به بیان دیگر، اگر مدّعیان اخلاق/دینمداری در برابر نقضِ ارزشِ درجه چندمی از خود واکنش شدیدی نشان دهند، اما در برابر نقض ارزشی درجه اوّل سکوت کنند، به این معنا است که انگیزۀ آنان در دفاع از ارزشهای اخلاقی یا دینی انگیزهای سیاسی یا اقتصادی است، نه انگیزهای دینی یا اخلاقی.
«برج» داراها و «جبلالنّورِ» حاشیهنشینها
یک نمونۀ حیّوحاضر آن، «اعلام جنگ تمدّنی و فرهنگی در مشهد مقدس» بر سر حذف نام «زائر» از دکّههای راهنما است.
برای مدّعیان گویا مهم نیست که همین «زائر»! (که قرار است در مشهدالرضا(ع) معنویت و ایمانش تقویت شود)، مثلاً در کوهسنگی با چه نوع معماری و ساختوسازی در همسایگی این بوستان مواجه میشود و آیا نسبت به اسلامی/علویبودن جامعه مؤمنتر میشود یا نه.
پیوست فرهنگی!
از «پیوست فرهنگی» میشنویم، اما کسی پاسخگوی نیست که ساخت یک مجتمع تجاری-مسکونی لاکچری، دیواربهدیوار یک بوستان عمومی، آنهم در شهری که تقریباً یکسوم جمعیتاش حاشیهنشین هستند، چگونه توجیهپذیر است؟
در معرفی این مجتمع تجاری-مسکونی، بیپروا گفته شده: «قرارگیری در انحصاریترین موقعیت گردشگری مشهد»، و پرسش بیپاسخ این است که این نقطۀ «منحصر بهفرد» چگونه و با چه توجیهی قرار است به تملّکِ افراد حقیقی درآید؟
شهدا، جداً شرمندهایم
از یک سو شهدای گمنام را به کوهسنگی میبریم، از سوی دیگر، نابرابری و شکاف عمیق طبقاتی را (در کنار مزار آنان) در چشم مردمان فرومیکنیم. انتقال این میزان پیام متناقض، جامعه را گیجوگم کرده و روان شهروندان (اعم از زائر و مجاور) را میآزارد.
شهیدانِ گمنامِ آرمیده بر فراز کوهسنگی مشهد، اجازه ندادند بیگانۀ متجاوز یک وجب از خاک این سرزمین را غصب کند، اما اکنون توان دفاع از خاکِ شهر و حقوق شهروندان وجود ندارد و بعضی هموطنانِ! نوکیسه، با همراهی برخی مسؤولان بیتدبیر، فاقد راهبرد و نالایق، شکافِ طبقاتی-عاطفیِ جامعه را تشدید میکنند و آن را به رسواترین و عینیترین شکل به رُخ مردمان میکشند.
چه خوب فاصلۀ آدمها را حالیشان میکنید!
پدرِ کمدرآمدی را تصوّر کنید که یک روز تعطیل با اتوبوس یا موتور سیکلت، همسر و فرزندانش را به این بوستان آورده تا برای دقایقی بیاسایند و رنج فقر را فراموش کنند که این هیولا در چشمشان فرو میرود. داراها از این میزان خوشیِ ندارها هم نمیگذرند.
البته هنوز چراغ دو برج مسکونیِ ۲۵ و ۱۷ طبقۀ این مجتمع روشن نشده و در استخر کوهسنگی بازتاب نیافته است تا مردم عینیتر متوجه فاصلهشان با «آنها» شوند و چه بسا، تا چند وقت دیگر، فرزندان سکنۀ این برج! کنار پنجره میایستند و میگویند: مامی! اینا تو باغمون چیکار میکنن؟!
رسانههای تأخیری
رسانۀ واقعی بهمنزلۀ سیستم عصبی جامعه است و اختلال در این سیستم، فاجعهبار. اختلال یعنی اینکه وقتی «پدیده» زمین خورد، رسانهها از تخلّفهایش گفتند و هنگامیکه رهبر انقلاب به کوهخواری و پروژۀ آبادگران معترض شدند(۱)، رسانهها هم اعتراض کردند.
مسؤولان هم تا جایی اعتراض میکنند که میزشان را از دست ندهند و اهل استعفا به نشانۀ اعتراض هم نیستند. برای نمونه، شورای شهر اصولگرای قبلی مشهد ظاهراً نگرانِ همۀ عالم و آدم بود («نمر»، «زکزکی»، میانمار، برجام و … )، اما آشکارا از این پروژه چیزی نگفت.
تردید در باورپذیری «مرگ بر سرمایهداری»
قد کشیدن این برج در مقابل آن کوه، شاید یکی از گویاترین نمونههای تناقض در اندیشه، گفتار و رفتار ما و سلطۀ سرمایه در جامعه است. به زشتترین شکل، بهسوی حاکمیتِ «پول» میتازیم، و انتظار داریم مردمان شعارهایمان را باور کنند. به چیزی ناسزا میگوییم که جنونآمیز بسمتاش میدویم. حتی امروز در غرب، توسعه را اینگونه درک نمیکنند، به دست خود جامعه را ویران نمیسازند و بند-بند آنرا نمیگسلند.
***
سرانجام، وقتی «عدالت» و «برابری» مُرد و اژدهایِ تبعیض و نابرابری سربرآورد، دیگر چه فرقی دارد که بر سر دکّۀ راهنما، «زائر» نقش بسته باشد یا «مسافر».
پی نوشت:
۱ – بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان و فعالان محیط زیست، منابع طبیعی و فضای سبز: درمشهد – شهر ما – من رفتم دیدم طرف ارتفاعات جنوب شهر که درواقع مرکز تنفّس شهر است، دارند افرادی آن بالا خانه میسازند، هتل میسازند، ساختمانهای چند طبقه میسازند؛ اینها بد است، اینها غلط است؛ جرم بدانید اینها را. یکی از کارهای اساسی «جرمانگاری» در قانون است؛ اینها را باید جرم دانست در قانون و این کسانی که این کارها را میکنند تعقیب قضائی کرد. صِرف اینکه بروند قلع بنا بکنند، کافی نیست؛ که آن را هم متأسّفانه در مواردی نمیکنند، کوتاهی میکنند. (۱۷ اسفندماه ۱۳۹۳).