یکی از مهمترین دلایل برجستگی یاگو، حضور فیزیکی محدود اما اثر ویرانگرش بر تمام عناصر روایی نمایشنامه است. یاگو کم دیده میشود اما همه جا حضور دارد.
با استفاده از این مقدمه کوتاه به تحلیل فیلم «گهواره سکوت» می پردازم. در این فیلم، جنگ به عنوان مهمترین مضمون روایی به شکل عینی غایب است (تنها ماشینی که روی آن گِل پاشیده اند را می توان معرف فضای جنگی دانست) اما اثرات مخرب و نابود کننده اش، بنیان روایی فیلمنامه را میسازد.
رئالیسم محتاطِ فیلم و ترکیب آن با فضایی روستایی و گویش های بومی، بستری باورپذیر برای فیلم ساخته تا مخاطب بتواند با داستانِ کوچک شده و ساده فیلم همراه شود. قاب های طراحی شده و استفاده از رنگ و نور چشم نواز، ارزش زیبایی شناختی فیلمبرداری فیلم را به عنوان یکی از عناصر سبکی قابل بحث کرده است. تقطیع متناسب با فضای جاری بر داستان و ارائه میزانسن های الگومدار، باعث شده فیلم از نظام دکوپاژ هدفمندی برخوردار شده و کارگردان به تکنیک زدگی یا مضمون زدگی مفرط متهم نشود.
از سویی دیگر، عواملی که شاید میتوانست فیلم را در اجرا به موفقیت بیشتری برساند، تدوین و بازی هاست. بازی های فیلم در برخی از صحنه ها مکانیکی از آب در آمده و فاقد انتقالِ احساس است. تدوینگر فیلم نیز با دقت بیشتر می توانست با تجدیدنظر در انتخاب نقطه کات میان برخی نماها، ریتم بهتری برای فیلم بسازد.
در کلیت باید گفت، فیلم کوتاه «گهواره سکوت» به عنوان یک تجربه، توانسته با تعریف رابطه مناسبی میان عناصر سبکی و روایی، سینمایی بی ادعا برای دغدغه ای پر مدعا بسازد! دست مریزاد به همه عوامل فیلم.
۲۴۱۲۴۱