از آنها میپرسم چند نفر از شما واقعا علاقه دارید این مجموعه را بخوانید. هیچ کس دستش را بلند نمیکند. بعضیها زیرِ لب چیزی میگویند. صدایشان به گوش میرسد: «آخه کی حوصله داره استاد؟ »
رمان چهار جلدی ژان کریستف و بعد رمان پنج جلدی کلیدر را به آنها نشان میدهم. سؤالم را تکرار میکنم. باز جمله «کی حوصله داره استاد» را از بعضیها میشنوم. چند نفر از دانشجویان میگویند ما حتی وقتی برای دقایقی فیلمهای سینمایی کلاسیک یا حتی سریالهای دهه شصت و هفتاد ایرانی را تماشا میکنیم حوصلهمان سر میرود و از خودمان میپرسیم چطور زمانی مردم این فیلمها و سریالها را تماشا میکردند بدون آنکه حوصلهشان سر برود.
دلیل را از آنها میپرسم. میگویند سرعت فیلمها کُند، و وحشتناک کسالتآورند. اصلاً آن شکلی از زندگی که در آن فیلمها نشان داده میشود بینهایت حوصلهسربر است. چرا آدمها آرام راه میروند؟ چرا آرام حرف میزنند؟ چرا آرام نگاه میکنند؟ میگویند حتی تصور خواندن کتابهایی که نشانشان دادم برایشان غیرممکن است. اگر در بیست سالگی خواندن این کتابها را آغاز کنند احتمالا در سی سالگی به آخر خواهند رسید، البته اگر فرض کنیم که از خواندن کنار نکشند. از آنها میخواهم بگویند برای چه چیزهایی حوصله دارند و برای چه چیزهایی حوصله ندارند؟ وقتی درباره چیزهایی که حوصلهاش را ندارند حرف میزنند کمی نگران میشوم. بیحوصلگی آنان ناشی از یأس یا ناامیدی و شرایط سخت این روزها نبود. مسألهای مربوط به کلیت زندگی در دنیای جدید به نظر میآمد.
در نوشته دیگری به زوایایی از بیحوصلگی(1) پرداختم. آیا زندگی واقعا پرشتاب شده است و ما به همین دلیل دیگر حوصله خواندن کتابهای چندجلدی و حجیم را نداریم؟ آیا سرعت زندگی آنچنان زیاد شده است که دیدن شکل زندگی در سی یا چهل سال قبل در فیلمها و سریالها حوصلهمان را سر میبرد؟ هر دقیقه شصت ثانیه، و هر ساعت شصت دقیقه است. نه کمتر و نه بیشتر! در واقعیت ثانیهشمار تند یا کند حرکت نمیکند. این پنداشت افراد جامعه از زمان است که تغییر مییابد و به همین دلیل مسائلی مانند بیحوصلگی و زمان، نه تنها برای روانشناسان، که برای بررسیهای جامعهشناختی نیز مهماند.
اغلب ما این روزها مدام از زود سپری شدن زمان عصبانی میشویم. پیوسته شکایت داریم که چرا زمان این قدر سریع میگذرد. به قولی، «چشم روی هم میگذاری زمان مثل باد میآید و میرود». آیا میتوان گفت که در واقع شتاب زندگی اجتماعی بیشتر شده است؟ هارتموت رزا (2)، جامعهشناس آلمانی معاصر، در کتاب «شتاب و بیگانگی(3)» معتقد است که جامعه مدرن را میتوان «جامعهای شتابان» تعریف کرد، به این معنا که ویژگی چنین جامعهای افزایش ضرباهنگ زندگی یا فشرده شدن زمان است. او مفهوم «انقباض زمان حال»، از هرمان لوبه(4) را بکار میبرد به این معنا که در مدرنیته، افراد بیش از پیش احساس میکنند که وقتشان دارد تلف میشود و کمبود وقت دارند. گویی زمان همانند مادۀ خامی تصور میشود که شبیه سوخت، مصرف میشود و از این رو پیوسته نایابتر و گرانتر میشود. شتاب ضرباهنگ زندگی حاصل میل یا احساس نیاز به «انجام کارهای بیشتر در زمانی کمتر» است. رزا، یکی از موتورهای شتاب اجتماعی را «رقابت» میداند به بیان او، منطق اجتماعی رقابت چنان است که «باید هر چه سریعتر برقصیم تا در دور باقی بمانیم»، و «رقیب هرگز نمیخوابد». در اینجا سکون برابر است با سقوط. آنچه که از آن با عنوان «پدیده پرتگاه» یاد میشود.
درباره بیحوصلگی و شتاب ما با تناقضی مواجهایم. از طرفی مدام شکایت میکنیم که چرا زمان تا به این اندازه عجولانه میگذرد. دوست داریم فریاد بزنیم که گذر زمان را کندتر و حتی متوقفش کنید. ولی همزمان، در زندگی روزمره با دیدن کسی آرام حرف میزند، یا با حوصله غذا میخورد یا با حوصله کفشهایش را واکس میزند حوصلهمان حسابی سر میرود.
سرعت، عنصری اساسی در زندگی امروز ما شده است. ما به آنچه شکایت داریم خو گرفتهایم.
1- oredom
2- Hartmut Rosa
3- شتاب و بیگانگی: به سوی نظریهای انتقادی درباره زمان در جامعه مدرن متأخر. ترجمه حسن پورسفیر. نشر آگه.تهران. 1396
4- H.Liibbe
* عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان