حمیدرضا جلاییپور، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران در نشست نقد و نظر گروه رسانهای «دنیای اقتصاد»:
نباید به جنبش اخیر، ناآرامی بگوییم. زیرا این واژه، امنیتی و سیاسی است. این اعتراضات که اکنون شاهد آن هستیم، بعد از انقلاب کم نظیر بوده است. دلیل این نکته دربرگیری شهرهای مرتبط و تداوم روزهای اعتراض است. اعتراضات دانشجویی دو ماه گذشته، علاوه بر دانشگاههای مادر، دردانشگاههای شهرستانها نیز بوده است و اصلا نباید واژه ناآرامی را به آن نسبت داد.
ما در دل اعتراض هستیم و از آن فاصله نگرفتهایم. میتوانیم دو تعبیر برای تحلیل اینگونه حرکات استفاده کنیم؛ یکی از اینها جنبش است که نوعی جنبش اجتماعی است و چند لایه دارد.
با مرگ مهسا امینی، این جنبش آغاز شد و همزمان با آن، چندین جنبش اجتماعی دیگر نیز شروع شد. معمولا در همه جوامع، جنبشها در حال تغییر هستند، اما چنین نشد. جنبش اصناف مختلف، محیطزیست، اقشار گوناگون نیز به آن اضافه شدند. جنبش یک تعبیر است که من آن را میپسندم و احساس میکنم ما در این وضعیت هستیم.
اما مدتی است که افراد با سابقه آکادمیک، از واژه انقلاب استفاده میکنند. اگر منظور از این تعبیر این است که معترضان خواهان تغییر اساسی هستند، این حرف درست است. زیرا این خواسته هم در دانشگاه و هم در خیابان مطرح میشود. اما ما در وضعیت انقلابی نیستیم. نخستین مولفه وضعیت انقلابی، عموما موقعیتی است که حکومت نتواند از خود در برابر مردم دفاع کند، اما ما میبینیم که چنین نیست.
آنالیز شش انقلاب، نشان میدهد وقتی دولت پوشالی شد، انقلاب میشود اکنون شاهد چنین وضعیتی نیستیم. معمولا در وضعیتهای انقلابی، اپوزیسیونها و آلترناتیوها، مورد اعتماد معترضان قرار میگیرند، اما ما چنین وضعیتی را نمیبینیم. برای وقوع انقلاب، اقشار اصلی شهرها، باید به آلترناتیو بپیوندند و از قدرت سیاسی ناامید شوند، اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. گفته میشود که ۷۰ درصد مردم از عملکرد حکومت ناراضی هستند، اما به آلترناتیوها هم امیدی ندارند. به همین دلیل، میفهمیم که ایران، هنوز وارد وضعیت انقلاب نشده است. البته این به این معنا نیست که این وضعیت در آینده نیز رخ نخواهد داد.
ما از ۲۰ سال پیش، به حکومت گفتیم که جامعه جنبشی شده است. کتابهای زیادی هم در این مورد نوشته شد. جامعه جنبشی، پتانسیل انقلابی شدن دارد. اما چه عوامل مهمی این وضع را دامن زده است؟ چهار عامل به اتفاق یکدیگر، این شرایط را به وجود آوردهاند. یکی از این عوامل از همه مهمتر است و بعد از ۷۰ روز نیز امیدی برای بهبود آن وجود ندارد. برای توضیح این عامل باید توجه داشت که ما با جامعهای روبهرو هستیم که نشان از یک دگردیسی اجتماعی- فرهنگی بزرگ در کشور میدهد. با این وجود، حکومت در برابر این تغییرات عملکرد قابل توجهی نشان نداده است.
حکومت- به خصوص در دوره رئیسی- این دگردیسی را تشدید کرده است. حکومت در این زمان سعی کرده که از بالا اقدام به مهندسی فرهنگی کند. در واقع نهاد حاکم به جای اینکه آغوش خود را باز کرده و به سمت حاکمیت قانون برود، میخواهد جامعه را با امکانات حکومتی مهندسی کند. در این شرایط، حکومت باید پاسخ دهد که آیا جامعه واقعا کنترل شده است؟ نتیجه چنین اقدامی، تولید مداوم نارضایتی است. کسانی که در خیابان میآیند، همه از تحمیلها خسته شدهاند. حکومت در ۷۰ روز گذشته تلاش نکرده است که افق جدید و چشماندازی نشان دهد.
حکومت باید چشماندازی نشان میداد که نیروهای مدنی جامعه آن را بپذیرند، اما چنین نکرده است. حالا کار به جایی رسیده که هنرمندان و ورزشکاران نیز وارد میدان شدند. به نظر من راهحل این است که حکومت چشمانداز امیدبخشی را نشان دهد، اما ممکن است چنین نکند. اگر این اتفاق رخ ندهد، همین افرادی که در رسانه ملی به آنها اغتشاشگر میگویند به مردم چشمانداز میدهند. چشمانداز آنها هم تغییر است. اینگونه ما به وضعیت انقلابی نزدیک میشویم. حکومت با مهندسی فرهنگی، اقدامی مغایر وضعیت واقعی جامعه انجام داده است و اکنون پس از ۷۰ روز هم افقی امیدبخش نشان نمیدهد.
وقتی واژه انقلاب را به کار میبریم خوب است بین انقلاب و وضعیت انقلابی تفکیک قایل شویم. ما در مورد انقلاب، یک رویکرد انقلابی داریم که میگوید تا حکومت هست، مشکلات ما حل نخواهد شد. ما از این رویکرد انقلابی جانبداری نمیکنیم، زیرا بسیار پرهزینه است. هر زمان که وارد برهه بیدولتی شویم، کشور امنیت خود را از دست خواهد داد. من در صحبتهای خود، به حکومت هشدار دادم که این وضعیت ممکن است منجر به ناامنی شود. بروز پدیده انقلاب، با رویکرد انقلابی متفاوت است. خط آشوب هم آن چیزی است که کشور را بههم میزند. اعتراضات ادامه یافته و سرکوب این اعتراضات شدت آنها را افزایش میدهد.
این اعتراضات، با اعتراضات قبلی متفاوت است و اگر سرکوب شود، بدتر خواهد شد. من در دانشگاه نیز دیدم که برخی روزها کلاسهای دانشجویان برگزار میشد، اما زمانی که دانشگاه ۱۰نفر را ممنوعالورود میکرد، به ناگهان دانشگاه دوباره شلوغ میشد.
۲۰ سال است که گروههای سیاسی برنامه نجات میدهند، نیروهای سیاسی، منتقدان و اقتصاددانان مختلف بستههای پیشنهادی ارائه میدادند. اما بلوک قدرت ارادهای به تغییر نداشت.
از قرن ۱۶ تا اکنون، ۵۰۰ کانون انقلابی در جهان شکل گرفته است. اما تنها ۳۵ مورد آنها منجر به انقلاب شده است. ما باید به تجربه ۴۶۵ کشوری که به مرحله انقلاب نرسیدند توجه کنیم، اما چنین نمیکنیم. جامعه مدنی و حکومت باید هر دو انعطاف نشان دهند. کشورهایی هم که در بستر انقلاب بودند، اما در آنها بیدولتی و فرآیند پرهزینه رخ نداده است نیز کم نیستند. برای مثال در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی هم شاه اقداماتی انجام داد. اما آن زمان برای اصلاحات دیر شده بود. شاه باید همین اقدامات را در اوایل دهه ۵۰ انجام میداد و نه در سال ۵۷.
بیشتر بخوانید:
۲۱۲۱