مجموعه آدمها در یک موقعیت جغرافیایی پیوند میخورند، همان رستوران چینی اژدهای طلایی. حالا یکی همسایه آنهاست یکی مشتری و… چند روایت که موازی باهم در قصه پیش میروند تا گره گشاده شود. نمایشنامه با روایت دنداندرد کارگری چینی آغاز میشود، کارگری که کسی نمیداند کیست، برگه هویتی ندارد، فقط میدانیم برای پیدا کردن کسی (خواهرش) به این شهر آمده و الآن در این رستوران مشغول شده است. دنداندرد او همه رستوران را بههمریخته. سطح دیگر روایت در خانهای روی همین رستوران میگذرد؛ ماجرا تنش زن و شوهری است در آستانه فروپاشی زندگی مشترکشان. سطح دیگری از روایت، قصه مورچه و جیرجیرک است. مورچه به فکر زمستان بوده و تا بخواهید آذوقه انبار کرده برخلاف او جیرجیرک که زندگیاش با زیبایی گره خورده و هنر؛ چیزی جمع نکرده و برای این زمستان سرد و سیاه چشمش به دست مورچه است تا زندگی او را سروسامان دهد. دو مهماندار هواپیما، مشتری رستوران، مغازهدار ساختمان کناری و… شخصیتهای این نمایش هستند.
حقیقتش از لو دادن قصه پرهیز دارم و به همین کم اکتفا میکنم؛ اما تا در فضای نمایشنامه هستیم این را بگویم که نمایشنامه با آغازی واقعی از درد دندان یک پسر مهاجر شروعشده و بعد سطح به سطح، فضا غیرواقعی و سورئال میشود تا جایی که جیرجیرک بختبرگشته به قصه این آدمها وارد شده و جنازه مرد جوان از دریاها میگذرد و به خانهاش برمیگردد.
درونمایه اثر نگاهی است به زندگی آدمهایی که در جامعه سرمایهداری دستوپا میزنند، چه در فراق و جدایی و چه در عشق و زندگی. قساوت این زندگی همه را به رنجکشیده است و درد از دردی فیزیکی و ملموس برای همه به دردهایی ویرانکننده روانی- فردی میرسد. نمایشنامه روایت آدمهایی است که میخواهند تغییری مثبت در زندگیشان ایجاد کنند اما در فلاکت گرفتار میشوند. نمایشنامه آینهوار، دستوپا زدن ما را نشان میدهد در جهانی که برای ما ساختهاند و خودمان در ساخت و شکلدهی به هیئتش دخیلیم. نمایشنامه به دنبال آن نیست که علتها را بشکافد و به روایت درد و رنج بسنده کرده درهمین سطح باقی میماند.
در اجرای نمایش گروه و کارگردان خلاقانه با نمایشنامه برخورد کردهاند. صحنه از صحنهآرایی غیرضروری خالی است؛ یک میز متحرک فلزی هم آشپزخانه این رستوران را ساخته و هم سالن مشتریان رستوران را؛ خلاقانهتر اینکه همین میز به پل روی رودخانه شهر هم تبدیل میشود. این دکور سخت و فلزی بهدرستی فضای نمایش را القا میکند. نورپردازی نیز با دقت برصحنه می تابد، نور صحنه در حداقل است و به ضرورت بخشی از شخصیتها را نشان میدهد تا نیمههای تاریک آدمها برای مخاطب باقی بماند.
در طراحی و کارگردانی اثر یک ایده توانسته همگروه را از گیرودار محدودیتها بگذراند و هم به نمایش بهگونهای خلاق کمک کند و آن اینکه بازیگران مرد در بعضی از موارد شخصیتهای زن را بازی کردهاند و در بعضی از موارد بازیگران زن شخصیت مردان نمایش را ایفا میکنند. این ایده اجرایی، زهر و تلخی بعضی از لحظات را خنثی میکند.
کارگردان در هدایت بازیگران و بازیگران در درک و خلق لحظات گروتسک اثر تمام تلاش خود را کردهاند.
«اژدهای طلایی» نمایشی دردمند است از روایت کارگران، کارمندان، خدمتکاران و جیرجیرکهایی که ما هستیم.
این نمایشنامه نوشته نویسنده آلمانی رولَند شیمِلْفِنیگ است. علی پروشانی آن را طراح و کارگردان کرده است. حسین امیدی، مرضیه بدرقه، صبا پویشمن، ابراهیم عزیزی، محسن نوری بازیگران این کار هستند. «اژدهای طلایی» در تماشاخانه ایرانشهر ، سالن ناظرزاده اجرا میشود.
۵۷۵۷