با این اوصاف باید گفت:
1- در عرصه گرایش به سمت رشتههای علوم تجربی، کشور با یک فاجعه مواجهه است و ظرفیت بسیاری از رشتههای علوم پایه خالی مانده است. مثلاً گسترش علوم انسانی در هر جامعهای مبنای شناخت و معرفتشناسی و حوزه تفکر است، و آثار تمدنی یک ملت به مدد پشتوانههای فکری و اندیشهای نخبگان فکری آن ممکن میشود. اما متاسفانه دانشآموزان شناخت ضعیفی از علوم انسانی دارند و اصولاً سیاست نظام در ارتباط با آن نیز مشخص نیست.
2- عدم گرایش به سمت رشتههای علوم انسانی و ریاضی که حداقل روزگاری عنوان مهندسی آن ارزشمند بود، نشانگر آینده شغلی نامطمئن است شرایط اقتصادی کشور به گونهای میباشد که ادامه تحصیل برای کسانی که علوم انسانی، ریاضی، شیمی و فیزیک میخوانند حتی تا درجه دکتری، امکان جذب شدن در بازار کار داخل را فراهم نمینماید و آینده خوبی برایشان متصور نیست. در حالی که رویای قبولی در رشتههای پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی، و کسب درآمد بیشتر برای خود و خانواده و تصور منزلت اجتماعی اینگونه رشتهها، رقابتها را به سمت علوم تجربی متمرکز کرده است.
متاسفانه نظام آموزشی کشور هم با بیتوجهی به حوزههای علوم انسانی و ریاضی و توجه خاص به رشتههای دیگر در این جمعبندی تلخ، نقش مهمی ایفا مینماید.
3- اگر در رقابتهای داوطلبان عوامل اقتصادی و معیشتی، به خوبی مشاهده میشود، همین عامل اقتصادی در بررسی نفرات برتر کنکور هم به صورت دیگری مشاهده میشود بهگونهای که نفرات برتر این آزمون، از مدارس خاص و غیردولتی هستند و آموزش به مثابه شاخصی در شکاف طبقاتی عمل میکند. تنوع مدارس غیردولتی و کمتوجهی به بنیه علمی مدارس دولتی، به یک رقابت نابرابر میان دانشآموزان منجر میشود و نهتنها سفره اقتصادی اکثریت مردم کوچکتر میگردد بلکه در حوزه فرهنگ و پیشرفتهای علمی و تحصیلی نیز باز این پول است که حرف اول و آخر را میزند!
1717