اَنْتَ دَلَلْتَنی عَلَیکَ وَدَعَوْتَنی اِلَیکَ وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ ( بخشی از دعای ابوحمزه )
تو مرا به سوی خود راهنمایی کردی و بهسوی خودت خواندی و اگر تو نبودی من نمی دانستم که تو کیستی.
پرونده خبرآنلاین در روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان را با دو روایت رمضانی از بیان آیت الله مجتبی تهرانی و امام موسی صدر سپری می کنیم.
شیوه دعا کردنی که امام صادق(ع) به ما آموخته است/ درس های ماه رمضان آیت الله آقا مجتبی تهرانی
چگونگی دعا در شب قدر
در دعا سه چیز مطرح است؛ یکی «داعی» یعنی درخواست کننده و کسی که صدا می کند دیگری را و تقاضا می کند، دوم خودِ «دعا» و درخواست است، سوم هم «مدعوّ» یا درخواست شونده است که طرف مقابل است. این بار می خواهم بروم سراغ «درخواست». وضع «درخواست کننده» را اینجا بررسی کردیم. گفتیم گاهی می بینیم وضع خراب است، یعنی رابطه بین درخواست کننده و درخواست شونده سال گذشته رابطه خوبی نبوده است. حال می خواهیم وارد شویم در اینکه حالا چه می خواهی بگویی و از خدا چه می خواهی؟
من یک مسأله عرفی را مطرح می کنم و بعد می روم سراغ روایاتی که روش دعا کردن را به ما می آموزند. سؤال من که عرفی هم هست، این است که اگر من با کسی رابطه ای داشتم و رابطه ام هم یک چنین رابطه ای بود که او به من محبّت می کرد و من در ازای محبّت هایش به او بد می کردم و هرچه روش او دوستانه بود، روش من ـ نعوذبالله ـ دشمنانه بود، حالا اگر بخواهم از او درخواستی کنم، باید چه کار کنم؟ کارمان هم گیر کرده و سروکارمان هم با همان شخص است. حالا چه کار کنیم؟
اوّل به بدی هایت اعتراف کن!
حالا فرض کنید من می روم پیش او؛ شرمنده و سرافکنده هم هستم. وقتی می روم آنجا، اوّلین چیزی که به او می گویم چیست؟ اوّلین حرفی که به او می زنم چیست؟ خودتان پیش خودتان جواب این سؤال را بدهید؛ چه کار می کنید؟ غیر از این است که اوّلین حرفی که به او می زنم، این است که می گویم «فلانی، من به تو بد کردم» با این سوابق سوئی که پیش او دارم، اوّلین حرفم باید همین باشد دیگر؛ باید به او بگویم من بد کردم؛ امّا تو بیا ما را ببخش و ندیده بگیر. باید این اعتراف و عذرخواهی را بکنم تا بعد از آن رو داشته باشم که آن چیزهایی را که می خواهم با او مطرح کنم و تقاضاهایم را از او درخواست کنم.
راه دعا را گم نکنی!
روایات متعددی داریم که این بحث را مطرح کرده اند. کسی می آید خدمت امام صادق(علیهالسلام) و می گوید آقا، من دعا می کنم ولی دعاهایم به اجابت نمی رسد؛ چه کار کنم؟ مگر خدا نگفته است «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»؟ خودش این حرف را گفته است. این همه آیات قرآنی در این باب وارد شده است؛ پس چرا با این حال، وقتی ما خواستیم به ما نمی دهد؟ حضرت نکته ای را به او می فرماید و آن این است که به او می گوید تو باید از جهت دعا وارد شوی و دعا کنی؛ می گوید: «وَ لَوْ دَعَوْتُمُوهُ مِنْ جِهَهِ الدُّعَاءِ لَأَجَابَکُمْ»؛ یعنی تو راه دعا را گم کرده ای؛ دعا راه دارد. «وَ لَوْ دَعَوْتُمُوهُ مِنْ جِهَهِ الدُّعَاءِ لَأَجَابَکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ عَاصِینَ». اگر از خدا تقاضا کنی، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشی، جوابت را به تو می دهد.
توبه کن و پوزش بطلب!
بعد حضرت به او دستورالعمل می دهد؛ ابتدا مسأله حمد و ثنای الهی را مطرح می فرماید که خودش بحث جداگانه دارد و بعد این جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِکَ ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ یعنی پیش خدا که رفتی، به یکایک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. «وَ تُقِرُّ بِهَا»؛ یعنی اقرار کن. بعد دارد: «أَوْ بِمَا ذَکَرْتَ مِنْهَا»؛ یعنی مگر تو می توانی خطاهایت را بشماری؟ نمی توانی! پس همان مقدار که یادت می آید چه کردی را اقرار کن. بعد می فرماید: «وَ تُجْمِلُ مَا خَفِیَ عَلَیْکَ مِنْهَا»؛ یعنی آن چیزهایی که بر تو پوشیده است را اجمالاً اعتراف کن؛ این شب ها، شب هایی است که انسان برود درِ خانه خدا و بگوید خدایا، بد کردم؛ خیلی هم بد کردم. بدی هایم را هم نمی توانم بشمرم. امّا اجمالاً اعتراف می کنم. «فَتَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَعَاصِیکَ»؛ بعد آنجا عذرخواهی کن و بگو حالا از ما چشم پوشی کن. این یک نکته بود که امام صادق(علیهالسلام) اشاره فرمودند.
در دلت تصمیم بگیر که دیگر گناه نکنی!
امّا نکته دوم این است که حضرت در ادامه می فرمایند: «وَ أَنْتَ تَنْوِی أَلَّا تَعُودَ»؛ یعنی عذرخواهی کن و پوزش بطلب؛ بعد هم در دلت، نه زبانت، واقعاً بنا بگذار که دیگر این کارها را نکنی. «وَ تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهَا بِنَدَامَهٍ وَ صِدْقِ نِیَّهٍ وَ خَوْفٍ وَ رَجَاءٍ»؛ یعنی پوزش هم که می طلبی، با حالت پشیمانی و صدق نیّت و با خوف و رجا باشد. در بهترین ایام و بهترین موقعیت ها که دعا به اجابت می رسد، آن هم در حالی که خودش مرا دعوت کرده و گفته بیا و من هم آمده ام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم می کنم به اینکه من بد کرده ام، تصمیم هم می گیرم که دیگر بد نکنم؛ اینها همه مقدمه این است که بتوانم از خدا درخواست کنم.
از خدا کمک بخواه که مطیع او شوی!
آن وقت، حضرت این را در یک قالب می ریزند و می فرمایند: «وَ یَکُونُ مِنْ قَوْلِکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ»؛ یعنی حالا که می خواهی با خدا حرف بزنی، بگو خدایا من معذرت می خواهم از گناهانم؛ من از تو می خواهم که از من بگذری و توبه ام را بپذیری. امّا تنها خواسته ات این نباشد؛ از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهایی که این شبها می کنید، از خدا بخواهید که خدا کمکتان کند که سال آینده مطیع خدا باشید. «فَأَعِنِّی عَلَی طَاعَتِکَ وَ وَفِّقْنِی لِمَا أَوْجَبْتَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ مَا یُرْضِیکَ». از خدا اینها را بخواه. مغفرت بخواه، تصمیم هم بگیر که دیگر دستت را به آن خطاها آلوده نکنی، بعد هم بگو ای خدا، حالا کمکم کن که سال آینده من دیگر اینطور گناه نکنم.
یک توجه، فقط یک توجه کافی است!
آنوقت مطمئن هم باش که او می گذرد. من یقین دارم؛ اصلاً اعتقادم این است که آنهایی که امشب «یک توجه» به خدا کرده اند، همه آنها آمرزیده هستند. «یک توجه»، بیشتر هم نه! همین یک توجه به اینکه «خدایا ما بد کردیم»، همه چیز تمام می شود؛ او هم کار را تمام می کند. پس اوّل معذرت خواهی کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آینده دیگر من اینطور عمل نکنم و بگو خدایا، تو خودت دستم را بگیر. این روند دعا را به ما یاد داده اند.
حالا دعا کن!
این تازه مقدمه درخواست های بعدی ما است. اینجا است که خطاب می رسد حالا چه می خواهی؟ درخواستت چیست؟ در عرف خودمان هم همینطور هستیم که اگر طرف مقابلمان یک انسان کریم باشد، وقتی برویم پیش او و بگوییم آقا، ما معذرت می خواهیم، ما به شما بد کردیم، ولی کارمان گیر کرده، او چه جواب می دهد؟ میگ وید: «سَلْ حَاجَتَک»! حالا حاجت هایت را از من بخواه! بگو ببینم از من چه می خواهی؟ این عین تعبیری است که در روایات ما هست. خدا خطاب می کند بگو؛ سؤال کن؛ بخواه؛ چه دنیوی، چه اخروی. حالا من چه بخواهم؟
در اینجا یک مطلبی را عرض کنم. ما چون مخلوقیم، همه ما تنگ نظریم. یعنی چون محدودیم، ـ نعوذبالله ـ خدا را هم مثل خودمان فرض می کنیم. امّا این تصور اشتباه است. در معارف ما این هست که آنچه را که به ذهنت می آید از خدا بخواه، امّا به این بسنده نکن. بگو خدایا، اینهایی که به ذهن من می رسد، همین است؛ امّا سال آینده ما نمی دانیم چه گرفتاری هایی ممکن است برای ما پیش بیاید. یک چیزهایی هست که ما به آنها محتاج می شویم و الآن به فکرمان هم نمی آید. لذا بسنده کردن و اکتفا کردن به این گرفتاری هایی که در ذهنمان هست یا احتیاجات فعلیه ای که الآن داریم، اشتباه است.
روایت از پیغمبر اکرم(ص) است که حضرت فرمود: «إِنَّ الرِّزْقَ لَیَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ عَلَی عَدَدِ قَطْرِ الْمَطَرِ»؛ یعنی روزی ها از جهت عِلوی به عدد قطره های باران به سوی بندگان می آید؛ این عنایت الهی است. «إِلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُدِّرَ لَهَا»؛ به سوی هر انسانی به همان اندازه ای که برای او تقدیر شده نازل می شود. فرض بفرمایید امشب از خدا می خواهیم که مقدّرات سال آینده ما را از هر جهت خوب رقم بزند. ولی این را هم بدان: «وَ لَکِنْ لِلَّهِ فُضُولٌ»؛ خیال نکنی که فقط همین است و به همین اندازه مقدّر می توانی از او بخواهی؛ نخیر، خدا زیادتی دارد که من و تو آن زیادتی را اصلاً نمی توانیم درک کنیم. «فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ». از خدا نسبت به اضافه هایش و زیادتی هایش درخواست کن. برو سراغ اضافه هایش؛ نه تنها آنچه را که برای هر کس مقدّر کرده است.
برای دیگران هم دعا کن!
ما در روایات بسیار داریم که برای دیگران خواستن و در حقّ دیگران دعا کردن، موجب می شود که برای من هم فزونی پیدا کند و خدا برای من را هم بیافزاید. یکی از عواملی که در زیادتی نسبت به حاجات مؤثر است، همین دعا کردن برای غیر است. پس اوّلاً ما در خواسته های مربوط به خودمان نباید نظرتنگی کنیم؛ از آن طرف هم اکتفا و بسنده نکنیم به خودمان؛ بلکه باید برای دیگران هم دعا کنیم.
بسیاری از گرفتاری ها هست که من ندارم، ولی مسلّماً افرادی هستند که مبتلا به آن گرفتاری ها هستند. عکس آن هم همینطور است. اگر من برای همه دعا کنم، اثرش این است که اوّلاً آن گرفتاری ها از او برطرف می شود و ثانیاً دیگر به سراغ من نمی آید. اینها همه معارف ما است. اینکه ما در روایاتمان داریم که لیالی قدر، اطراف این مجالس را فرشتگان الهی گرفته اند و نازل شده اند و برای ما دعا می کنند، چه بسا اشاره به همین باشد. چه بسا این داعی خودش به آنچه که محتاج است، اصلاً توجه ندارد تا درخواست کند؛ اینجا اگر ما برای دیگران دعا کنیم، آن فرشته ها که از احتیاجات ما آگاهند، برای ما دعا می کنند. اینها را می گویم تا بفهمید که از خدا چه بخواهید و از این موقعیت بهترین استفاده را بکنید.
جمع دروغ و کفر در کدام صفت بد اخلاقی دیده می شود؟/ تفسیرهای ماه رمضان امام موسی صدر
در منطق قرآن سه عنوان مختلف دروغ و کفر و نفاق مییابیم. دروغ از بدترین گناهان است، تا آنجا که در برخی احادیث کلید همۀ بدیها وصف شده است. بنابراین دروغگویی مقیاسها را وارونه و کلیه امور اجتماع را ویران میکند. چرا که روابط بشر با یکدیگر بر نیازهای واقعی و تواناییهای واقعی آنان بنا نهاده شده است؛ این نیازها و تواناییها چون به راستی ابراز شود میتواند تأثیرگذار باشد.
در برابر هر درخواستی، اجابتی است و در برابر هر توانایی، درخواستی از دیگران. در نتیجه کار میان افراد جامعه واحد به درستی پیش میرود و جامعه به درستی شکل میگیرد. اما دروغ این مقیاسها را وارونه میکند و تصویری غیرواقعی از نیازها و تواناییها ارائه میدهد و در نتیجه روابط میان انسانها دستخوش تنش میشود.
عنوان دوم که بدتر از دروغ است، کفر است. کفر، دروغ درونی و دروغ ذاتی است، چرا که خداوند هنگامی که انسان را آفریده، برای او و هر موجود و هر چیزی جهت خاصی در کاروان ابدی و ازلی هستی معین کرده است. پس همانگونه که هر چراغی برای نورافشانی و فایده داشتن با کارخانه برق ارتباط دارد، هر معلولی، خواه انسان یا هر حیوان یا چیزی، راهی به سوی علت دارد؛ حرکتی با قصد و هدف.
ایمان در منطق قرآن فطری و ذاتی است، آن طور که از این آیات مبارکه میفهمیم که «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» به یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است… ایمان فطرتی در نفس هر انسانی است، پس اگر انسان با این فطرت همساز شود در مسیر درست در این کاروان هستی قرار میگیرد و در نتیجه سببی برای وحدت هستی و وحدت جامعه و سببی برای حرکت به سوی خیر و هدف خلقت است. اما اگر انسان واقعیت ایمانش را انکار کند کافر است، یعنی منکرِ جایگاه وجودی خویش یا رویگردان از کاروان هستی است که به سمت ابدیت میرود. این بدان معناست که در این قافله استثناست؛ چنین انسانی نه تنها وحدت قافله را تضعیف میکند، بلکه در درون جامعه نیز تناقض به وجود میآورد؛ تناقضی میان نفس و اراده و ذاتِ آگاه خویش و جسمش که تابع قوانین الهی است.
کافر با نفس خویش و با جامعۀ خویش و با هستی در تناقض است. اما کفر به معنای ایمان به عقیدهای خلاف ایمان، بسیار نادر است، زیرا به تعبیر قرآن ایمان همان فطرت است و کافر نقضکنندۀ فطرت خویش است.
بنابراین، اگر به ندرت انسانی را در دیدیم که به ایمان طبیعی و فطری خود ایمان نداشت، به سنگ یا بت یا به خدایانی ایمان میآورد و اگر در آن ایمان معذور باشد، عقیدهاش به خطا رفته و در منطق قرآن قاصر است، نه کافر. کافر همان کسی است که ذات و ایمان خویش را منکر است و چون با آگاهی از ایمان روی گردان شد، در حالی که وجدان او را به سوی ایمان فرامیخواند،
اما نفاق شامل «کفر» و «دروغ» نیز هست؛ زیرا منافق، در درون کافر است و در سخنانش دروغگو. در نتیجه عمل نفاق او شامل همه ضررهای دروغ و تمام بدیهای کفر است. منافق از آن جهت که دروغگوست، ملاکهای اجتماعی را در ارتباطات درست مردم و یک امت، تغییر میدهد و دگرگون میکند و از جهتی دیگر او در ذات خود کافر است؛ یعنی در جهتگیری اصلی خود و از کاروان بزرگ هستی که به سوی هدف برجستهای از کمال در زندگی امت میتازد، منحرف شده است.
قرآن کریم بیماری نفاق را در معرض رشد و پیشروی در زندگی و نفس انسان میداند. زیرا ممارست بر هر خصیصه نفسانی، باعث میشود آثار و نتایج آن در نفس انسان گسترش یابد؛ چه خوب باشد و چه بد. همچنان که اگر ایمان درونی، و همچنین شجاعت و سخاوت، همراه با ریاضتهای عملی باشد، رشد میکند و فزونی مییابد، صفات بد مانند حسد و کفر و طمع و از جمله، نفاق نیز چنیناند و اگر انسان مقتضیات آنها را عملاً دنبال کند این صفات در درون او رشد میکنند و ریشه میدوانند.
به همین علت قرآن کریم در آیۀ دهم سورۀ بقره میگوید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ» در دلهاشان مرضی است و خدا نیز بر مرضشان بیفزوده است و به کیفر دروغی که گفتهاند بر ایشان عذابی است دردآور… منشأ این بیماری که جمع کفر و دروغ، هر دو، است -در زبان، دروغ است و در قلب، کفر- ضعف و فریبکاری است. و ضعف نفس که در پس دروغ و در پس کفر نهفته است، ریشۀ تمام مصیبتها و بدیهاست. آنچه سبب میشود انسان به دروغ احساس نیاز کند، یا خود را به طمع یا به نفاق محتاج بداند، همان ضعف نفس است. اینها نتایج ضعف درون است که نفاق از بارزترین صورتهای این ضعف به شمار میرود.
/6262