انقلاب که پیروز شد، تمام نیروهای ارتش که در معرض انحلال با توطئه ضد انقلاب و منافقین بودند با حمایت امام خمینی در جایگاه خود تثبیت شده و به مدافعان اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند. همین ارتش بود که در مقابل ضد انقلاب در نقاط مختلف مانند کردستان ایستادگی کرد و آنها را از خاک پاک کشورمان بیرون انداخت. چندی بیشتر از انقلاب نگذشته بود که صدام با حمایت شرق و غرب به کشورمان حمله کرد تا توطئه استکبار جهانی برای نابودی و تسلط دوباره بر منابع و خاک کشورمان را اجرایی کند، اما ارتشیان بیدار به همراه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مردمی همانند شیران دلیر در مقابل ارتش رژیم بعثی ایستادگی کرد.
صدام فکر میکرد چند روزه به تهران میرسد؟
اواخر شهریورماه سال ۱۳۵۹ است، صدام خبرنگاران رسانههای مختلف را برای حضور در نشست خبری در بغداد جمع کرده تا خبر مهمی را اعلام کند. خبرنگاران که منتطر حضور صدام در نشست خبری بودند با حضور او از جا برخاسته تا به او احترام بگذارند، او مباحثی مختلفی را مطرح کرد و به موضوعات مربوط به ایران هم پرداخت. اندکی بعد در نشست خبری خود مطلب مهمی را اعلام کرد و گفت که قصد دارد تا مناطق متعلق به خود در ایران را تصرف کند و ظرف ۳ روز خوزستان و طی ۷ روز تهران را تصرف خواهد کرد و ادامه نشست خبری خود را در تهران برگزار خواهد کرد.
صدام که به خیال خودش حساب همه جا را کرده بود، از غیرت و آمادگی و شجاعت ارتش و نیروهای انقلابی و مردمی ایران بی خبر بود و با حمله ناگهانی خود در ساعت ۱۳/۴۵ دقیقه روز ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ مردم ایران را غافلگیر کرد. اما خلبانان نیروی هوایی ارتش تنها ۳ ساعت بعد از حمله هوایی عراق به شهرهای مهم ایران با اجرای یک عملیات گسترده هوایی صدمات قابل توجه و مهمی را بر پیکره ارتش بعثی وارد کردند. این ایده صدام برگرفته از تجربه جنگ اعراب با رژیم صهیونیستی و به قصد نابودی توان هوایی ایران و فلج شدن کشورمان در حوزه هوایی بود که با مقاومت و پاسخ سریع ایران به این حمله، ارتش بعث ناکام ماند.
مناطق غرب کشور، نخستین مناطق درگیر با دشمن بعثی
همان طور که این شبها در سریال ایلدا در شبکه اول سیما مشاهده میکنیم، ارتش بعث به شکل غافلگیرکننده به کشورمان حمله کرد و قصد داشت تا به سرعت ایران را تصرف کند. اما ارتش به گفته فرماندهانش از یک سال قبل حمله احتمالی رژیم بعثی را با توجه به رصد تحرکات در پاسگاههای مرزی ایران و عراق پیش بینی میکرد و به مسئولان نیز هشدار داده بود. بنی صدر که در آن روزها علاوه بر سمت ریاست جمهوری منصب فرماندهی کل قوا را هم برعهده داشت، هیچ واکنشی به این گزارشها نشان نمیداد.
چندی نگذشت که ارتش بعثی پیشروی زمینی خود را از طریق مرزهای غرب کشور آغاز کرد. یکی از نقاطی که ارتش بعثی به سرعت پیشروی کرد، سرپل ذهاب و قصر شیرین بود و یکی از نقاط مورد توجه برای ارتش بعثی علاوه بر پادگانهای پیاده، پادگان هوانیروز بود. غافل از اینکه شیران دلاوری همچون شیرودی، کشوری، درخشان، سهیلیان و بسیاری دیگر از خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش در آن جا منتظر بودند تا دشمن بعثی کوچکترین خطایی انجام دهد تا با بالگردهای کبرای خود پاسخی فراموش نشدنی به آنها بدهند.
یکی از این خلبانان شهید که نقش مهمی در حفظ منطقه سرپل ذهاب به عنوان یکی از نقاط استراتژیک در غرب کشور داشت، امیر سرلشکر خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان بود.
کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب بود؟
امیر سرتیپ خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان ۲۸ فروردین ماه سال ۱۳۳۳ در یکی از محلات تهران و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات دوران ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذراند و در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال ۱۳۵۱ بود که به علت شوق و علاقه خود به خلبانی وارد هوانیروز ارتش شد تا از کشور و مردمش دفاع کند. او در ابتدا دورههای نظامی، زبان انگلیسی، تخصص پرواز در تهران را طی کرد و برای طی آموزشهای نهایی خود به مرکز آموزش هوانیروز اصفهان اصفهان اعزام و پس از گذراندن دورههای مربوط به تخصص پرواز با بالگرد کبرا فارغ التحصیل شد.
شهید سهیلیان پس از فارغ التحصیلی با درجه ستوان سومی به پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه اعزام شد تا به عنوان اولین واحد خدمتی خود در آن جا مستقر شود. یکی از ویژگیهایی که او را به شخصیتی ممتاز و متعهد تبدیل کرده بود، این بود که او ایمان و تخصص را با یکدیگر داشت. او یکی از خلبانانی بود که به همراه خلبانان همدوره خود همچون شهید کشوری و شیرودی پروازهای بی شماری را بر فراز مناطق آشوب زده غرب کشور انجام داد.
یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در سال ۱۳۵۶ با خانم سوسن رجبیان ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام هانیه بود که در هنگام شهادت پدر تنها یازده ماه سن داشت. شهید سهیلیان در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم نیز از یاران انقلاب اسلامی در ارتش بود به نحوی که همسر ایشان درباره فعالیتهای سیاسی شهید میگوید: «با توجه به سانسور و اقدامات امنیتی شدیدی که وجود داشت، ارتشیها نمی توانستند فعالیت زیادی انجام دهند. ولی سهیلیان با شهید کشوری به خارج از پادگان می رفتند و در مساجد اعلامیهها را می گرفتند. شبانه به پادگان می بردند و آن جا به انتشار و پخش آن بین ارتشیها و سربازها اقدام میکردند.»
انقلاب که پیروز شد، شهید سهیلیان به همراه همرزمانش شهیدان شیرودی، کشوری، پیشگاه هادیان، داورزاده و سایر همرزمان خود به قصد مقابله با ضد انقلاب پروازهای بسیاری را انجام دادند.
آخرین پرواز شهید سهیلیان و دیدار با معبود
آخرین پرواز او روز بیست و یکم مهرماه ۱۳۵۹ و در منطقه کوره موش انجام و در آن به شهادت رسید. نحوه شهادت او بدین گونه است؛ دشمن که از مرزهای کشورمان عبور کرده بود در حال نزدیک شدن به شهر سرپل ذهاب بود که خلبانان هوانیروز ماموریت پیدا میکنند تا پیش از رسیدن دشمن بعثی به این منطقه با آنها مقابله کنند. شهیدان سهیلیان و داورزاده خلبانانی بودند که روز ۲۱ مهرماه سال ۱۳۵۹ به قصد نابودی دشمن بعثی به پرواز درآمدند.
شهید سهیلیان و دیگر اعضای گروههای پروازی هوانیروز ارتش در این درگیری تلفات بیشماری به تانکها و نیروهای دشمن وارد کرده و دشمن را مجبور میکنند تا کیلومترها عقب نشینی کند. آخرین گردش پروازی این خلبان شجاع هوانیروز مصادف میشود با اصابت گلوله توپخانه دشمن به بالگردش که منجر به شهادت او و همپروازش میشود. هنگامی که گلوله توپخانه به بالگرد او اصابت میکند بلافاصله با شهید شیرودی تماس میگیرد و از او تقاضا میکند تا در پادگان سرپل ذهاب حضور پیداکند. اما وقتی که شهید شیرودی به پادگان میرسد با جنازه سوخته شهید سهیلیان مواجه میشود. شهید شیرودی نیز ۷ روز پس از شهادت شهید سهیلیان در همان منطقه به شهادت میرسد.
پروازهای این گروه پرواز و انهدام تجهیزات دشمن که به سرعت در حال پیشروی به سوی سرپل ذهاب بودند مانع از سقوط این شهر به دست دشمن بعثی شد و به همین دلیل بعدها نیز لقب ناجی سرپل ذهاب را به شهید سهیلیان دادند.
او همان کسی بود که بر خلاف دستور مقامات بالا، از تخلیه و عقب نشینی پادگان سرپل ذهاب خودداری کرد و تا پای جان برای دفاع از کشورمان ایستاد. پس از او، شهید شیرودی از سقوط پادگان و پیشروی ارتش بعثی جلوگیری کرده بود.
خلبانی که شهید کشوری پس از شهادت او گریست
شهید کشوری و شهید سهیلیان با یکدیگر انس بسیاری داشتند و از دوستان خوب یکدیگر بودند. هنگامی که او به شهادت رسید، ضربه سختی به کشوری زد و او روزهای زیادی را در سوگ نشست.
بعد از شهادت شهید سهیلیان، دوستان شهید کشوری به شدت مواظبت میکردند تا او از این خبر مطلع نشود. وقتی از رادیو خبر شهادت حمیدرضا را شنید، به شدت گریست و برایش عزاداری کرد و گفت که انتقام دوستش را از نیروهای عراقی میگیرد. او میگفت: «از وقتی حمیدرضا شهید شده، احساس میکنم یک بالم شکسته و نمیتوانم پرواز کنم. اگر جنگ تمام شود و من زنده بمانم، در کرمانشاه نمیمانم، چون اینجا بدون حمیدرضا هیچ لطف و صفایی ندارد!»
کدام خلبان ایرانی با بالگرد بدون بنزین پرواز کرد؟
در یکی از عملیات های هوایی، بالگرد ایشان مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و قسمت باک بنزین بالگرد سوراخ شد. به گفته دوستان، حمیدرضا در شرایطی قرار گرفته بود که می بایست بالگرد را در همان منطقه می نشاند و خودش به عقب برمی گشت. ولی ایشان برای این که بالگرد به دست دشمن نیفتد، به هر سختی و زحمتی که بود خود را به پایگاه کرمانشاه رساند و بالگرد را سالم به زمین نشاند. از آن به بعد، دوستان، لقب خلبان بی باک را برای او انتخاب کردند و ایشان را با این نام صدا می زدند.
شهید سهیلیان خیلی مهربان بود. یکی از سربازان گروهان ایشان پس از شهادتش تعریف می کرد شهید سهیلیان طوری در برابر زیردستان تواضع نشان می داد که ما خودمان را در برابر ایشان حقیرتر احساس می کردیم.