درباره سیره و زندگانی فاطمه زهرا (سلامالله علیها) تاکنون مطالب متعدد و گوناگونی منتشر شده است. بی شک هنوز آنگونه که باید تأثیر و ابعاد شخصیتی زهرا (سلام الله علیها) در جامعه ما هم تبیین نشده و هم نهادینه نشده است.
در این گزارش مختصر به ابعادی از نقش و هویت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در خانواده پرداخته میشود. متن زیر گلچینی از یک مقاله بلند از دکتر رسول جعفریان است که برای مخاطبان خبرآنلاین خلاصه شده است:
یک زوج نمونه :
شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان دهد، علی(علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) یک زوج نمونه بودهاند. هر دو مسؤولیتپذیر و کوشا و در عین حال صمیمی و با معرفت، زندگی زیبای خود را اداره میکردند. فاطمه (سلام الله علیها)، خواستگاران متعددی داشت که مورخان به نام آنها اشاره کردهاند. از جمله، دو نفری که بعدها خلیفه شدند و اگر نتوانستند، دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را بگیرند، دست کم توانستند دخترانشان را راهی خانه آن حضرت کنند.
محمد بن سعد گوید: آن دو نفر به خواستگاری آمدند، اما پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نپذیرفت. وقتی علی(علیه السلام) به خواستگاری آمد، آن حضرت درخواست او را پذیرفت و به او فرمود: «لست بدجال». ابن سعد در تفسیر این کلمه میافزاید: پیامبر فرمود من دجال نیستم. دلیلش هم آن بود که قبلا وعده فاطمه (سلام الله علیها)را به علی(علیه السلام) داده بود (طبقات الکبری، ج 8، ص 19). اما برخی علاقهمند هستند تا آن جمله را این چنین بخوانند: «تو دجال نیستی». این طعنهای به دیگران بود. شاید همین احتمال بود که سبب شد تا کسانی از محدثان سنی، از قدیم منکر این خبر بشوند و آن را دروغ بدانند.
ابن جوزی میگوید: راوی این خبر شخصی به نام موسی بن قیس است که از رافضیان غالی بود و آنان او را عصفور الجنه میخواندند. وی میگوید این خبر کذب است (الموضوعات، ج 1، ص 382). رافضی بودن البته دلیل کذب خبر نمیشود چرا که بسیاری از روایات اهل سنت از طریق همین رافضیها در منابع حدیثی آنها نقل شده است.
عبدالرزاق صنعانی چنین روایت میکند که وقتی پیامبر فاطمه (سلام الله علیها) را به عقد علی(علیه السلام) درآورد، به دخترش گفت: تو را به عقد کسی درآوردم که در دنیا سعادتمند است و در آخرت از صالحان. او را همراهی کن. سپس حضرت دستور داد تا ظرف آبی آوردند. مشتی از آب درون آن را برداشت و بر سر فاطمه ریخت و دستش را تا روی سینه آن حضرت کشید، آنگاه دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم انها منی و انا منها»، خدایا او از من است و من از او هستم. «اللهم کما اذهبت عنی الرجس و طهرتنی، فطهرها»، خدایا، همانگونه که پلیدی را از من دور کردی، از او هم دور ساز. آنگاه علی(علیه السلام) را صدا زد و با او هم همان کاری را کرد که با فاطمه (سلام الله علیها) کرد. آنگاه به آنان فرمود: اکنون به خانه خودتان بروید و کنار هم باشید. آنها به خانه خویش رفتند و آن حضرت خود در را به روی آنان بست. در همین حال حضرت همچنان در حق آن دو نفر دعا میکرد (المصنف ، ج 5، ص 489).
به راستی این ذریه رسول(صلی الله علیه و آله ) مگر میتوانست جز با دعای پیامبر(صلی الله علیه و آله ) چنین عظمتی به دست آرد؟ ابراهیم(علیه السلام) با همین دعاهای خود برای ذریهاش بود که نسلش از نمازگزاران شدند و رسول(صلی الله علیه و آله ) میفرمود که من خود استجابت دعای ابراهیم هستم. خداوند بیاندازه به ذریه انبیا اعتبار مینهد و همین اعتبار بلکه بیش از آن را برای اهل بیت و ذریه رسول ـ که از نسل فاطمه و علی است ـ قائل میباشد. چنین اعتباری از همین دعاها آشکار است و همین است که این زوج را زوج نمونه کرده و نسل آنان را که کوثری در کنار کوثر قرآن هستند اینچنین مبارک قرار داده است.
نوشتهاند که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) به آنان فرموده بود که کارهای بیرون خانه به عهده علی(علیه السلام) باشد و کارهای درون خانه به عهده فاطمه (مصنف ابن ابی شیبیه ، ج 7، ص 8). بنابر این، این درست است که زن شرعا مسؤولیتی در خانه ندارد اما عرفا این پذیرفته است که کارهای داخلی منزل بر عهده همسر است.
در زندگی این زوج جوان یک مشکل وجود داشت و آن این بود که شوهر مجاهد این زن، غالبا در میدان مبارزه و جهاد بود و در بسیاری از اوقات نمیتوانست کنار همسرش باشد. بنابراین همسر میبایست بخشی از کارهای بیرون خانه را هم انجام میداد. اما مهم آن بود که اهمیت کار شویش را درک میکرد و از این بابت آسوده خاطر بود.
در دو سه سالی که فاطمه بنت اسد، مادر امیر مؤمنان(علیه السلام) زنده بود و در مدینه در خانه این زوج زندگی میکرد، او هم در کارهای خانه به فاطمهسلام الله علیها) کمک میکرد و برای همین آن حضرت میتوانست گهگاه کارهای بیرون خانه را هم انجام دهد.
یک بار پیامبر ضمن سخنانی که قاعدتا میبایست در باره شیوه زندگی کردن مطلوب بوده باشد، فرمود: من از مردانی که همسرانشان را تند تند طلاق داده و دایما در پی چشیدن مزه دیگرانند، متنفرم. کسانی که آنچه مییابند، میخورند و در پی چیزی هستند که آن را نمییابند. در خانه برای همسرشان مثل شیر هستند و در بیرون در مقابل دیگران فردی ترسو. آنگاه حضرت افزود: اما علی برای فاطمه، چنان است که آنچه را مییابد میخورد و در پی آنچه نمییابد، نیست. او در خانه در برابر همسرش ملایم و در بیرون مانند شیر است (اخبار السناء، محمد بن حبیب ، ص 254).
همین که فاطمه گاه مجبور بود کارهای بیرون خانه را هم انجام دهد، آنان را در این اندیشه انداخت که بتوانند با کمک پیامبر(صلی الله علیه و آله ) خادمی برای خود دست و پا کنند. محمد بن حبیب میگوید: پس از مذاکره به این نتیجه رسیدند و فاطمه نزد پدر رفت تا درخواست خود را مطرح کند. وقتی آنجا رسید، حیا کرد در این باره چیزی بگوید. پیامبر(صلی الله علیه و آله ) پرسید: فاطمه برای نیازی آمده است یا برای زیارتی. فاطمه اشک در چشمانش آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، من خود در منزل از چاه خانه آب میکشم، کسی مرا نمیبیند و خود در خانه آرد درست کرده نان میپزم کسی مرا نمیبیند و خود در خانه حمام میکنم و کسی مرا نمیبیند.
آنگاه دستانش را که از کار پینه بسته بود به پدر نشان داد. سپس عرض کرد: آنچه دشوار است تهیه هیزم است که باید از جاهای دور آن را تهیه کنم. شما میدانید که زن باید محفوظ باشد و این چیزی است که مرا آزار میدهد. پدر فرمود: دخترم چیزی به تو یاد میدهم که برای تو از هر خادمی بهتر باشد. وقتی به خانه رفتی، محل استراحت شوهرت را مرتب کن، وقتی شوهرت از راه رسید تا در خانه به استقبالش برو و ردایش را از دوش او برگیر. آنگاه که نشست، کنارش بنشین و کفش او را از پایش بیرون آر. اگر غذا میخورد، هرچه در منزل داری برایش حاضر ساز. وقتی غذایش تمام شد، کنارش بنشین. اگر تو را به رختخوابش دعوت کرد، دعوتش را اجابت کن. اگر نکرد، در همان نزدیکی بخواب. وقتی دراز کشیدی، 33 بار تکبیر بگوی. 33 بار تسبیح و 33 بار تحمید باری تعالی . صدمین ذکر تو این است که بگویی «لاالهالاالله وحده لا شریک له». … ای فاطمه، این برای تو از هر خادمی بهتر است، بهتر است؛ بهتر است و حضرت شش بار این مطلب آخر را تکرار کرد(اخبار النساء، ص 161 – 162). در برخی نقلهای مشهورتر، تکبیر، 34 مرتب توصیه شده است.
محبوبیت فاطمه نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله ) :
حضرت زهرا(سلام الله علیها)برای پیامبر(صلی الله علیه و آله ) بسیار عزیز و گرامی بود و همین موقعیت و محبوبیت او بود که برخی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را که صاحب فرزندی از آن حضرت نشده بودند، روی فاطمه (سلام الله علیها) حساس کرد. برای نشان دادن محبوبیت فاطمه نزد پدر که، هم امری طبیعی بود و هم ناشی از عظمت وجودی شخص فاطمه، که البته خواهرانش از آن عظمت بیبهره بودند، شواهد زیادی میتوان از اخبار تاریخی نقل شده در منابع اسلامی به دست آورد.
از جمله محمد بن سعد در کتاب طبقات (ج 8، ص 22) گوید: وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) وارد مدینه شد، برای مدت یک سال یا نزدیک به آن در خانه ابوایوب انصاری بود. وقتی فاطمه را به ازدواج علی درآورد، به علی فرمود: خانهای برای خود پیدا کن. علی منزلی را یافت که از خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) دور بود. در همان جا ازدواج کرد. اندکی بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) نزد فاطمه آمد و فرمود: من میخواهم تو را به منزلی که به من نزدیک باشد انتقال دهم. فاطمه عرض کرد: شما با حارثه بن نعمان صحبت کنید تا خانهاش را به ما بدهد. حضرت فرمود: حارثه یک بار به خاطر من خانهاش را عوض کرده و من این بار حیا میکنم چنین درخواستی از او بکنم. خبر به حارثه رسید و او خانهاش را به فاطمه و علی واگذار کرد. وی نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا، شنیدهام که تو میخواهی فاطمه را نزد خود بیاوری. اینها منازل من است که بهترین خانههای بنونجار است. من و اموالم برای خدا و رسول است. مالی که تو از من در اختیار بگیری بهتر از مالی است که از من نپذیری. حضرت فرمودند: راست میگویی، خداوند به تو برکت دهد و به این ترتیب بود که فاطمه به خانهای چسبیده به خانه پیامبر منتقل شد.
از زمانی که حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)به این خانه منتقل شد، دشمنی عدهای با وی آغاز گردید. زمانی که آنان شاهد بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) هر صبحگاهان پرده را کنار زده و به اهل آن خانه سلام میدهد، بیشتر خشمگین میشدند. این حس زنانه که بارها و بارها به دشمنی با پیامبر(صلی الله علیه و آله ) برخاسته بود، تنها ناشی از حس زنانه نبود، بلکه به عقیده من یک کینه قریشی بود که طوایف مختلف آن نسبت به بنیهاشم داشتند و نمیتوانستند آنان را تحمل کنند.
فاطمه هیچ کاری نمیکند جز آنچه محمد(ص ) میخواهد
طبری به نقل از امام صادق(علیه السلام) آورده که آن حضرت فرمود: کنیه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) «امابیها» بود (المنتخب من ذیل المذیل طبری، ص 6) . این نهایت ارتباط میان یک دختر را که در ضمن دختر کوچک خانواده است، با پدر نشان میدهد. کسی که در حکم مادر برای پدرش میباشد.
یک اصل در تشیع اصیل مهم است و آن است که شیعه واقعی کسی است که سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله ) از روایت علی(علیه السلام) و جعفر بن محمد(علیه السلام) میگیرد. این تعریفی است که ابان بن تغلب از تشیع کرده است. این منش برگرفته از سیره اصیل امام علی(علیه السلام) است که خود را مطیع محض پیامبر میدید و در برابر سخن و فعل او اجتهاد نمیکرد. اکنون میخواهم یک نص تاریخی را بشناسانم که میرساند فاطمه هم چنین بوده است. یعنی به هیچ روی حاضر نبود در برابر پدر سخنی بگوید که میدانست او راضی بدان نیست. این حکایت را باز عبدالرزاق صنعانی و بسیاری دیگر از مورخان و سیره نگاران نقل کرده اند. روایت عبدالرزاق به مقسم نامیاز موالی عبدالله بن عباس باز میگردد. او میگوید: پس از آن که میان مسلمانان و مشرکان در حدیبیه مصالحه شد که ده سال جنگ متوقف باشد و آنگاه که قریش با کمک به همپیمانانش بنوبکر بر ضد خزاعه وارد جنگ شد، ابوسفیان دانست که قرارداد نقض شده است.
با قریش مشورت کرد و آنان از او خواستند تا به مدینه رفته دوباره رضایت محمد(صلی الله علیه و آله ) را جلب کند. ابوسفیان به مکه آمد و نزد محمد(صلی الله علیه و آله ) رفت و گفت: میبایست قرارداد فیما بین ما تجدید شود. پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمود: ما بر پیمان خود هستیم مگر شما حرکتی در جهت نقض آن قرارنامه انجام دادهاید؟ ابوسفیان گفت: خیر. پیامبر فرمود: بنابر این ما بر همان قرار گذشته هستیم. در این وقت ابوسفیان دانست که محمد(صلی الله علیه و آله ) راضی به تجدید عهد نیست. تصمیم گرفت واسطهای پیدا کند. اولین شخصی که به ذهنش آمد، علیبنابیطالب(علیه السلام) بود. نزد وی آمد و خواستهاش را مطرح کرد. علی(علیه السلام) گفت که روی سخن پیامبر حرفی نمیزند.
پس از آن ابوسفیان سراغ فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آمد و از او خواهش کرد تا وساطت کند. اما فاطمه هم به او گفت: «ما کنت لافتات علی رسول الله(صلی الله علیه و آله ) بامر». من روی دستور و فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله ) چیزی نمیگویم. ابوسفیان حتی سراغ حسن و حسین که کودک اما نزد پیامبر عزیز بودند، رفت و آنان نیز در حالی که چشمشان به مادرشان بود گفتند: نظر ما همان است که مادرمان گفت. تیر ابوسفیان در همه این موارد به سنگ خورد و دست خالی به مکه بازگشت و به قریش گفت آماده باشند که محمد(صلی الله علیه و آله ) به سراغ آنان خواهد آمد(مصنف عبدالرزاق ، ج 5، ص 374).
/6262