، عبدالجواد موسوی میگوید: «اعتراض امری اکتسابی نیست. آدمیزاد یا معترض به دنیا میآید یا رام و مطیع؛ اگر هم دیدید آدمی سربهزیر روزی از ستمی به تنگ آمد و علم طغیان برداشت، مطمئن باشید ژن نهفته معترضانهاش از خواب بیدار شده است.»
او در گفتگوی تازهاش به موضوعات گوناگونی پرداخته است که بخشهایی از آن را مرور میکنیم.
*وقتی میبینی فیالمثل علیه متحدالشکل شدن سنگ مزار شهدا با شدت و حدت مینویسی و حنجره پاره میکنی و چند سال بعد عالیترین مقام نظام هم به این موضوع اشاره میکند اما در عمل هیچ اتفاقی نمیافتد، سرخورده میشوی.
*خیر سرم شاعر و نویسندهام، اما آنچه از من بیشتر دیده میشود همین جنجالهای روزمره است تا مثلا فلان نقد ادبی یا بهمان ترانهای که سرودهام.
*همینکه چند بیل خاک روی نویسنده فقید ریختند آه و فغان سر میدهد که حیف شد، نویسنده خوبی بود، نباید خودش را اینقدر قاتی سیاست میکرد! این بلا را سر خیلیها آوردند. نمونهاش غلامحسین ساعدی.
*در مورد یادداشت «پابرهنه با آرپیجی در اتوبانهای تهران» یکی از همین نشریات مدعی دفاع از ارزشها و عدالتخواهی نوشت که فلانی مردم را به شورشهای خیابانی دعوت کرده است و خزعبلاتی از این دست.
*علیه ابراهیم حاتمیکیا تندترین مواضع را در سالیان اخیر داشتهام. هم علیه خودش و هم علیه فیلمهایش. با این حال در نوشتن کتاب بادیگارد کمکش کردهام.
*در آن مطلب خطاب به دوستان اصلاحطلب آمده بود که این اتهاماتی که آقای نجفی در دفاع از خود به زبان آورده و فیالمثل به خانم استاد گفته مهدورالدم، اگر بر زبان جلیلی و علمالهدی جاری میشد پوست از تنشان میکندید.
*دوقطبیسازان بیهنرترین مخلوقات خدایند. چه آنها که به دوقطبی استقلال و پرسپولیس دامن میزنند و چه آنها که دوقطبی اصولگرا و اصلاحطلب راه میاندازند. هر دو کاسبند و هنرشان در راه انداختن این دعواهای احمقانه و زرگری است.
*آنهایی که دوقطبی شاملو و اخوان راه میاندازند هم خیلی فرقی با اینها ندارند. البته تا وقتی این دوقطبیسازیها صرفا جنبه تحمیق خلایق و وجه کاسبکارانه دارد خیلی جای نگرانی نیست.
*اینکه یک عده به اسم عدالتخواهی خشم و کینه را در دل طبقهای از مردم فربه کنند و هر روز به آنها بگویند حق شما را طبقه دیگری از مردم خوردهاند و پول شما در جیب آنهاست یعنی نهایت فرومایگی.
*شنیعترین شکل کاسبی، کاسبی به نام عدالت است. یکبار در نامهای به آقای احمدینژاد نوشتم بزرگترین خیانت شما لوثکردن مفهومی به نام عدالت بود.
*متأسفانه در سرزمین ما هرکه حرف عدالتخواهانه بزند او را به چپبودن متهم میکنند. گویی هیچکس جز چپها دغدغه عدالت نداشته و ندارند.
*این تقلیلدادن هرگونه عدالتطلبی به اندیشه چپ از آن پدرسوختهبازیهای رایجی است که حافظان وضع موجود عالمانه و عامدانه به آن دامن میزنند. آنها خوب میدانند در مملکتی که مذهب سکه رایج آن است متهمکردن منتقدان و معترضان به چپبودن چه مفهومی دارد.
*با این همه من ابایی ندارم که بگویم بسیاری از نویسندگان و هنرمندان و مبارزان چپ را عمیقا دوست دارم و به دغدغههای آنان بهشدت احترام میگذارم. و اصلا فراتر از این، فکر میکنم برای شرافتمندانه زیستن اندکی چپبودن قطعا لازم و ضروری است.
*چپی که من میفهمم هیچگاه از در دشمنی با زیبایی و آزادی در نمیآید. هرگاه عدهای به بهانه عدالتخواهی به ستیز با آزادی و زیبایی برخاستند بدانید که فرجامی جز دوزخ را برایتان به ارمغان نخواهند آورد.
*من خودم تندترین نقدها را به همایون شجریان داشتهام و هنوز هم معتقدم او یکی از درخشانترین هنرمندان این سرزمین است که متاسفانه قدر و قیمت خودش را نمیداند اما اینکه بنویسیم همایون هیچ چیزی نیست، یعنی بقر پیشمان بقراط است.
*آنهایی که ترشرویند و رگهای گردنشان هماره متورم و مدام به نام دفاع از ارزشها در حال پریدن به این و آنند و گمان میکنند قسیم جنت و نارند، مصداق زمره عبوس زهدند.
*اگر منظورتان از اعتراض همین شلوغبازیهای بنده و امثال بنده باشد حقیقتا در آن هیچ فضیلتی نمیبینم. یعنی همانطور که گفتم اصلا ماجرا اختیاری نیست که در آن فضیلتی باشد.
*یک دردی است در اعماق وجود که بیاختیار بیرون میزند، اغلب هم نتیجهای ندارد جز برهم زدن نظم و ترتیبی که در نظر دیگران محترم است؛ به تعبیر حضرت مولانا در فیه مافیه: «در آدمی عشقی و تقاضایی و دردی و خارخاری هست که اگر صد عالم ملک او شود نیاساید».
در این باره بیشتر بخوانید: روشنفکر زرد، چپ چرک و کاسبان اعتراض از نگاه عبدالجواد موسوی
۲۴۱۲۴۱