وقتی کنار پژو ایستاد در اطراف آن چرخی زد، خودرو، عمود به ضلع جنوبی کوچه باران متوقف شده بود، چرخها صاف و نشانی از انحراف وجود نداشت، موتورش هنوز روشن و صدای کار کردن کولر نیز شنیده میشد، همه پنجرهها نیز بالا بودند و به جز دیواره خارجی در سمت چپ پژو که اثری از مالیدگی خون روی آن بود، چیز غیرطبیعی که جلب توجه کند وجود نداشت.
داخل پژو هر دو صندلی جلو کاملاً خوابانده شده بودند و جسد مرد جوان لاغر اندامی دیده میشد که روی صندلیهای عقب مچاله شده بود.
بازپرس دست در جیبش کرد و دستکشش را درآورد، آن را پوشید و دستگیره در عقب را کشید، در باز شد و همزمان با آن پاهای مقتول که با فشار به در تا خورده بود، باز شد و به بیرون افتاد تا کمر داخل خودرو رفت، شیشه جلوی خودرو کاملاً خون آلود بود که با توجه به پاشیدگی خون به روبهروی هر دو صندلی مشخص نبود، وقتی مقتول هدف قرار گرفته در کجای خودرو قرار داشته است.
داشبورد، دنده، شاسیهای تنظیمی داخل خودرو، صفحه نمایشگر سرعت و فرمان کاملاً خون آلود بودند و در سقف کابین قطرات پاشیده شده خون به چشم میخورد. از گردن تا شکم مقتول، ضربات چاقو دیده میشد که با تخلیه کامل خون شکافهای بزرگی را میشد دید.
بازپرس همان جا شنید پسری به نام امین شاهد فرار قاتل بوده است. امین گفت:ساعت ۱۱ ظهر بود که از خرید به خانه برگشتم، این خودرو جلب توجه میکرد، از پشت سر با وجود دودی بودن شیشهها دیدم که دو مرد در صندلیهای جلو نشسته بودند و با هم حرف میزدند، حرکات دستان آن دو تند بود و نشان از دعوای دو طرفه داشت، دخالتی نکردم و به خانه مان رفتم.ساعت یکظهر بود که برای رفتن به خانه خواهرم خارج شدم، میخواستم خودرو را از پارکینگ در بیاورم که دیدم مردی با قدی بلند، موهایی جوگندمی و چهارشانه از در سمت راست پیاده شد، خیلی مضطرب بود وقتی در را بست و خواست آن جا را ترک کند پای چپش پیچ خورد، حتی صدای نالهاش را شنیدم به سختی سمت پژو برگشت و خود را روی آن انداخت، زیر نور آفتاب بودکه دستان خونآلودش را دیدم، پیراهنش نیز قرمز بود، خواستم حرکتی کنم که لیلیکنان به سمت کوچه باریک دوید، آن جا موتورسواری را دیدم که منتظرش بود و هر دو با سرعت فرار کردند.
میتوانم مشخصات قاتل را بگویم، ریش و سبیل مرتبی داشت، رنگ چشمانش نیز روشن بود و گونههایش آفتاب زده نشان میداد.
هنوز شب نشده بود که مقتول شناسایی شد. او شاهین نام داشت و همسرش به نام فتانه ادعا کرد پسرعموی شوهرش به نام کاوه با او اختلاف مالی ۲۰ میلیونی داشت. با مشخصاتی که شاهد قتل از قاتل ارائه داده شبیه کاوه است.
وقتی بازپرس دستور بازداشت کاوه را صادر کرد هنوز یک ساعت نگذشته بود که مردی لنگان همراه ماموران وارد اتاقش شد.
کاوه وقتی شنید یک غریبه او را دیده است و شهادت میدهد او قاتل شاهین بوده است ادعا کرد پاپوش است و حتما فتانه داستان سرایی کرده است، چون همیشه به زن و بچه او حسادت میکرد و سعی داشت بین آنها را به هم بزند.
کاوه گفت: هنوز زمان پرداخت ۲۰ میلیون قرض شاهین نرسیده است. من و شاهین دوستان خوبی بودیم فتانه هم زن بزرگی است، چون با وجود نازایی پسرعمویم این زن از او جدا نشده است. من امروز صبح شاهین را دیدم او هیچ دشمنی با من نداشت حتی وقتی پایم پیچ خورد کمکم کرد داخل مغازه ام بروم و الان مثل این که برادرم را از دست داده باشم از مرگ او ناراحت هستم.
بازپرس نمیدانست چرا با وجود همه دلایل کاوه را قاتل نمیداند. با دقت هرچه را دیده و شنیده بود مرور کرد. او اشتباه نمیکرد کاوه بی گناه بود. ساعتی بعد امین را به اتاقش احضار کرد و تنها با یک دلیل به او فهماند که دروغ گفته است و قاتل کسی جز خودش نیست و فتانه هم او را حمایت میکرد. چارهای جز اعتراف نبود.
امین گفت: من وقتی با فتانه آشنا شدم که بیرون از مطب دکتر گریه میکرد، او با اعتماد به دلسوزی هایم با من درددل کرد، نقش مرد مهربان را بازی کردم، البته همان طور بود. بین ما رابطه عاطفی برقرار شد تا اینکه شنیدم شاهین راز ما را فهمیده است. شاهین خیلی منطقی برخورد کرد و قرار شد با هم ملاقات کنیم.او با پژوی پسرعمویش در حالی که نمیدانست ازصبح به همراه فتانه در تعقیب او هستیم و حتی از پیچ خوردن پای پسرعمویش اطلاع داریم به خانه ما آمد، فتانه در اتاق پنهان بود، با حمله به سوی او دست و پایش را بستم سپس داخل پژو انداختم و از پارکینگ بیرون آمدم و خودرو را در آن جا رها کردم. فتانه نیز در همه صحنهها با من بود و مدام گریه میکرد و میگفت: «چارهای نیست و…».
تنها دلیل بازپرس : او در صحنه قتل و بازرسی از خودرو دید که به جز دیواره خارجی در سمت چپ پژو که اثری از مالیدگی خون روی آن بود، چیز غیر طبیعی که جلب توجه کند وجود نداشت. پس قاتل در خروج از پژو از سمت در چپ- راننده- پیاده شده است و پشت فرمان بود با توجه به این که جسد روی صندلی عقب با آن شکل و شمایل جاسازی شده بود ناخواسته با بدنه پژو برخورد داشت و خون مالیدگی به دلیل این اتفاق بود. اما امین که ساکن کوچه باران بود، در بیان آن چه دیده بود گفت که مردی را مشاهده کرده که از در سمت راست پیاده شد یعنی سمت مخالف راننده وقتی در را بست و خواست فرار کند پای چپش پیچ خورد و حتی صدای نالهاش را شنید و به سختی سمت پژو برگشت و خود را روی آن انداخت.
او گفت: دستان و پیراهن خون آلودش را دیدم سپس سمت موتوسیکلت رفت و فرار کرد. امین دروغ میگفت و ساختگی بودن داستانش رابطه وی با فتانه را فاش کرد.
1717
انتهای پیام/