وی در سال 1943 در آلمان متولد شد. و اکنون پروفسور بازنشسته فلسفه در تحقیقات فلسفی دانشگاه توبینگن است. هوفه صاحب تالیفات بسیاری است، و به اخلاق ، فلسفه حقوق و اقتصاد و فلسفه ایمانوئل کانت و ارسطو میپردازد. دو عنوان از آخرین تالیفات وی عبارتند از «قدرت اخلاق در قرن بیست و یکم» و «آیا دموکراسی برای آینده هم مناسب است؟».
این گفت و گو توسط میشل هسه Michael Hesse تهیه شده و در روزنامه فرانکفورتر روند شاو frankfurter Rundschau به تاریخ 4.15. 2020 منتشر شده است. سرکار خانم فاطمه صدرعاملی، این گفت وگو را ترجمه کرده و به صورت اختصاصی در اختیار خبرآنلاین قرار داده است.
آقای اتفرید هوفه! فلاسفه ساکتند، در حالیکه آنان کسانی هستند که معمولا در مورد اخلاق و وظایف متقابل انسانی و همچنین در مورد تصمیمگیری برای زندگی یا مرگ انسان حرف برای گفتن دارند. چرا همه ساکتند؟
ما فلاسفه خود را تنها مسئول جواب برای موقعیت فعلی و دیکتاتوری ویروس نمیدانیم البته باید اظهارنظر کنیم زیرا مسئولین سیاسی باید به هنگام تصمیمگیری بتوانند به نظرات افرادی غیر از ویروسشناسان، اقتصاددانان و سیاستمداران رجوع کنند. البته تعداد فلاسفه و مطالب پیرامون فلسفه اخلاق، اخلاق عملی و مفاهیم آن و استدلالات فلسفی در منابع فرهنگی آلمان زیاد است اما پروفسورهای جوان مایل نیستند در مورد مسائل جاری اظهارنظر کنند.
بعضیها میگویند عدهای خود به خود خواهند مرد، بگذار مصونیت گلهای به بار آوریم. آیا این امر از نظر اخلاقی محکوم است؟
اگر راه را برای ویروس باز کنیم راه تسلیم را انتخاب کردهایم؛ این امر برای موجودات مسئول و باهوش مناسب نیست. کمی اغراقآمیز است اگر بگویم این کار خیانت به انسان و انسانیت است.
مبنای چنین تصمیمی آن است که به جای آنکه در سراسر کشور تصمیمات سختگیرانه اتخاذ کنیم که در آن ریسک بیکاری تراژدیهای خانوادگی و ناآرامیهای مردمی ببار آید دولت ترجیح میدهد عدهای از مردم فوت کنند . چگون این دو نظر را در برابر هم قرار میدهید؟
در برابر هم قرار دادن مشکلات بدون شک لازم است اما به این سادگی و آنطور که شما به عنوان نظر مبنایی میگویید و از تراژدیهای خانوادگی سخن میگویید، درست نیست؛ تراژدی فامیلی حتی در زمانی که یکی از اعضاء خانواده فوت کند نیز به وجود میآید، با این فکر که میشد از مرگ این فامیل جلوگیری کرد. ناآرامیهای بسیاری از این طریق به وجود خواهد آمد و اعتراضهای مردمی به وجود میآید و صدمات اقتصادی و آسیبهای بسیاری به وجود خواهد آمد.
وقتی که به نظرات مختلف فلسفی نگاه میکنیم مثلا اوتیلیتاریسم، سودگرایی میگوید باید طوری عمل کرد که برای تعداد زیادی از انسانها خوشبختی به بار آید. آیا دولت ما فعلا طبق این اصل عمل میکند؟
کار دولتها خوشبختکردن مردم نیست؛ اگر در این راه قدم بردارند اقتدارگرا شده و شهروندان خوشبخت نمیشوند. اگر قرار باشد اوتیلیتاریسم نوعی باشد که درد و بلا را از بین ببرد، سپس مساله عدالت مطرح میشود که سودگرایی تا به حال آن را حل نکرده است.
از منظر عدالت و متناسب با قانون اساسی دولت های عادل و دموکراتیک، در وهله ی اول فرد -ولی نه انسان تکی- کرامت غیرقابل خدشه دارد. طبق این اصل و مطابق با نظر کانت هیچ انسانی نباید وسیله برای چیزی شود و یا مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
بعضی از سودگرایان میگویند زندگی یعنی خوشگذرانی، و شما میگویید آنچه که مطرح است آن است که حال فرد خوب باشد. با وضعیت فعلی این فکر چگونه قابل انتقال است؟ بعضی از طرفداران مکتب اوتیلیتاریسم میگویند زندگی یعنی خوش بودن و شما میگویید آنچه که مهم است آن است که وضعییت زندگی فرد خوب باشد. این برداشت را چگونه میتوان در وضعییت فعلی رعایت کرد؟
طرفداران این نظریه عده کمی هستند. از نظر آنان ارضاء و برآورده کردن نیازهای انسانی و علائق انسان مهم است، یعنی راحتی خصوصی و شخصی به عنوان بالاترین ارزش. اما خوشبختانه نظرات دیگری هم وجود دارد که در آن والاترین ارزش، مقبولیت اجتماعی و شناخت و معرفت و یا ارتباط مقبولیت با دیگر ارزشها است. اگر ما نظریه سودجویی را منحصر به آن کنیم که باید از درد و بلا اجتناب ورزید میتوان این نظریه را به موقعیت فعلی تعمیم داد، اما باز دو مساله میماند؛ یکی آنکه انسانها که وضعیت خوب خود را مهمترین چیز میدانند حاضرند به راحتی دیگران را از این موهبت محروم کنند. در این امر یک مشکل اساسی دیگری وجود دارد چگونه آن نوع خوشگذرانی که برای رحتی خویش است با آن از خود گذشتگی لازم که خوشی را بری همه میطلبد قابل جمع است؟ نه فقط شهروندان طرفدار خشبختی به دولت اجازه میدهند که ابزار سلامت جمع گردند و نه بر اساس اصل کرامت انسانی –که مشکل دومی است – این کار مجاز است
چگونه یک فیلسوف اخلاق مانند کانت این بحران را ارزیابی میکند وقتی که برخی میگویند ما میتوانیم زندگی بیماران مسن را فدا کنیم؟
با توجه به ممنوعیت اینکه انسان نمیتواند انسان دیگری را ابزار قرار دهد کانت با این نظریه مخالفت خواهد کرد.
آیا فلاسفه میتوانند این مساله بغرنج قدیمی را حل کنند؟ برای مثال وقتی که قطاری بدون راننده در سراشیبی تپه قرار گرفته و 5 انسان درون قطار هستند آیا مجاز است قطار را به گونهای هدایت کرد و مسیر قطار به گونهای تغییر داد که آن 5 انسان از بین نروند اما فقط یک انسان که سر راه قطار قرار گرفته از بین برود؟
فلاسفه باهوش چنین وضعیت بغرنجی را نمیپذیرند بلکه به دنبال راه حل خواهند بود. وقتی که میتوان قطار را به طرف دیگر برد چرا نتواند به جای دیگری برود؟ در موقعیتهای واقعی اگر انسان عاقلانه و خلاقانه عمل کند راههای نجات پیدا خواهند شد.
به همکاران خود چه توصیههایی دارید؟
همکارانم حتما مفهوم روشنگری کانت را میشناسند و شجاعت دارند از فهم و عقل خود استفاده کنند، بنابراین احتیاجی به توصیه ندارند اما اگر لازم باشد، دو توصیه به صورت زیر: یک: درباره محدودکردن آزادیها محتاط باشیم. دو: به امید بیش از ترس و نگرانی شانس بدهیم.
اگر الان از بین کتابهای فلسفی خود بخواهید یک کتاب از کتابخانه بردارید و در دست گیرید کدام کتاب را برمیدارید؟
در وهله اول به کانت رجوع میکنم که توصیه میکند انسان ابزار انسان دیگر قرار نگیرد و دوم اینکه به آزادی متقابل سفارش میکند. کتاب دیگر از ارسطو خواهد بود؛ نظریه فرونزیش. و کسی که این دو فیلسوف را جدی بگیرد میتواند در موقعیت بحرانی ویروس هم عقل سیاسی را حاکم کند.
/6262