و نوجوان بزند ، باید به اکران فیلم‌های این حوزه کمک کند. این وزارتخانه حق دارد مدعی بودجه‌های فرهنگی سینمای کودک ونوجوان باشد! اصلا چه ارگانی صلاحیت دارتر از آموزش و پرورش؟ امروز در خبرها آمده بود که یکی از مسوولان ارشد شهرداری اصفهان برگزاری جشنواره فیلم کودک و نوجوان را در راستای دیپلماسی فرهنگی ارزیابی کرده بود و آن دیگری از راه اندازی کتابخانه دیجیتال سخن به میان آورده بود.

با نگاهی اجمالی به همین فرمایشات معلوم است دست‌اندرکاران، بر جایگاه دیگرانی تکیه زده‌اند که بسیار بیش از آنها صلاحیت اظهار نظر در مسایل فرهنگی دارند و اظهر من‌الشمس است که می‌خواهند برای ریخت و پاش‌هایشان بهانه تراشی کنند و توجیه بیاورند. به این عزیزان می‌گویم خیالشان راحت باشد در این مملکت بازخواستی در کار نیست! مثلا کسی از فلان مسوول  شهرداری اصفهان نمی‌پرسد برادر من، بجای دیپلماسی فکری به حال ترافیک شهرت کن که کام همه را تلخ کرده یا آن دیگری که از اقتصاد فرهنگ دم می‌زند، حتما با همین نگاه خیابان چهارباغ را پیاده راه می‌کند و اطرافش را پر می‌کند از پاساژ ومرکز خرید تا شلوغی و ازدحام نفس مردم را بگیرد و … .

۵۷۲۴۵

hotnews • دسته‌بندی نشده • 5 سال پیش • dahio.com • 99



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها