باور داشته باشی یا نداشته باشی، طعم عَرشیان را هم که نچشیده باشی، شبی اگر که در این دیار، سحر کرده باشی،
با آشنایانِ مزارهای حَرم، اگر سفر کرده باشی و با قبرهای قدیمی، سَر کرده باشی،
حتما شنیده ای از راز مزارهای و سنگِ قبرها «حَرم»؛
از بین این همه مزارها، برخی شُهره اند و بسیاری، پنهان.
اهل ادب، برای اجازه ورود گرفتن به بارگاه بزرگان، واسطه دیدار می طلبند. اجازه میگیرند و رُخصت میخواهند. دوست و رفیقی را واسطه می کنند برای وقت ملاقات؛
برخی که اهل عنایت اند، وقت ورود، از در «سقاخانه» می روند، زیرا «نشان از بی نشانها» دیده اند. او گفته بود: مرا پایِ درِ صحن، دفن کنید؛
«ای نقش دیده و دلِ ما، جای پای تو»*
عده ای دیگر که صوفی مَسلک اند، از ضلع شرقی «حرم» می آیند. مُرشدها و مریدان، وقت ورود، از آن «پیرپالاندوز» رُخصت می طلبند؛
« راهم بده که ذاکر ناقابل توام»*
هستند برخی از آشنایان رازهای مزارهای پنهان – از دورهگردان اهل دل و برخی اهالی هنر – نیز، می روند از ایوان عباسی (صحن انقلاب) وارد می شوند تا پای مزار آن «آوازخوان نوغان»، ادای احترام کنند.
اینها البته هیچ کدام، بین زائران آشکار نیست و باید با قبرهای قدیمی، سَر کرده باشی تا رازدار روایت هایشان شده باشی.
27 هزار مزار و 912 قبر مشهور:
از بین 27 هزار تن ار مشاهیر اهل قبور در «حَرم»، 912 تن، نام و نشان و کِسوتشان در میان مشاهیر شناخته شده است؛ در پنج گروه:
اول: صاحبمنصبان آستان قدس، دوم: رجال سیاسی و نظامی، سوم: عالمان دینی و شهداء، چهارم: دانشوران، پنجم: ادیبان وهنرمندان.
«روشن هزار سینهی سینا، به نور او»*
اما چه فرق می کند برای «کریم»؛ مشهور باشی یا مجهول:
«یکسان بُود به وقت عطای تو، خاص و عام / فرقی نمی کند به درت، شاه یا غلام »*
در میان آن هزاران تن و این 912 تن، برخی هستند که انگار حال آدمی را در هنگامهی زیارتِ حَرم میزبانی میکنند؛ برخی شان دعوتتان می کنند. با برخی شان که دوست شوید، دستتان را می گیرند، توی حرم می چرخانند و می برند، کنج و کناری که این دیگر فرق میکند:
«مَضمون بده که از تو بگویم برای تو»*
روایتی از این پنج تن:
فهرست کردن همه آن 912 تن، قصد این نوشته خبرآنلاین نیست. در این روز شهادت، دل پر میکشَد به مشهد کویش و می خواهد که حال پنج تنی از آن اهل دلها را بپرسد و بخواهد تا واسطه زیارتی شوند:
نُخودکی
آقا علی اکبر اصفهانی است. معروف به نخودکی، از آن آدم هایی که روز و شب نمی شناخت برای بیتوته کردن در حرم و دل نمیکند از این حریم. خلاصه رفیق «آقاعلی بن موسی الرضا» بود. حالا هم پای درِ ورودی صحن سقاخانه دفن است. گفته بود می خواهم، مزارم زیر پای زائران باشد.
روزی که مُرد، خراسان را نیروهای شوروی اشغال کرده بودند، اما شهر، دیگرگون شد و تمام شهر تعطیل بود و حالت فوقالعاده اعلام شد و سربازان روسی سراسر مسیر تشییع جنازه او از سمرقند تا خود حرم زیر نظر داشتند.
تُربتی
آقاعباس راشد تربتی است که به «حاج آخوند» معروف بود. کشاورزی بود اهل دل و فقط روزهای آخر هفته وقت داشت درس دیانت بخواند.
شب و روزش رسیدگی به کار و مشکلات مردم بود. وقتی سال 1301، در تربت حیدریه زلزله آمد، تمام شهر، دور مدیریت او می گشت. چنانکه آمریکایی ها کمک های نقدیشان را برای «راشد» فرستادند و او کمک ها را پس فرستاد و نپذیرفت.
رئیس الوزای وقت احمدشاه، پس از حل مشکلات مردم در زلزله برای او ابلاغ تلگراف تشکر فرستاد. سال 1326 قمری، هفت ماه طول کشید تا پیاده رفت کربلا و برگشت. عاشق «آقا علی ابن موسی الرضا» بود و مزارش هم شد، گوشه ای از صحن آزادی.
پالاندوز
آقا محمدعارف عباسی است؛ مشهور به «پیر پالاندوز». معاصر شیخ بهایی بود. شغلش کفشدوزی بود و خط ثلث را به زیبایی می نوشت. درس نخوانده بود اما جانش، مساله آموز صد مُدرس شده بود. آنچنانکه بعدها، از پیران سلسله ذَهبیه شد. آقا محمد، علم کیمیاگری می دانست و آنچه می دید و می شنید را کسی نمی دید. چنان با عشق «آقا علی ابن موسی الرضا» می زیست که گفته بود «آقا» را می بیند و با وی گفت وگو می کند.
وقتی مُرد، مردم و مریدان، بیداد می کردند. سلطان محمد خدابنده دستور داد آرامگاهی در ضلع شرقی حرم برایش بنا کردند.
شیخ جعفر
آقاجعفر مجتهدی است. هرچه دار و ندار و املاک داشت را برای مردم محروم خرج کرد و بخشید. آنچنانکه «پینه دوز» شد. زندگی اش را پای فراگیری عرفان گذاشت. در اشتیاق زیارت عتبات به عراق مهاجرت کرد که به علت نداشتن جواز ورود، دستگیر و در عراق زندانی شد. خودش می گفت: زندان، توفیق اجباری شد تا به خلوت و شناخت خود بپردازد. بعداز آزادی از زندان، یک سال در نجف و هشت سال تمام شب ها را تا سحر در حرم امام حسین(ع) می گذراند. زندگی اش از راه دوختن کفش های کهنه می گذشت.
بعدها در بحبوحه ناامنی کودتای عبدالکریم قاسم بر ضد ملک فیصل (پادشاه عراق) به ایران برگشت و شهر به شهر، گمنام می چرخید تا به مشهد رسید و ماند. عاشق اهل بیت بود. استاد کشمیری می گفت: «آقا جعفر، خودش حرمِ اهل بیت است.»؛ چنان با جانش در حریم «آقا علی ابن موسی الرضا» انس گرفته بود که آخرش در حجرهی 24 صحن آزادی آرام گرفت.
و این آخری: روایت یکی از مزارهای متفاوت و شگفت انگیز است:
جیگی جیگی
معروف است به «جیگی جیگی»؛ اسم واقعی اش را هیچ کس ندانست. خانواده ای هم نداشت. دوره گرد بود و دف می زد و به آوازخوانی شهره بود.
اما آوازخوانی که چنان عشق اهل بیت را در دل داشت که در ایام شهادت و خصوصا کل دو ماه محرم و صفر را دست به دف و دایره نمی برد و کسی او را در شهر نمی دید.
«جیگی جیگی، ننه خانم»، هر روز صبح می آمد مقابل حرم می ایستاد و به امام رضا(ع) سلام می داد و بلند آواز می خواند:
جیگی جیگی، ننه خانوم
بیا بشین روی زانوم
روی زانوم، سنجد داره
یه کمی بخور، قوت داره
همه گفته اند درباره او که: هر باری که گنبد و بارگاه حرم «آقا علی ابن موسی الرضا» را می دید، تنبکش را به نشانه احترام و ادب، پشت سر یا زیر لباس مُندرسش پنهان می کرد و پس از سلام به حضرت، آوازه خوانی و تنبک زنی می کرد.
خانه او درسطح شهر، مشهور بود به «غار». اتاقکی غار مانند در داخل کال (کانال) انتهای کوچه نوغان جایی نزدیک دبیرستان حاج تقی آقا بزرگ .
«جیگی جیگی» چگونه در حرم دفن شد؟
چون هیچ خانواده ای نداشت، جنازهاش را به غسالخانه شهر در میدان طبرسی بردند. یک شب در غسالخانه ماند و قرار شد توسط ماموران شهرداری در قبرستان «گلشور» – قبرستان عمومی شهر- دفن شود. همزمان با انتقال جسد «جیگی جیگی» به سردخانه، جنازه یکی از تجار معروف مشهد را شبانه به غسالخانه آوردند.
صبحگاه خانواده مرد تاجر، جنازه را تحویل گرفتند و پس از انجام مراسمی خاص، راهی حرم حضرت رضا(ع) شدند. کارگران شهرداری هم جنازه موجود را برای دفن به قبرستان عمومی شهر بردند و بی کس و تنها، کفن و دفنش را به سرعت انجام دادند.
هنگام وداع و دفن تاجر، وقتی کفن را کنار زدند، متعجبانه متوجه شدند که این جنازه او نیست. وقتی به غسالخانه برگشتند، فهمیدند این جنازه «جیگی جیگی» بوده است. خانواده مرد تاجر وقتی به قبرستان «گلشور» مراجعه کردند، دیدند که جنازه پدرشان دفن شده و هرچه تلاش کردند، مراجع تقلید مشهد مجوز نبش قبر ندادند. از سوی دیگر هم به دستور مراجع، جنازه «جیگی جیگی» در همان قبر مرد تاجر در حرم دفن شد.
به این ترتیب آن نوازندهی دوره گرد و گمنام، در ایوان شمالی صحن عباسی(انقلاب) آرام گرفت. همان بارگاهی که «جیگی جیگی»، هر روز صبح، طنین آوازش را با سلام به امامش آغاز می کرد.
آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی زِ گناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان / دور مران، از درو راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده
پیوست:
* ابیات داخل گیومه اشعاری از «غلامرضا سازگار» در وصف حضرت رضا(ع) است.
/6262