سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی
۱ در آغاز آب بود و آب، نهر شد و نهر، شهر را تبدیل کرد به شهری مدرن. از اولین آموزههایی که در بدو کودکی در کتابهای تاریخ و جغرافیا فرا گرفتهایم، یکیشان این بود که رودخانهها و آبراهها باعث به وجود آمدن شهرها شدهاند و نقشی اساسی در توسعه زندگی انسان داشتهاند. فیلم «قصه بولوار» قصهای ساز میکند از روزهای نخستین یک آبراه؛ نهری از شمال تهران تا کرج که نامش میشود آب کرج. قصهای از شکل گرفتن زندگیِ جدید تهران و تهرانیها. «قصه بولوار» قصهای است از یک لوکیشن (جغرافیا) بر بستر زندگی آدمها (تاریخ) در روندی کرونولوژیک؛ گاهشماری که از اواخر دهه ۳۰ آغاز و در انتهای دهه ۸۰ ختم میشود. این قصه ۱۰ سال کم دارد از این روزهای زندگیِ بولوار کشاورز که بخشی از دورانش را با الیزابت طی کرده است. راوی اما نمیگوید دلیل اینکه داستان تا سال ۸۸ پیش میرود، چیست؛ دلیل این ۱۰ سالِ منها شدن از فیلم. شاید فرض بر این بوده که بولوار تا آن موقع رشدش را کرده و این ۱۰ سال، عناصری در آن تغییر نکرده و بنابراین جایی برای بازتاب تحولات در آن وجود ندارد.
۲ بر پیشانی فیلم عکسهایی میبینیم از عبور و مرور آدمهای مختلف در بولوار؛ آدمهایی در شکلهای متفاوت، در کسوتهایی مختلف و در سن و سال متفاوت. با پایگاه اقتصادی و اجتماعی متفاوت از یکدیگر. برخی شتابان میروند، برخی نشستهاند بر نیمکتی، دیگری برای گذرش احتیاط میکند، یکی در ساندویچی است، یکی کنار یار نشسته و یکی هم با غضب به همین تصویر نگاه میکند که رفتارش میگوید آنها روی خط ناهنجاری قرار گرفتهاند. اما واکنش او از همین نگاه فراتر نمیرود. اینها تصاویرِ زندگی روزانه بولوار هستند. بولوار همه جور آدمی را در خود جا داده و همه جور جایی را در خود شکل داده. از سینما بگیر تا بیمارستان و وزارتخانه تا بانک و پارک و ساختمانهای سر به آسمان زده مسکونی. بولوار خود به اندازه یک شهر و امکانات آن میتواند آفرینشگر لحظههایی متفاوت از زندگی باشد.
۳ «قصه بولوار» را داود اشرفی روایت میکند و این کار را روان و جذاب انجام میدهد. بهخوبی از پس معرفی این بولوار و تصویر کردن جایگاه آن در شهر تهران برمیآید و فیلم که تمام میشود، ما در فرصتی کوتاه، به مطالعهای بلند از یک بولوار رسیدهایم که روزی زندگی نوین شهری از آنجا شروع شده و موقعیتهای بسیار به خود دیده است؛ موقعیتهایی مشحون از شادی و غم، از عشق و نفرت تا جنگ و انقلاب. و از کوچینی و بلک کتز و اعجوبهها. در سرسلسلهاش هم نامهای مطرحی دیده میشود؛ حاج میرزا آقاسی و امیرکبیر و رضاشاه.
۴ یکی از سکانسهای جذاب فیلم، جایی است در پارک لاله؛ از مهمترین مکانهای بولوار کشاورز و از مهمترین لوکیشنهای بولوار الیزابت. تا به این سکانس برسیم، فهمیدهایم که دوگانه پارک فرح/پارک لاله در چه روندی به چنین جایی رسیده است. چطور از باغ جلالیه که شاهد قدمروهای ارتشیان بوده و اسبان در آن کورس میگذاشتهاند، به جایی برای سبزی و گل و گیاه تغییر کاربری میدهد و میشود تفرجگاه مردم و تا اینکه میشود پارک لاله که دستههای حزبی در آن تشکیل جلسه میدادهاند. حالا عدهای نشستهاند در آفتاب و دستهایشان را سایبان چشمهایشان کردهاند. قبل از اینها، صدای روی تصویر، مربوط است به یکی از سخنرانیهای رئیسجمهور اصلاحات. بعد کات میشود به این سکانس. تصویر اگزوتیکی است از بیکارهای پارک که همه به یک نقطه خیره شدهاند. محلِ نگاهشان در قاب نیست. جایی است بیرون قاب. دوربین روی محور افقی حرکت میکند و میچرخد و روی شماری از این تماشاچیان تمرکز میکند که حالا آفتابنشیناند. کنجکاویم که بدانیم اینها به چه چیزی خیره شدهاند. آرام آرام صدای گفتوگویی را میشنویم که گفتوگویی نمایشی است. گفتوگویی درباره اینکه کسی برای دیگری دسیسه کرده است. هنوز حیرانیم که موضوع چیست. بالاخره دوربین میرسد به یک تلویزیون بزرگ در پارک که دارد یکی از آن سریالهای کرهای را نشان میدهد. ترکیب آن آدمها با این آدمهای روی صفحه تلویزیون، تصویری حقیقی است از این زمانه. از دوره فعلی بولوار. کسالت و یکنواختی.
۵ از گذشته که میخواهیم حرف بزنیم، اصل را باید بگذاریم بر تحقیق و پژوهش. فیلم «قصه بولوار» در ساحت تحقیق کاری شایسته ارائه میدهد و در گزینش حوادث و اتفاقها طوری عمل میکند که بر جذابیتهای فیلم اضافه میکند. در روایت نیز در رفتن از اتفاقی به اتفاقی دیگر کاملا نرم پیش میرود، به نحوی که رویدادهای این خیابان، آرام روی هم سُر میخورند و در هم دیزالو میشوند و این باعث انسجام روایت میشود. در واقع پرشها دفعی و ناگهانی نیستند و حلقههای روایت از هم نمیگسلند.
۶ ادبیات انتزاعی متنی که برای فیلم نوشته شده، گوش را مینوازد. کلماتی که از دهان راوی بیرون میریزد، بنا به ساختار شعریشان، باند صوتی فیلم را به جایی برای لذت بردن تبدیل کرده است. اینجا استعاره و کنایه به کمک فیلمساز آمده تا علاوه بر داشتن تصاویرِ خوب، گفتاری زیبا را نیز طراحی کند. کلمات فقط کلماتی برای تعریف کردن یک مکانِ تاریخی/ شهری نیستند. کلمات از کلمات جلو افتادهاند.
۷ «قصه بولوار» با سینمای ایران شروع میشود و میرسد به روزهای خوب زندگی اثری از یک سینماگر ایرانی. جایی که زن داستان جملهای میگوید که درباره بولوار است. در ادامه بخشی از بازتعریف بولوار بر اساس تصاویر وامگرفته از سینمای فارسی و سینمای پس از انقلاب است. در واقع سینما بیانگرِ سینما میشود. کمکی از خاصیت سلف رفلکسیویتی. تصاویرِ خود سینما به «قصه بولوار» ارزش افزوده میدهند و آن را بر مبنای برخی مفاهیم همچون عشق و طغیان و مهاجرت معنی میکنند. اما فیلمساز تکهای هم میاندازد به سینمای فارسی که چگونه خالی از ایدههای داستانی و تصویری بوده است. در واقع شوخیِ جذابی با سینمای فیلمفارسی شکل میگیرد. دو شخصیت فیلم در طول بولوار قدم میزنند. باز هم قدم میزنند. دوربین با آنها تراولینگ میکند. آنها همچنان دارند قدم میزنند. هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. همچنان به قدم زدنشان ادامه میدهند. شوخی شروع میشود: تایمر میآید روی تصویر. اعداد میگویند که این سکانس چه زمانی دارد. آنها قدم میزنند و اعداد بالا و بالاتر میروند تا میرسند به یک دقیقه و ۴۷ ثانیه. این همه وقت، فقط برای یک قدم زدن و ایفای یک سکانس عبوری.
منبع: ماهنامه هنروتجربه