رحمان ۱۴۰۰ روایتگر طبقه پایین است که به قول بردیو به درد مصرف نمایشی دچار است، طبقهای که در نیازهای ابتدایی خود همچون تخم مرغ مانده است، اما متأثر از طبقه بالایی خود به دنبال عمل بینی و پیکر تراشی است و برای آنکه خود را امروزی و از طبقه مرفه نشان دهد، آرایشهای غلیظ میکند، ناخن مصنوعیهایی با کیفیت پایین و فیک میخرد که مرتب چسبش ول میدهد، عشوههای زوری و نچسب میکند و دست به قرض لباسهای مجلل برای مراسم کفن و دفن میزند.
رحمان و خانوادهاش همچون دیگر هم طبقاتیهای خود تف به سیاست امروز میاندازند و درگیر بدیهیات زندگی خود هستند، اما شعارهای سیاستبازها را خوب بلدند و چشم امید به آینده دارند؛ آنها در همان حال که عدهای پروشه به هم هدیه میدهند در حال مقابله با لودر هستند که میخواهد آلونکشان را نابود کند و دلخوش برای دریافت وامی دو میلیونی آن هم در سال ۱۴۰۰ هستند. این طبقه تنها موفقیت امروز زندگیشان ممانعت از نابودی دارایی اندکشان است و برای مبارزه با اشرافیت و سیستم بستهای که حتی در محضر قاضی هم میشود ملق بازی کرد، راهی نمییابند جز تجمع هر روزه در برابر جاسپین و پرتاب تخم مرغ و گوجه بر شیشه آن و جالب آنجاست که برای تهیه همین تخم مرغ هم باید هر روز سوزش نوک زدنهای خروس را بکشند!
از سوی دیگر این را میتوان یک نقطه ضعف دانست که در فیلم برای کسب درآمد و ثروت هیچ راهی جزء حرامخوری پیش روی شخصیتها نیست. چه «جالوسی» که با کلاهبرداری، رانت و شیادی از فقر به ثروت رسیده و چه انوش و رحمان که کسب حلال زندگیشان را جواب نمیدهد و دست به هر کاری، حتی تولید، زدهاند پایانش بدبختی بوده و قرض و وام بیشتر! و حالا مثل «نازی» چارهای جز توسل به کلاه برداری و کندن پول از طبقهی مرفه ندارند. اما رحمان که از نسل قدیم است، بر خلاف نسل جوان (انوش و نازی) فردی اخلاقی، غیرتی و حلالخور است و به همین جهت مدام نگران حرام بودن پولی است که میخواهد به زن و بچهاش برسد، ولی با توجیهات نسل جوان (انوش)، رابینهودوار تن به نقشههای او میسپارد.
خلاصه آنکه درست است فیلم نکات برجستهای دارد و برخی از واقعیتها و دردهای جامعه را به خوبی بیان میکند، اما نکات منفی هم کم ندارد، به ویژه آنکه قصه فیلم به شدت تکراری است؛ داستانسرایی با سوء استفاده طبقه مرفه از طبقه پایین یا چشم طمع دوختن طبقه پایین به ثروت طبقه مرفه، بارها و بارها در فیلمهای کمدی اجتماعی تکرار شده و بهانهای برای نشان دادن فاصلهی طبقاتی بوده است.
صد حیف که همین قصه تکراری باز هم در زرورق شوخیهای جنسی و رکیک پیچیده شده و منوچهر هادی، همچون اغلب کارهای سینمایی طنز، با بیهنری تنها طریق نشاندن خنده بر لبان مردم را استفاده از نشانهها و دیالوگهای جنسی یافته است، و کاری کرده که انسان از ترس عواقب کار و تأثیرات این طنز بر فرهنگ و دامن زدن آن به آسیبهای فرهنگی، عطای این طنز اجتماعی را به لقایش ببخشد.
۱۷۱۷
منبع