شبهخانوادهها یکی از امنترین و شبیهترین مکانها به خانواده است که کودکان و نوجوانان بدون حامی و پشتوانه در جامعه میتوانند در این مکان به رشد سالم و کامل روحی و جسمی دست پیدا کنند. در یک کلام میتوان گفت شبهخانواده یکی از دلایلی است که ما را به آینده و کمتر شدن جرم، امیدوارتر خواهد کرد.
مراکز تربیتی شبه خانواده در اصل از اعضایی شبیه به خانوادههای واقعی تشکیل میشود و این اعضا سعی دارند چه از لحاظ سلامت روحی و چه از لحاظ سلامت جسمی فرزندان خود را حمایت کنند، چرا که شاید در ابتدا این حمایتها جنبه وظیفه داشته باشد اما بعد از مدتی تک تک کارکنان شبهخانواده وابستگی عاطفی به فرزندان پیدا کرده و آنها را خانواده خود میدانند. اما همه چیز در شبیهسازی به خانواده، خلاصه نمیشود و آموزشهای مختلف و جلسات متعدد رواندرمانی و مشاوره را میتوان نقطه قوت تربیت فرزندان در مراکز شبهخانواده دانست.
آموزشهای خصوصی
همانطور که پیشتر توضیح داده شد، شبهخانوادهها مانند یک خانواده دلسوز نسبت به رشد و نمو فرزندان خود نگرانند پس سعی دارند تا برای رشد خلاقیتهای فردی آنها بکوشند. برای دریافت بهتر نوع تربیت فرزندان در شبهخانوادهها، برای نمونه، تعدادی از شعب خیریه مشیز (بهعنوان نمونهای از موسسات خیریه که در حوزه شبهخانواده بهصورت تخصصی فعالیت میکند) را بازدید کردیم و نحوه چگونگی رفتار با فرزندان و آموزشهای مختلف را در این مکانها جویا شدیم؛ و دریافتیم که بسیاری از شبهخانوادهها مخصوصا شبهخانوادههای خصوصی مانند مشیز، برای آموزش و توانمندسازی فرزندان در سطوح مختلف میکوشند تا یک فرزند بیسرپرست یا بدسرپرست بعد از ۱۸ سالگی با تکیه بر دانش خود بتواند به صورت مستقل در جامعه زندگی کند و مفید باشد.
شبهخانواده از ابتدا تا توانمندسازی
اساس کار شبهخانوادهها شبیهسازی آنها به خانه و خانوادهای گرم است. اکثر فرزندان بیسرپرست و بدسرپستی که به شبه خانوادهها وارد میشوند، از وضعیت روحی و حتی بعضا جسمی خوبی برخوردار نخواهند بود، در این مرحله مهمترین کار برای یک خانواده، ترمیم وضعیت روحی و جسمی است به همین منظور فرزندان ابتدا با روشهای درمانی مختلف تحت نظر پزشکان و مشاورین مرتبط قرار گرفته تا به وضعیت پایداری دست یابند.
مرحله بعدی مربوط به مربیان (که سعی میکنند جایگزین مناسب پدر و یا مادر برای فرزندان باشند) خواهدبود. در این مرحله شیوه صحیح برخوردها و ایجاد ارتباط سالم اجتماعی به فرزندان یاد داده میشود. فرزندان رفته رفته یاد میگیرند که با هر فرد در سطوح مختلف اجتماعی، چگونه برخورد کنند چرا که بسیاری از فرزندان جذب شده توسط شبهخانوادههای از تربیت سالم و درست در خانواده خود بیبهره ماندهاند و حتی نحوه صحیح صحبت کردن هم یاد نگرفتهاند.
پس از آموزشهای اولیه اجتماعی فرزندان، نوبت به پرورش خلاقیت و توانمندسازی آنها میرسد. همیشه خانوادهها برای فردای فرزندان خود نگرانند و سعی میکنند با آموزشهای مختلف، استقلال آنها در آینده را تامین کنند؛ شبهخانوادهها نیز از این قائله مستثنی نیستند و اعضای آن همانند یک خانواده دلسوز ابتدا خصوصیات اخلاقی و علایق فرزند را در نظر میگیرند و سپس فرزند را در کلاسهای مربوط به آنچه علاقه دارد ثبت نام میکنند تا فرد توانمند شود و در آینده بتواند بدون کمک خواستن از دیگران، زندگی اجتماعی موفق و مفیدی داشته باشند.
بسیاری از صاحب نظران در حوزه اجتماعی همیشه بر ضرورت وجود نهاد شبه خانواده در جامعه، تاکیده دارند، در ادامه با نظر یکی اساتید علوم اجتماعی در همین حوزه آشنا خواهیم شد.
«ضرورت نهاد شبهخانواده در جامعه»
حسین میرزائی، مردمشناس، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی، می گوید: همه علمای علوم اجتماعی بر این باور هستند که خانواده اولین واحد اجتماعی است که کودک در آن رشد میکند و طی فرآیندی درازمدت از طریق تعاملات حاکم بر فضای آن جامعهپذیر میشود. جامعهپذیری، اجتماعی شدن و رشد عاطفی- فرهنگی افراد بدون وجود خانواده دچار اختلال خواهد شد و تبعات این آسیبپذیری، در آینده همه اجزای جامعه را دچار بحران خواهد ساخت.
او ادامه می دهد: در طول تاریخ زندگی انسان، همواره بخشی از کودکان به دلایل گوناگون، مانند جنگها، بیماریها و … از تمامیت این نهاد اولیه و ضروری محروم بوده و آن را به شکلی متفاوت درک کردهاند. با وجود پیشرفتهای فراوانی که در حوزههای مختلف پدیدار شده، اما همچنان مشکل کودکان فاقد خانواده همچنان بر سرجایش باقی است. به همین منظور، شیوههایی برای جبران فقدان این نهاد پیشنهاد میشود، مانند «شبهخانواده». این شیوه، نوعی نظام سرپرستی و ساختار حمایتی، بهعنوان الگویی جایگزین یا مکمل برای کودکان فاقد خانواده است که بهصورت تشکیلات نهادی اقامتی، زیستی و اجتماعی زیر نظر و سرپرستی افرادی مانند یک زن و شوهر یا مددکاران زن و مرد که به شکل یک خانواده زندگی میکنند، امکان زندگی و پرورش و آموزش تعدادی کودک و نوجوان بیسرپرست را فراهم میکند. در این مراکز تلاش بر این است تا محیطی نسبتاً طبیعی از یک خانواده ایجاد و پیوندهای صمیمانه و عاطفی بین کودکان و سرپرستان حاصل شود. در این تشکیلات، با شبیهسازی موقعیت و ماهیت خانواده برای کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست، کارکردهای اصلی خانواده که همانا پاسخ به نیازهای فردی و از همه مهمتر جامعهپذیری است، احیا میشود.
او می گوید: به دلیل واقعیتهای اجتماعی دنیای جدید، شبه خانواده، دیگر به عنوان پدیدهای غیرمعمول شناخته نمیشود. علاوه بر سوانح طبیعی مانند سیل، زلزله، بیماری و حوادث غیرطبیعی مثل جنگها و تصادفات، سبک زندگیهای جدید نیز بنیان خانواده سنتی و نهادینه را لرزان کرده و ضرورت ایجاد نهادهایی چون «شبه خانواده» را بیش از پیش در جوامع آشکار ساخته است.
۲۳۵۲۳۷