فارغ از تمام کری خوانیها، میناوند مهربان بود و همه خاطرات خوبی از او دارند. مهرداد حتی به کسی رضایت داد که فوتبالش را تا مرز نابودی برد چون می گفت: «دوست ندارم مادری پسرش را پشت میله زندان ببیند.» مهرداد زبان شیرین خاطرات فوتبال بود. او رفت و کلی خاطره خوب را با خود برد. مهرداد ناگفتههای مهمی داشت که هیچگاه آنها را هم بیان نکرد. به بهانه کوچ ابدی او مرور می کنیم چند خاطره-عکس را با این چهره دوست داشتنی…
120 کیلو شدم
مهرداد میناوند بعد از خداحافظی از فوتبال چند سال در رسانهها نبود. وقتی ظاهر شد که موهایش ریخته بود. شایعات زیادی درباره ابتلای او به بیماری سرطان مطرح شد. سال 90 بود که او سرانجام سکوتش را شکست و گفت: «به دلیل استرس بخشی از موهایم ریخته بود که با تجویز دکتر کورتن مصرف میکردم. باور نمیکنید، وزنم رفته بود روی 120 کیلو اما رفته رفته بهتر شدم.»
به اصلم برگشتم
مهرداد میناوند در کنار مهدی مهدویکیا. سالهای ابتدایی حضور در پرسپولیس. مهرداد و مهدی همیشه با احترام درباره هم حرف میزدند. هر دو هم بچه جنوب شهر بودند. مهرداد هر چند در دوران فوتبالش یکی از ولخرجترین بازیکنان بود و از محل تولدش فاصله گرفته بود ولی وقتی فوتبال را کنار گذاشت، به همان جا برگشت: «با کمک دوستان مجتمعی تفریحی در جنوب شهر تأسیس کردیم. خیلی از مغازههایم را شمال شهر جمع کردم تا به قول معروف به اصلم برگردم، یعنی جنوب شهر.»
دایی نباید قبول میکرد
علی دایی، محمد نوازی و مهرداد میناوند در یک قاب. مهرداد و شهریار همیشه رابطه دوستانهای داشتند. بعد از برکناری دایی از مربیگری تیمملی، میناوند در مصاحبهای معروف گفت: «من علی دایی را خیلی دوست دارم اما اگر جای او بودم هرگز در آن برهه تیمملی را قبول نمیکردم.»
تیر آخر به مهرداد
میناوند خیلی زود از فوتبال رفت. انگار او اشباع شده بود و دلزده. در سن 27 سالگی، چهارگوشه زمین را بوسید و ترجیح داد چند سالی نباشد. خودش بعدها گفت: «آرزو به دل ماندم با پیراهن پرسپولیس خداحافظی کنم. راستش را بگویم، من از فوتبال دلزده شدم. خودم را مقصر اصلی میدانم اما یک فوتبالی ناکاربلد و کج سلیقه هم تأثیر عمدهای روی خداحافظی من گذاشت. به قول معروف تیر آخر را خیلی خوب زد. اگر اینقدر خوب نمیزد من دوباره بلند میشدم.»
ماجرای مهرداد و رضا شاهرودی
مهرداد میناوند در سال های اول حضور در پرسپولیس را رضا شاهرودی به مشکل خورد. هر دو دفاع چپ بودند. مهرداد بعدها گفت: «یادم هست بعضی روزنامهها مینوشتند وقتی شاهرودی هست چرا میناوند به پرسپولیس آمده؟» او حتی خاطره معروفی تعریف کرد که یک بار شاهرودی او را از زیر دوش و در حالی کف روی سر و صورتش بود بیرون کشید تا خودش دوش بگیرد. مهرداد در مصاحبه دیگری در دهه 90 گفت: «رضا هنوز هم برای من قابل احترام است. با اینکه یک دوره با من مشکلات عدیدهای داشت اما هنوز هم که او را میبینم احترام زیادی میگذارم. من کلاً به قدیمیها احترام میگذارم. افشین پیروانی با اینکه دو تا مرغ و خروس هم ندارد، به او میگویم آقا! (خنده)» در جام ملتهای 98 و جام ملتهای 2000 هزار هم از دست قضا، میناوند فیکس تیمملی شد چون رضا شاهرودی قبل از هر دو جام آسیب دید. مهرداد هم خودش یک بار در این باره توضیح داد: «اگر رضا قبل از جام جهانی 98 مصدوم نمیشد قطعا او بازیکن فیکس تیمملی بود نه من.»
من جعبه سیاه فوتبال ایرانم
مهرداد همیشه و پیش از مرگ میگفت داستانهای جدایی ایوویچ از تیمملی را میداند. میگفت تمام ماجرا و البته ناگفتههای دیگرش را روی کاغذ نوشته تا بعد از مرگش منتشر شد. او در این باره گفته بود: «من جعبه سیاه فوتبال ایران هستم. در دلم چیزهای زیادی هست که بگویم اما الان وقت گفتنش نیست. به خدا من یک چیزهایی دارم که شاید فقط 3، 4 نفر بدانند. الان موقع گفتن این حرفها نیست. یک روز شاید تمام حرفهایم را زدم. تمام آنها را نوشته ام. شاید قبل از مرگم این 60 برگ را دادم و خواندید. درباره بازی رم(که باعث برکناری ایوویج شد) ناگفتههای زیادی دارم. در عین حال معتقدم نباید با طالبی هم نامهربان باشیم. او از شخصیتهای خوب فوتبال ماست.» او حتی درباره داستانهای جنجالی پرسپلیس هم گفت: « یک تایمی هم در پرسپولیس اتفاقات عجیب و غریبی افتاد که مثل بمب میترکاند. زمان مدیریت غمخوار و مربیگری بگوویچ. اتفاقات عجیبی در دبی افتاد. خیلی شنیدنی است. اگر بفهمید چیست، شوکه میشوید.»
حسرت بازی یوگسلاوی
مهرداد میناوند در جام جهانی 98 فیکس تیمملی بود. او حتی در دیدار معروف ایران و یوگسلاوی میتوانست دروازه حریف را باز کند. مهرداد همیشه درباره آن بازی با حسرت حرف میزد: «یکی از حسرتهای بزرگ زندگیام موقعیتی است که مقابل یوگسلاوی از دست دادم. اگر آن توپ گل میشد شاید سرنوشت زندگی من خیلی تغییر میکرد.»
میناوند و ماجرای پرحاشیهترین تیم تاریخ
قطعا ایران در جام ملتهای لبنان یکی از پرحاشیهترین تیمهای تاریخ خود را داشت. نسلی که در جام جهانی به بلوغ رسیدند و یکی مثل جلال طالبی اصلا نمیتوانست آنها را کنترل کند. مهرداد هم همه این حرف ها را قول داشت: «ناگفتههای عجیب و غریبی هم از آن تیمملی دارم. باید اینها را کتاب کنم. یک سندهایی دارم که رو کنم، فوتبال تکان میخورد. آن تیم باید قهرمان میشد. خیلی اتفاقات در لبنان افتاد. واقعاً مظلومترین آدم این فوتبال جلال طالبی است. او هیچ نقشی در جریانات نداشت. میخواست خودش را به زور در تیمملی جا کند. چند دستگی در داخل تیم بیداد میکرد. در هر اتاقی که میرفتی یک جلسهای بود. فقط حرفهایی درباره این زده میشد که کی به کی پاس بدهد و به کی پاس ندهد.»
خاطره خنده دار از آقا کریم و خانه اش
بیشک یکی از بانمکترین خاطرات فوتبالی مهرداد میناوند، خاطرهاش از خانه بزرگ کریم باقری بود. او یک بار در مصاحبهای گفت: «آقا کریم که رفته بود بیله فلد، پول زیادی به پرسپولیس آورد و آقای عابدینی هم به جای قراردادش یک خانه دو سه هزار متری در فرشته به او داد. آن موقع پسر آقا کریم یعنی امیر خیلی کوچک بود. در اردوی تیم ملی بودیم که یکی دو بار آقا کریم زنگ زد گفت این امیر ما گم شده. به دامادتان که در نیروی انتظامی است بگو کمک کند پیدایش کنیم. به دامادمان گفتم و با دو سه سرباز خانه آقا کریم رفتند و امیر را پیدا کردند. دیگر کارمان از آن روز در آمد. آقا کریم مدام زنگ می زد که امیر در خانه کم شده دوباره داماد ما با دو سه تا سرباز می رفتند. کار به جایی رسید که حتی داماد ما یک نامه زد به رئیس پلیس تهران که کیوسک در حیاط خانه آقا کریم بزنیم که آنها هم موافق کردند. دیگر طوری شده بود سربازها همان جا دنبال امیر می دویدند که مبادا گم شود.»
خاطره منصوریان از منچستر و مهرداد
تقابل با دیوید بکام بیشک یکی از مهمترین لحظات زندگی میناوند بود. او با اشتروم گراتس در لیگ قهرمانان مقابل این تیم قرار گرفت. مهرداد همیشه می گفت قبل از آن بازی معروف استرس داشت ولی بعد از بازی سرمربی تیم از او به خاطر بازی خوبش تشکر کرده بود. البته منصوریان که همیشه با مهرداد شوخی داشت می گفت اصلا منچستر عصر طلایی خود را مدیون اوست چون گزارشگر بازی مدام می گفت: «بکام، میناوند، سولسشر، گل! روی کین، مهرداد، بکام، گل! اسکولز، میناوند، کول، گل! اصلا مجسمه مهرداد را در باشگاه منچستر به عنوان معمار عصر جدید این باشگاه گذاشته اند.»
تیر دروازه هنوز میلرزد!
20 تیرماه 76. بازی معروف پرسپولیس واستقلال و روز گلزنی مهدوی کیا. مهرداد همیشه خاطرات خوبی از آن مسابقه تعریف می کرد ولی بیشک بهترین خاطرهاش همان دربی بود که توپ را به تیر دروازه استقلال کوبید: «داداش راهت به ورزشگاه آزادی افتاد برو سمت تیر دروازه ضلع شمالی ورزشگاه. هنوز از شوتی که من زدم دارد میلرزد!»
252 252