صحبت کردن با خانواده‌ای که همسر و پدرشان بخشی فراموش‌نشدنی از فوتبال ایران تلقی می‌شود و به درستی برای باشگاه استقلال حکم پدر یک خانواده را داشت، واقعاً کار آسانی نیست. با دیدن آنها خاطرات ۵۰ ساله استقلال مقابل چشمانت رژه می‌رود و گاهی اوقات گیج می‌شوی که این حجم از دوست داشتن یک تیم چطور در وجود یک‌ فرد متبلور می‌شود؟ فردی که همسر و فرزندانش را فوق‌العاده دوست داشت اما هرگاه پای استقلال به میان می‌آمد دستانش می‌لرزید و گاهی اوقات برای حفظ این عشق ماورایی از خود و سرمایه‌اش مایه می‌گذاشت. بالغ بر پنج سال از فوت منصور پورحیدری می‌گذرد. کسی که به‌حق لقب پدر استقلال را به او دادند و افسوس که پس از درگذشت این پدر، با خانواده‌اش اصلاً خوب برخورد نکردند. خانواده‌ای که البته همچنان به حرمت نام منصورخان و عشق استقلال بسیاری از ناگفته‌ها را به حکم امانت در صندوقچه دل‌شان حفظ می‌کنند. اعلام این خبر که قرار شده یادگاری‌های منصور پورحیدری در اختیار موزه ورزش ایران قرار بگیرد بهانه‌ای شد تا روز یک‌شنبه میزبان خانم دکتر فریده شجاعی و علی پورحیدری، همسر و پسر منصورخان باشیم؛ البته یک کوچولوی دوست‌داشتنی به نام مانلی پورحیدری هم آنها را همراهی می‌کرد، تنها نوه منصورخان که وقتی او از دنیا رفت حدوداً چهار ساله بود. با خانواده منصورخان از هر دری صحبت کردیم و حاصل آن مصاحبه‌های بسیار خواندنی شد که در این بخش گفته‌های دکتر فریده شجاعی همسر منصورخان پورحیدری از نظرتان می‌گذرد از نظرتان می‌گذرد.

منصور، سوسیس تخم مرغ و مربیگری

اولین آشنایی من با منصور به زمانی برمی‌گشت که سن و سال خیلی کمی داشتم و بازیکن تیم فوتبال بانوان باشگاه تاج (استقلال) بودم. من قبل از اینکه بسکتبال کار کنم برای مقطعی فوتبال بازی می‌کردم و جالب است بدانید منصور پورحیدری اولین مربی من بود. ما با هم ۱۱ سال اختلاف سنی داشتیم و منصور در مقطع بسیار کوتاهی که من عضو تیم فوتبال بانوان باشگاه بودم مربیگری این تیم را برعهده گرفت اما پس از آن در تیم بزرگسالان تاج (استقلال) دستیار مرحوم رایکوف شد. در همان مقطع به بسکتبال هم علاقه نشان دادم و آقای عنایت‌ا… آتشی که مربی من بود، وقتی استعدادم را در بسکتبال دید دیگر اجازه نداد فوتبال بازی کنم و فقط بسکتبال را دنبال کردم. در آن مقطع باشگاه تاج (استقلال) در محلی قرار داشت که الان از آن به عنوان اداره کل ورزش و جوانان استان تهران استفاده می‌شود. تمام آن مجموعه که نزدیک میدان بهارستان و روبه‌روی بیمارستان طرفه قرار دارد، متعلق به باشگاه ما بود و برخلاف الان که فقط شعار می‌دهند و حرف از باشگاه فرهنگی- ورزشی می‌زنند اما در هیچ رشته دیگری غیر از فوتبال فعالیت نمی‌کنند، آن زمان باشگاه ما کاملاً فرهنگی- ورزشی بود و در رشته‌های فراوانی فعالیت می‌کرد هم در عرصه بانوان و هم در عرصه آقایان. اتفاقاً باشگاه یک کافه تریا هم داشت که عصرها ورزشکاران تمامی رشته‌ها آنجا جمع می‌شدند. باب آشنایی بیشتر من و منصور هم همان‌جا شکل گرفت. یادش به‌خیر منصور عاشق سوسیس تخم‌مرغ‌هایی بود که در آن کافه تریا درست می‌شد. این را هم بگویم علاوه بر منصور پورحیدری، آقایان ناصر حجازی و اکبر کارگرجم هم به بسکتبال علاقه داشتند و گاهی اوقات این سه نفر در سالن بسکتبال باشگاه هم حاضر می‌شدند.

ستاره استقلال شب دربی گفت بازی نمی کنم؛ پورحیدری مجبور شد شبانه خانه پدری‌اش را زیر قیمت بفروشد/ او زندگی اش را به خاطر استقلال بر باد داد

خواستگاری از طریق آتشی

منصور خیلی خجالتی و درونگرا بود به همین خاطر وقتی بحث ازدواج پیش آمد اصلاً خودش رویش نمی‌شد با من در این رابطه صحبت کند. به همین خاطر مسئله را با عنایت‌ا… آتشی مطرح کرد و آقای آتشی من را برای پورحیدری خواستگاری کرد. در آن مقطع خانواده‌ها فوتبال را یک حرفه نمی‌دانستند به همین خاطر روز خواستگاری خانواده منصور به ما گفتند در بنگاه پدرش کار می‌کند و به صورت تفریحی فوتبال را ادامه می‌دهد. البته اصلاً هم دروغ نگفتند چون پدرش خدابیامرز تاجر آهن بود. ما با هم نامزد کردیم و در نهایت سال ۵۴ مراسم ازدواج‌مان برگزار شد.

پا قدم خوب بچه‌ها برای استقلال

پاقدم بچه‌های من برای استقلال فوق‌العاده خوب بوده است. علی در سال ۶۲ به دنیا آمد همان سالی که استقلال توانست دربی معروف ۱۲۰ هزار نفره را ببرد و با سرمربیگری منصور عنوان قهرمانی جام باشگاه‌های تهران را به دست‌ آورد. عسل هم در سال ۷۰ به دنیا آمد، سالی بسیار خوب برای استقلال چون در آن سال توانستیم عنوان قهرمانی و نایب‌قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا را به دست آوریم و قهرمان جام باشگاه‌های تهران هم بشویم. آن سال آخرین دوره‌ای بود که استقلال و پرسپولیس در جام باشگاه‌های تهران حاضر شدند.

به باد دادن زندگی

واقعاً شاید باورتان نشود ولی منصور پورحیدری زندگی‌اش را برای استقلال به باد داد! از بعد از انقلاب که همراه با عنایت‌ا… آتشی آن‌قدر رفت ‌و آمد تا مانع انحلال باشگاه تاج شد و اسم استقلال را همراه با آقای آتشی روی این باشگاه گذاشت تا دهه‌های ۶۰ و ۷۰ که برای مقطعی عملاً بخش زیادی از هزینه باشگاه را تأمین می‌کرد و برای اینکه بازیکنان بزرگ را به خدمت بگیرد بارها از ثروت پدری‌اش مایه گذاشت. سال‌ها قبل علی پسرم در مدرسه فوتبال امیر قلعه‌نویی حضور داشت. یک روز پس از پایان تمرینات آقای قلعه‌نویی ما را به منزل رساند در طول مسیر پیرامون شرایط استقلال صحبت می‌کرد و به شوخی می‌گفت‌ منصورخان ما را هم با این اخلاقش بیچاره کرده است! گفتم چرا؟ آقای قلعه‌نویی جواب داد منصورخان آن‌قدر استقلال را دوست دارد که از این باشگاه پول نمی‌گیرد و ما هم در رودربایستی او می‌مانیم و نمی‌توانیم پول‌مان را بگیریم. واقعاً قلعه‌نویی هم برای استقلال زحمت ‌کشید و همواره جزو شاگردان بامعرفت منصور محسوب می‌شود.

همسفر شدن با استقلال

در مقطعی که منصور سرمربی تیم ملی بود آقای صفایی فراهانی بحث ورود مسائل علمی را به طور جدی پیگیری می‌کرد و منصور هم از آن استقبال کرد به همین خاطر چند بار ملی‌پوشان زیر نظر من در مجموعه ورزشی انقلاب تست‌های آمادگی جسمانی دادند. جالب است بدانید که یک بار من به عنوان مدیر بخش تغذیه ورزشکاران حرفه‌ای در فدراسیون پزشکی ورزشی با تیم استقلال هم به مسافرت رفتم و همراه با خود منصور راهی عربستان شدیم. وقتی ما وارد ورزشگاه در شهر جده شدیم خبرنگاران و عکاسان برای دقایقی اصلاً هر دو تیم را رها کرده بودند و سراغ من آمدند چون برای‌شان خیلی عجیب بود یک باشگاه فوتبال ایرانی مدیر زن همراه خودش داشته باشد.

ستاره استقلال شب دربی گفت بازی نمی کنم؛ پروحیدری مجبور شد شبانه خانه پدری‌اش را زیر قیمت بفروشد/ او زندگی اش را به خاطر استقلال بر باد داد

فروختن خانه پدری

یک‌بار دقیقاً شب قبل از دربی یکی از بازیکنان بزرگ آن زمان استقلال به خانه ما آمد و صراحتاً به منصور گفت اگر پولم را ندهید فردا برای استقلال برابر پرسپولیس بازی نمی‌کنم! منصور به هر دری زد نتوانست پول جور کند و در نهایت سراغ خانه پدری‌اش رفت. یکی از مهم‌ترین ارثیه‌هایی که برای او به یادگار مانده بود. این خانه از قبل یک مشتری داشت ولی منصور پورحیدری برای اینکه ستاره خودش را در بازی با پرسپولیس همراه داشته باشد، پولی که هیچ وقت از طرف باشگاه به او برگشت داده نشد را به آن بازیکن داد. نمی‌دانید آن شب من چقدر حرص خوردم. منصور عاشق من و فرزندانش بود اما باور کنید گاهی اوقات می‌گویم استقلال را حتی از من هم بیشتر دوست داشت. از این ماجراهای مالی اصلاً کم نداشتیم. منصور سال ۵۸ همراه با من برای مربیگری در امارات راهی دبی شد و چند سال در آنجا دستمزد دلاری گرفت اما همه این پول‌ها را در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ برای استقلال خرج کرد. همان اوایل دهه ۶۰ که برگشته بودیم با یکی از دوستانش در یک نمایشگاه اتومبیل شریک شد و چند ماشین بنز و بی‌ام‌و هم آورده بودند اما باور کنید همه آن پول‌ها و سهم خودش از نمایشگاه را هم برای استقلال خرج کرد. این را هم بگویم من خودم چون استقلالی بودم از موفقیت منصور و تیم خوشحال می‌شدم ولی گاهی اوقات دلم می‌سوخت که این‌طور سرمایه و ارثیه خود را برای استقلال هزینه می‌کند و به او می‌گفتم منصور آنها قدر زحمات تو را نمی‌دانند اما این مسئله برایش مهم نبود و فقط به موفقیت استقلال فکر می‌کرد.

بیشتر بخوانید:

258 258

hotnewsخبر2 سال پیش • dahio.com • 6

برچسب‌ها



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها