سینماسینما، نویسنده: پیتر برادشاو/ ترجمه: فریبا جمور
کن لوچ، کارگردان و پول لورتی فیلمنامه نویس با یک بیانیه پر شور و بی پروا از قلب بریتانیای مدرن بازگشت طوفانی به کن داشتند. فیلم به همان سنت کارهای قبلی لوچ و بازگشت به دزد دوچرخه ویتوریو دسیکاست. فیلمی پر از خشم، صریح، یک دست درباره موضوع حیاتی معاصر که کمتر راجع به آن در اخبارها میشنویم.
این فیلم مانند فیلم قبلی کن لوچ، “من دنیل بلیک هستم”، ارزش انسانی در توسعه اقتصادی را نشان میدهد که ما مجبور به پذیرش آن به عنوان یک واقعیت هستیم. در این فیلم نیز مانند “من دنیل بلیک هستم”، از تعداد زیادی مصاحبه پخش نشده استفاده کردند تا به جزییات برسند. اما به عقیده من این فیلم بهتری است: تغییرات دراماتیک بیشتری همراه با بالا و پایینهایی در شکلگیری روایت و شخصیت تمامی بازیگران دارد. صداقت و راستی این فیلم من را به شدت تحت تاثیر قرار داد. احساسات من راجع به این موضوع خاص سیاسی را برانگیخت.
داستان در مورد ریکی (با بازی کریس هاچن) کارگر سابق ساختمانی در نیوکاسل است که بعد از سقوط اقتصادی در سال ۲۰۰۸ هم کار ساخت و ساز خود و هم شانس رهن خانهاش را از دست داده. او مردی زحتمکش و دوست داشتنی اما کمی تندخو و علاقهمند به نوشیدن است. او اکنون در خانهای اجارهای با همسرش ابی (دبی هانی وود) زندگی میکند. ابی پرستار قراردادی که مجبور است از صبح به ده ها معلول و سالخورده و ناتوان در خوردن غذا و دارو، حمام و دستشویی در منازل آنها کمک کند. ابی در طول روز غرق در کار است و حتی آخر شب هم وقتی برای گذراندن با دو فرزند خود ندارد. فرزندان خانواده سب (ریس استون) نوجوانی سرکش با استعداد هنری که با صاحبان قدرت مشکل دارد و خواهر کوچک باهوشش لیزا جین هستند.
دوست ریکی او را ترغیب میکند تا راننده ون یکی از شرکت های بزرگ پستی شود، کاری که به نظر درآمد بی دردسری دارد. اما مدیر سرسخت شرکت با بیرحمی تمام به ریکی میگوید او به صورت شبه آزاد استخدام خواهد شد و هیچ یک از مزایای متعارف اشتغال را ندارد. او مجبور است یا ون شخصی خود را بخرد یا اجاره کند و انتظارات سختگیرانه تحویل بسته را برآورده کند. ریکی در زمان تحویل بار حتی وقت برای دستشویی رفتن هم ندارد و مجبور است بطری پلاستیکی همراه خودش داشته باشد و این سخت کاری، به مرور زمان او را آسیبپذیر میکند.
ریکی همسرش ابی را متقاعد میکند تا ماشیناش را بفروشد تا او بتواند ون بزرگتری بخرد، ونی که مسیر رساندن آنها به خوشبختی را هموار میکند. او استخدام میشود و یا به اصطلاح درستتر شرکت سوار او میشود.
به ناچار و ناخواسته ریکی به دردسر میافتد وقتی ساده ترین نیازهای انسانی او را مجبور میکند تا برای مدتی دست از کار بکشد اما بدهی هایی که به خاطر سختگیریها، بیشتر و بیشتر میشوند او را وادار به کار بیشتر میکند. ابی هم که برای پذیرش بیماران بیشتر تحت فشار است میبیند که چگونه بیمارانش مورد بیتوجهی قرار میگیرند: هانیوود لحظات درخشانی را در این صحنه ها رقم میزند. زندگی خانوادگی و ارتباط آنها با فرزندانشان روز به روز پیچیدهتر میشود. داستان، غمگینتر و حتی وحشتناکتر میشود وقتی ریکی میفهد که مسئولیت مالی بستههای پستی با اوست. بازیگران با بازیهای ساده و به دور از نمایشهای تصنعی صحنههای حزنانگیزی را به تصویر میکشند.
بسیاری از مردم این فیلم را تصویری واقعی از مسائلی میدادند که مردم سراسر جهان با آن رو به رو هستند نه فقط بریتانیا. آیا خود کارگردان هم همین احساس را دارد؟ نمی دانم. اما فقط میتوانم بگویم که اتحادیه اروپا محل تازه نگهداری حقوق کار است و خارج از آن جایی است که افراد شاغل با توهین بیشتر، ظلم بیشتر، استثمار بیشتر، انزوای اقتصادی بیشتر و فقر بیشتر رو به رو هستند.
در یک جمله این فیلم درخشان ذهن شما را مشغول خواهد کرد.
منبع: گاردین، ۱۶/ می/ ۲۰۱۹