برترینها – ترجمه از سجاد جوهردلوری: فرقی نمیکند که اخبار سیاسی را دنبال میکنید یا نه، چرا که ممکن نیست از ملاقات و دیدارهای هفتهی گذشتهی رهبران ایالات متحدهی آمریکا و کرهی شمالی و اهمیت آن آگاه نباشید.
هفتهی گذشته زوجی در هانووی ویتنام با علاقهای ویژه این مذاکرات را دنبال میکردند. این مرد ویتنامی و همسر اهل کرهی شمالی او برای با هم بودن موانع زیادی را پشت سر گذاشته بودند. عشق آنها برای دهه های متمادی از طرف مقامات دو طرف ممنوع شده بود عشقی که سرانجامش به کامیابی ختم شده است. رییونگهی هفتاد ساله در مورد شوهر ۶۹ سالهی خود، پامگوککان میگوید: مثل عشق در نگاه اول بود، از لحظهای که دیدمش عاشقش شدم.
آنها اکنون در آپارتمانی که به سبک منازل جماهیر شوروی ساخته شده زندگی میکنند. اولین بار در سال ۱۹۷۰ و هنگام کار در کارخانهی تولید کود شیمیایی در کرهی شمالی یکدیگر را ملاقات کردند. آقای کان در وصف آن لحظه میگوید: من در خط تولید کار میکردم و همسرم به عنوان اینترن در آزمایشگاه کارخانه فعالیت میکرد و همان لحظه به خودم گفتم میخواهم که او همسرم بشود. از بیگانههراسی کرهی شمالی اطلاع داشتم، اما برایم مهم نبود؛ از هیچ چیز نمیترسیدم.
کان بزرگترین پروژهی زندگیاش را با زیر نظر گرفتن حرکات رییونگ و کشف برنامهی کاری او آغاز کرد. طرح خود را در ابتدا به گونهای ریخت تا اتفاقی در راهروی کارخانه به هم برخورد کنند. سلام کردند. سلام رییونگ کافی بود تا کان جرات برداشتن قدم بعد را به خود بدهد.
برای رسیدن به منزل او هفت اتوبوس عوض میکردم و پس از آخرین ایستگاه حدود ۳ کیلومتر قدم میزدم.
هردو از خطرات موجود و احتمال دستگیری آگاه بودند. خانم یونگ در این رابطه میگوید: عشق ما ممنوعه بود و ما میدانستیم. اما آنقدر قوی نبودم که در برابر کان مقاومت کنم چرا که میدانستم عاشقش شدهام. میدانستم که باید از دوست داشتنش دست بردارم، اما نمیتوانستم.
“به او گفتم ما عاشق همدیگریم و هیچ دلیلی برای مردن وجود ندارد و قول دادم که از هر فرصتی برای بازگشت به او در سریعترین زمان ممکن استفاده کنم. “
و برگشت؛ کان طی پنج سال بعد چندین بار با بهانههای مختلف به دیدار خانم یونگ میرود. برای یکدیگر نامه مینوشتند، و این نامه نگاریها مدتها قبل از روی کار آمدن تلفنهای هوشمند و پیامرسانها بود و مشکلات خاص خود را داشت. کان به خاطر دارد که در اواخر دههی هفتاد به کرهی شمالی میرود و نامهای با مضمون درخواست ملاقات برای او مینویسد، نامه یک هفته دیرتر به دست خانم یونگ میرسد، اما خوشبختانه قبل از این که کان خاک این کشور را ترک کند موفق به دیدن یکدیگر میشوند.
هنگامی که روابط دو کشور بحرانی میشد یا گمان میبردند که سرویسهای امنیتی به دنبالشان هستند نامهنگاری را متوقف میکردند؛ همینطور دیدارها را. از اواخر دههی هشتاد این زوج به مدت بیش از یک دهه هیچ ارتباط مستقیمی با هم نداشتند. ذهن خانم یونگ نیز در آن سالها مشغول چیزهای دیگری بود.
در این قطحی که خانم یونگ به آن اشاره میکند و سراسر کرهی شمالی را در بر گرفته بود صدها هزار نفر و شاید میلیونها نفر، از جمله مادرش، جان خود را از دست دادند.
اما اینطرف قصه در هانووی، کان هنوز در حال طرح شیوههایی برای دیدار با یونگ بود. وی گروهی را تشکیل میدهد و برای نیازمندان کرهی شمالی اقلام مورد نیازشان را تهیه میکند که از جملهی آنها میتوان به ارسال هفت تن برنج به کرهی شمالی اشاره کرد.
پس از بهبود روابط دو کشور و در سال ۲۰۰۱ و طی حرکتی شجاعانه از طریق وزارت خارجهی ویتنام نامهای به دست رییس جمهور میرساند، رییس جمهوری که در حال ترک کشور برای سفر به کرهی شمالی بود. چند هفته بعد یکی از دوستانش در وزارت خارجه خبر میدهد که به مراد دلش خواهد رسید.
در سال ۲۰۰۲ پس از صبر و مشقتی که سی سال به طول انجامید کرهی شمالی اجازهی ازدواج یکی از شهروندانش با شهروندی از کشور دیگر را صادر میکند.
جشن کوچکی در پیونگیانگ برگزار شد و سپس کان همسر خود را به هانووی، به خانهی جدیدش برد و جشنی بس بزرگتر به همراه صدها مهمان برگزار کرد.
خانم یونگ با خنده و خوشحالی میگوید: از هیچ چیز پشیمان نیستم، اگر او را ندیده بودم، اگر به اینجا نیامده بودم، سالها پیش مرده بودم، حتی اگر به ظاهر زنده بودم. اقرار میکنم که اندکی به خاطر همسرم غمگینم چرا که به خاطر من سختیهای زیادی را متحمل شد و نداشتن فرزند یکی از این مشقتهاست.
همسرش فقط لبخند میزند و میگوید: حسرتی در کار نیست، هنوز هم همان حسی را به او دارم که سی سال پیش داشتم؛ و با افتخار میگویم که توانستم کشوری با انبوه تسلیحات هستهای را قانع کنم تا نظرش را تغییر دهد.
منبع: npr