نجف، شعر عاشقان است و علی، عاشقِ عاشقان. «علیِ عاشق» را هر جای جهان می شود یافت. اما او که پای در راه نهاده است می گوید: «ایوان نجف، عجب صفائی دارد». روایت زیر، بازآفرینی اختصاصی خبرآنلاین است در شب میلاد سرور و آقای نجف در شب سیزدهم رجب، تا به بزرگی اش برای عرض ارادتی قبول کند و شبیه زیارتی بپذیرد. چنانکه به فرموده ی بیت پایانی هفت بند «کمالالدین حسن بن محمودکاشی» مشهور به «ملاحسن کاشی»، عالم و شاعر قرون ۷ و ۸ هجری قمری که بیتش بر کتیبه ایوان نجف نصب شده است – آنگونه که در عکس یک این گزارش خبرآنلاین مشاهده می کنید- فرمود:
زایران درگهت را بر در خُلد برین
میدهند آواز طِبتُم فَادخُلوها خالدین
تا نجف شد آفتاب دین و دولت را مقام
خاک آن دارد شرف بر زمزم و بیت الحرام
قدم زنان کوچه ها را به سوی بارگاه می روی. اینجا نجف است. همان جایی که جناب حافظ سروده است:
«طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقهی رهت شود همت شحنهی نجف »
حیرانی. پیچده ای در شور و شوق دیدار بارگاه. پیام نور به لب های پیک وحی خداست چنانکه صدای مدح علی، با نوای روح فزاست. صدای دلت را از خوذش می خواهی آنگونه که جناب مولوی می فرمود:
« ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو از آنچه دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست »
اینجا بارگاه انسان عاشق است. انعکاس خداست. جلوی تمام عیار انسان کامل. انسانِ انسان. بارگاه انسان خدا. جایی که «مولود کعبه کز قدم خویش کعبه را، بخشید اعتبار»؛ «حقی که حق به دور وی و، وی به دور حق/ گشتند چون دو یار»؛ بارگاه کسی که علم همه عالم در قلب اوست. چنانکه جناب کسایی، شاعر قرن چهارم یا پنجم سروده است:
« مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد
جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار؟ »
علی(ع) امشب بارگاه گشوده است. خان کرمش همه را دعوت می کند به میهمانی. درهای میهمانی باز می شوند و بارگاه گل آرایی شده و نورافشان، میزبان عاشقان است امشب. امشب شب علی است. شب عالی. شب علم. اینجا همانجاست که جناب فردوسی می فرماید:
« که من شهر علمم علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخنها از اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست »
آسمان برای چنین مولودی گشاده است. جهان گشوده و ابرها، نوازش تازه ای از افق طبیعت انسان اند که می آیند تا انسان گشایشی تازه را آغاز کند و مولاست که چون عطر آسمانی گل، در زلف کوچه های رها می پیچید. جهان، برای علی ست که حق گفت آن عارف تبریزی جناب مولوی:
تا صورت پیوند جهـــــــــــــــان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمــــــــان بود علی بود
این کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تابــــــــــود علی بود
اینجا دری ست به سوی عاشقان انسان. فرقی نمی کند که چه باشی و که باشی. چه عاشقانی دلباخته ای در این بارگاه زمزمه ها کرده اند و روایت دل گفته اند و عاشقی. یکی شان «نیما»ست متولد «یوش». به او گفته بودند لاییک است و ضد «علی» ست. «نیما یوشیج» این شاعر نوگرای معاصر برایشان اینگونه سروده بود:
«گفتی ثنای شاه ولایت نکرده ام
بیرون ز هر ستایش و حد ثنا علی ست
چونش ثنا کنم که ثنا کرده ی خداست
هر چند چون غُلات نگویم، خدا علی ست
شاهان بسی به حوصله دارند مرتبت
لیکن چو نیک در نگری پادشاه علی ست
گر بگذری ز مرتبه ی کبریای حق
بر صدر دور زودگذر کبریا علی ست
بسیار حکم ها به خطامان رود ، ولی
در حق آن که حکم رود بی خطا علی ست
گر بی خود و گر بخود، اینم ثناش بس
در هر مقام بر لبم آوای یا علی ست»
/۶۲۶۲
منبع