بخشی از آن شبه علمها، دانش طبیعی یا همان طبیعیات است که عمدتا معتزله با اقتباس از یونانیات و دست کاری آنها برای تحمیل باورهای ایدئولوژیک خود بر آنها در کتابهای خویش آوردند و در باره آنها، آن قدر فروعات عجیب و غریب ساختند و پرداختند که آدمی از دیدن عناوین آنها سرگیجه می گیرد.
تمام این گزاره ها که در متون قدیمی، دهها هزار صفحه را به خود اختصاص می داد، همزمان با برآمدن علم جدید یکباره سقوط کرد و کنار گذاشته شد.، به طوری که دیگر کسی از آنها یاد نکرد.
در این شرایط اصلا لازم نبود تک تک آن گزاره ها رد شود، همین که ستونهای لرزان آن شبه علم ها سقوط کرد، همه آن متن ها به اجبار از دسترس خارج شد و حالا فقط اصحاب تاریخ علم، نسخه های خطی آنها را زیر و رو می کنند تا ببینند آن مردم چگونه فکر می کرده اند.
بعید می دانم این تاریخچه و تجربه تنها اختصاص به ماجرای علم و شبه علم در تمدن اسلامی داشته باشد، دست کم تمدن مسیحی و بسیاری دیگر شبیه آن را تجربه کرده اند، اما آنچه در اینجا متفاوت با دیگران است این که در اینجا، عموما فکر می کردند به محض این که ظاهر یک آیه یا حدیث، دال بر مطلبی در این حوزه است، به فکر می افتادند تا مدلی از علم طبیعی مطابق با افکار دینی خود بسازند، این در حالی بود که همان وقت، بسیاری از متدینین مخالف آنها، آن حرفها را نه دین می پنداشتند و نه به اعتبار علم، اعتقادی به آن داشتند، سهل است که آنها را عین کفر تلقی می کردند.
امروزه نگاه کردن به بخش طبیعیات کتابهای معتزله و بسیاری از مسلمانان قدیم، جدای از آن که مبتنی بر پارادایم علم یونانی و مولفه ها و مفاهیم آن است، بیشتر به دلیل این که غالب آن مباحث مبتنی بر فرض های غلط، و پایه های بی اساس است، اعتبار خود را از دست داده است.
این چیزی است که اتفاق افتاده و چندان مهم نیست؛ مهم این است که عده ای ، به رغم آن که می بینند آن تجربه و آثار آن، دیگر اعتباری ندارد، مجددا می خواهند شبیه آن را دست کم در برخی از حوزه های علمی بسازند.
بهتر است داستان علم بر اساس تجربه ای که در دنیای اسلام بوده، و دست کم کاری هایی که به خاطر باورهای دینی روی آنها صورت گرفته، یک بار مرور شود تا بلکه این افراد به خود بیایند و اجازه دهند، علم راه خود را برود.
* عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تهران