ترجمه اختصاصی نگاه کردن به چهرهها در پرترههای مایکل اوبراین ، میتواند شما را به زمان گذشته بازگرداند. مانند عکس مردی که روی جلد کتاب جدید وی، «زمین سخت»، چاپ شده است و یادآور عکسهای قدیمی کارگران معدن در قرن نوزدهم است که تصویر آنها برای اولینبار با مدیای جدید ثبت شد.
به گزارش مجله نوریاتو، اوبراین میگوید: به نظر میرسد که استیون بلیر (صاحب عکس روی جلد کتاب)، میتواند از زمان دیگری آمده باشد. یک بی زمانی در این عکس وجود دارد. دلیلش را نمیدانم.
در حقیقت، او خود تفسیر بسیار خوبی کرده است: «به نظرم دلیلش میتواند نوع دوربین باشد، یک دوربین قطع بزرگ ۴*۵ اینچ که عکس را با آن گرفتهام و این دوربینی است که در سالهای گذشته از آن استفاده میکردند.»
عکسهای سیاه و سفید مایکل اوبراین بسیار ساده هستند. علاوه بر مردها، زنها و گاهی بچههایی که برای عکسهای او حالت گرفتهاند، یک منبع نور نرم و استفاده از یک فون برای پسزمینه، تمام چیزی است که در عکسهای او مشاهده میشود. انتخاب دوربین او از روی عمد بود، زیرا اوبراین برای نشریههای نشنال جئوگرافی، لایف و تگزاس مانتلی و بسیاری دیگر از نشریهها کار میکرد و با تجهیزات جدید کاملا آشنا بود.
او برای این پروژه، به سراغ این وسایل از رده خارج رفت. او میگوید: «عمدا میخواستم رابطهام با موضوع عکاسی بسیار آرام و فارغ از ارتباط سریع و تند باشد. این به من شانس بیشتری میداد، زیرا دوربین کند و غیر حرفهای برای تأثیر متقابل بیشتر بر سوژه مناسب تر است.»
همانطور که در عکسها دیده میشود، او قادر است داستان انسانهایی را که طبیعتاْ با غریبههایی که در اطرافشان هستند راحت نیستند، روایت کند. یکی از استعدادهای عکاسانِ ماهر پرتره، ساده کار کردن است که باعث میشود مردم در مقابل دوربین آنها احساس آرامش کنند.
فقط به هم نگاه میکردیم و با استفاده از دستهایم نشان میدادم که بر اساس فکری که در سر دارم، سرهایشان باید چگونه و در کجا قرار بگیرد و گاهی با بالا بردن چانه، به حالتی که میخواستم میرسیدم، نه من صحبت میکردم نه آنها.
او موضوعهای خود را ترغیب به حرکت نمیکرد، به دلیل عمقمیدان کم عدسی دوربینهای قدیمی، او به موضوعهای خود توضیح میداد که باید ثابت بمانند، و آنها از دستورهای او پیروی میکردند. من به آنها میگفتم که باید کاملاً بیحرکت بمانید، نباید لبخند بزنید، یا جملهای بگویید، باید آنجا بنشینید و به عدسی نگاه کنید. به این دلیل بود که شخصیت آنها بیرون میآمد. روحهایی پریشان در لباسهایی ژنده، زوجهایی واقعاً عاشق، مادرانی با زندگیهایی سخت.
دوربین ویو کمرا ۵ امتیاز زیادی نسبت به دوربینهای کوچک داشت، اما او حتی پار را فراتر از این گذاشت و با دوربین پولاروید تیپ ۶۵۵ نیز عکاسی کرد، یک دوربین فوری که حساسیت فیلم آن خیلی پایین بود. اما در عوض دو تصویر همزمان میگرفت: یک نگاتیو و یک پزتیو. اوبراین پزتیوها را به سوژهها میداد، و نگاتیوها را پیش خودش نگه میداشت تا اسکن کند. فیلمها ارزان نبودند، او برای هر بسته ۲۰تایی ۹۰دلار پرداخت میکرد، و از آنجایی که هزینههای این پروژه را باید خودش میپرداخت، بیشتر از دو یا سه عکس از هر نفر نمیگرفت.
این به این معنا بود که او قبل از گرفتن هر عکس باید کاملاً تمرکز میکرد. این کندی عمدی، باعث صمیمیت پرترههای گرفته شده توسط او میشد. او میپرسد:
آیا این کار با یک دوربین دیجیتال امکانپذیر است؟،گمان میکنم که این کار انجام شدنی است، اما باید کلیک کلیک کلیک تعداد زیادی عکس بگیرید. وسوسه فشار دادن دکمه شاتر و نگاه داشتن آن و گرفتن تعداد زیادی عکس به امید یک اتفاق خوب، شیوه کار او نیست.
فکر انجام این کار اولین بار در سالی که از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود و در روزنامه میامی نیوز کار میکرد، با دیدن مردی بی خانمان به ذهن او رسید. این روزنامه ۷ عکاس در مقابل ۲۵ عکاس روزنامه رقیب «میامی هرالد» داشت، اوبراین عکاس خبری بود. او اغلب در مسیر رفت و برگشت خود، مرد بیخانمانی را میدید که اغلب در گوشهای تنها نشسته است.
اوبراین حس کرد که چیزی در درونش او را ترغیب می کند تا که حصار بین خود و او را بشکند. برای این منظور، یک روز دوربینش را در ماشین گذاشت و رفت تا با آن مرد صحبت کند. اسم او «جان مادن» بود و بر خلاف ظاهر خشن خود اجازه داد اوبراین وارد دنیایش شود. عکسهای «مادن» در دهه بیست زندگی اوبراین گرفته شدهاند،که در واقع اولین کار حرفهای او نیز محسوب میشوند. همه چیز فراهم بود، ترکیب بندی، فضای منفی، و البته چهره «مادن».
مایکل اوبراین میگوید: ” وقتی به این صورت نگاه میکنم، حتی امروز هم، مرا به خود جذب میکند. صورتی سفید که آفتاب سوخته شده بود. من خجالتی درونگرا بودم و برایم بسیار سخت بود که از ماشین پیاده شوم و به او نزدیک شوم. فکر کردم اگر با من بد برخورد نکند و یا مرا کتک نزند، به معنی این است که جواب خوبی از او گرفته ام.”
او عکاسی از «مادن» را برای خودش شروع کرد و آن را به عنوان یک کار شخصی مابین پروژههایش انجام میداد، و این موضوع را به عنوان امری شخصی تلقی میکرد و از بیم اینکه مبادا قبل از پایان کار، بخش خبر بخواهد در روزی که خبر کم است از آن استفاده کند، این موضوع را فقط با دبیر عکاسی در میان گذاشته بود.
اوبراین نقشههای زیادی برای انجام دادن این کار داشت، ولی یک روز «مادن» را در آن حوالی پیدا نکرد. عکاس آن اطراف را برای پیدا کردن وی جستجو کرد و در آخر متوجه شد که او روز قبل در بیمارستان ارتش فوت کرده است. در آن زمان بود که داستان را برای سردبیر روزنامه تعریف کرد. آنها او را به همراه بهترین مقالهنویس روزنامه به مراسم تشییع جنازه «مادن» در «جورجیا» فرستادند. اوبراین میگوید:
ما بهترین عکسها را از او به دست آوردیم. عکسها فقط متعلق به «مادن» نبودند، بلکه عکسهایی خانوادگی از زمانی که دانشآموز، یا سرباز بود و یک عکس از «مادن» به همراه دخترش، زمانی که دخترش جوان بود. او اضافه میکند:
بدون این عکسها نمیتوانید متوجه تمام داستان بشوید و پستی – بلندی زندگی او را بفهمید. آن عکسها باعث میشوند که بتوانید داستان را جمعبندی کنید، عکسهایی که شروع و میانه داستان را شرح میدهند. عکسهای ابتدایی نشان میدهند که افراد بیخانمان در واقع تفاوت چندانی با ما ندارند؛ حداقل تا زمانی که شانس خود را از دست نداده باشند. از زمانی که اوبراین اولین عکسها را از «مادن»گرفت، نگاه به خانه بدوشی در آمریکا تغییر کرد. ماجرا بیشتر از آنچه به نظر میرسید و نوع افرادی که خانه بدوش میشدند، متفاوت بود.
مایکل اوبراین میگوید:
«در میامی، وقتی برای اولین بار شروع به کار در روزنامه کردم، جمعیت زیادی از افراد بیخانمان وجود داشتند، ولی با امروز بسیار متفاوت بودند. آنها عمدتاً مرد و بالای چهل سال بودند. افرادی در دهههای بیست یا سی زندگی در بین آنها مشاهده نمیشد. هیچ زنی در بینشان نبود. اما امروزه در بین آنها حتی خانواده هم دیده میشود و تعداد زیادی از این افراد در دهه بیست زندگیشان قرار دارند و در بین آنها تعداد قابل توجهی زن دیده میشود.»
او به خانواده خود، سه فرزندش و خانه اش در «آستین» فکر میکند و میداند که او تنها یک ناظر است که از بیرون به زندگی آنان مینگرد، و او میداند تا چه حد خوش شانس بوده است. اوبراین میگوید:
«با شما شرط میبندم که اگر یک بیخانمان را پیدا کنید و به عکس او در کتاب سالِ مدرسه مثلا در سال هفتم نگاه کنید متوجه میشوید که همه ما یک شکل به نظر میرسیم.»
نوشته زمین سخت؛ روحهای پریشان در لباسهای ژنده