شاید از هیچ کلمهای به اندازه «عملگرایی» در فوتبال مورد سو برداشت قرار نگرفته باشد. تمایل به استفاده از این کلمه به عنوان مترادف کلماتی همچون «دفاعی» و «محتاطانه» باعث شده تا در مقابل استعدادِ هجومیِ ایدهالگراها قرار بگیرد. تفکری که بر اساس آن مربیان به دو گروه تقسیم میشوند؛ گروه اول عملگراهایی همچون «سم آلاردایس»، «تونی پولیس» و «نیل وارناک» و گروه دوم عملگراهایی مثل «پپ گواردیولا»، «مارچلو بیلسا» و «جیانپیرو گاسپرینی». با این حال باید گفت که موضوع به همین سادگی هم نیست.
بیلسا شاید یک مورد خاص باشد؛ سرمربی خوشفکرِ لیدزیونایتد اصولی دارد که هرگز از آنها دست نکشیده و نمیکشد. سابقه خانوادگی او نیز نشان میدهد که این سرمربی بر خلاف دیگر مربیان و بازیکنانِ آرژانتینی، هیچوقت «پیروزی» را برای دریافت «پاداش» نخواسته و میتواند کاملاً اصولگرا عمل کند. شاید اکنون جدال این تیم مقابل منچستریونایتد و شکست سنگین 6 بر دو لیدز را به خاطر بیاورید اما اگر فکر میکنید در این مسابقه شاگردان بیلسا تهاجمی بازی کردند چون رقیب را دستِ کم گرفته بودند، باید بگوییم که تفکری خندهدار در ذهنتان نقش بسته. لیدز با این روش بازی کرد زیرا مارچلو آن را بهترین راه برای کسب نتیجه مقابل شیاطینسرخ تشخیص داده بود.
این درست است که شیوه پرسینگ نفر به نفرِ بیلسا، باعث شد دفاع لیدز روی گل نخست سرخپوشهای منچستر دچار فروپاشی شود اما گل دوم به دلیلِ عدمِ موفقیت «ماتیوس کلیش» در مهار «اسکات مکتومینی» به ثمر رسید. زمانی که شما بعد از گذشتِ تنها سه دقیقه، دو بر صفر از رقیبتان عقب میافتید، جدال برای شما تقریبا تمام شده است؛ به خصوص وقتی که مقابل تیمی مانند منچستریونایتد بازی میکنید که در ضد حملات قدرتمند است! با این حال تصور کنید اگر اتفاقات سه دقیقه ابتدایی بازی رخ نمیداد چه میشد؟ در آن زمان شرایط برای لیدز که در جریان بازی در تعداد شوت تنها 24 بر 17 از حریف عقب بود، کمی مثبتتر به نظر میرسید. اگر لیدز در ابتدای بازی به گل میرسید و ابتکار عمل را به دست میگرفت، قطعاً شرایط بازی متفاوت پیش میرفت.
بنابراین کاملاً منطقی است که خطرات ناشی از سبک پرسینگِ بیلسا را برجسته و به عدم انسجام و خطاهای فردی اشاره کنیم اما اینکه بگوییم بیلسا سادهلوح بوده، به این معناست که ما به هیچ عنوان نگرش او به فوتبال را درک نکردهایم. او مایل است خطر شکستهای سنگین را به جان بخرد زیرا اعتقاد دارد در بلندمدت مزایای آن از معایبش بیشتر خواهد بود. او از نگاه خودش یک فردِ واقعبین و عملگراست؛ رویکرد غیرعملگرایانه این بود که برای جلوگیری از شرمساری، از ترس قایم شود و تنها به دنبال کاهش میزان ضرر باشد. اما مارچلو چنین شخصیتی نیست.
این قضیه ممکن است واقعیت بزرگی را به شما اثبات کند؛ اینکه مربیانِ عملگرا از گروه دوم در جهان چندان زیاد نیستند! برای اکثریت مربیان نتیجه حرف اول را میزند و سبک بازی، تنها شیوهای برای رسیدن به این هدف است. به عنوان مثال «ژوزه مورینیو» برای رسیدن به پیروزی حاضر است دست به هر کاری بزند. فردی که شاید در نگاه نخست ایدهآلترین مربیِ مدیران تیمهای لیگ برتری باشد.
با این وجود این روزها فرمول قدیمی «آقای خاص» همانند گذاشته کارایی ندارد و این موضوع نشانگر سه چیز است:
1) بازیکنان دفاعی ژوزه به اندازه کافی خوب نیستند
2) مورینیو دیگر مثل گذشته در سازماندهی دفاعی تبحر ندارد
3) آقای خاص روی این روش پافشاری میکند چرا که میخواهد نشان دهد فلسفهاش همچنان میتواند باعث خوشبختی شود
اما واقعیت امر اینست که تفکر فعلی مورینیو در نقطه مقابلِ «عملگرایی» قرار دارد. در بیشتر موارد، جنگ اصلی فلسفههای بازی بین عملگرایی و آرمانگرایی نیست بلکه بین عملگراییِ رقابتی است. این نکتهای بود که گواردیولا هنگام ورود به منچسترسیتی بیان کرد و از او سوال شد که «آیا ایدههای او آنطور که در اسپانیا و آلمان موفق بوده، در انگلیس هم اثرگذار خواهد بود؟» پپ در پاسخ گفت: «مردم میگویند تو باید عملگراتر و واقعبینتر باشی! عملگراتر از من؟ وقتی ما درباره عملگرایی صحبت میکنیم، درباره راه یا موضوعی در خصوص فوتبال سخن نمیگوییم. این آمار و اعداد است و من در اعداد خوب هستم. من اینجا نیستم که برای زیبایی، فوتبالی رویایی بسازم بلکه من اینجا آمدهام تا بازیها را برنده شویم.»
به نظر میرسد این شکاف میان عملگرایی و ایدهآلگرایی این روزها بیشتر بهانهای شده تا تیمهای قویتر شکست خود مقابل تیم ضعیفتر را توجیه کنند. موضوعی که این فصل موارد بسیار جالبی را خلق کرده؛ مثل شکست سنگین 5 بر 2 منچسترسیتی مقابل لسترسیتی.
رودری، هافبک دفاعی تیم سیتی در اینباره میگوید: «در مسابقاتی از این دست که تیم حریف هیچ کاری نمیکند، شما کمی گیج میشوید. این روش بازی چیزی نیست که من به آن علاقه داشته باشم.»
با این حال نشانههایی وجود دارد که «پپ گواردیولا» در حال تغییر تفکرات خود است و عملگرایی ذاتی، او را به سمت تعریف سنتیتر فوتبال سوق داده. سیتیزنها اکنون با دریافت 13 گل در 15 مسابقه، بهترین آمار دفاعی این فصل لیگ برتر را از آنِ خود کرده که البته این چیز جدیدی نیست. در دو فصل اخیر آنها دومین تیم از این حیث بودهاند و در فصل 18-2017 هم عنوان بهترین خط دفاعی لیگ برتر را به خود اختصاص دادند. با این وجود تعدادِ گلِ خورده به عنوان یک «معیار» کاربرد محدودی دارد زیرا سیتی آنقدر در حفط مالکیت توپ توانایی دارد که تیم حریف به اندازه کافی صاحب توپ نمیشود تا موقعیت و خطر روی دروازه سیتیزنها ایجاد کند.
مشکل اصلی منچسترسیتی از زمان حضور گواردیولا، در تقابل با حریفانی بوده که در مقابله کردن با پرس آنها، عملکرد خوبی داشتهاند و این باعث شده دفاع سیتی آسیبپذیر نشان دهد. همین نقیصه نیز باعث شد در مصاف با لیون ضربه بخورند.
پس از دریافت گل مقابل وستهم با ضربه آکروباتیک و زیبایِ «میشل آنتونیو» در ماه اکتبر، سیتی در 792 دقیقه بازی لیگ برتریاش، تنها دو بارِ دیگر تور دروازهاش به لرزه درآمده. سیتیزنها نسبت به فصلِ 19-2018، به میزانِ 21.8 درصد پرسینگِ کمتری را در هر مسابقه از خود به جای گذاشتهاند که میتواند نشاندهنده این باشد که گواردیولا در بحث پرسینگ عقبنشینی کرده است. گر چه با توجه به کاهش 22.7 درصدی این آمار در لیگ برتر انگلیس، ممکن است چیزی جز یک پاسخ به دیدارهای فشرده در شرایط کرونایی نباشد.
اما این توجیه نیز دلیلی بر این نیست که افت این آمار، مهم و قابل توجه نباشد. در این فصل که یکی از عجیبترین فصول لیگ برتر بوده، بسیار سخت است که بخواهیم از چیزی به طور قاطع سخن بگوییم اما تغییر دیدگار در موضوع پرسینگ در حال حاضر به منچسترسیتی تعادل دفاعی موثرتری داده. یک موضوع عملگرایانه است که قطعاً گواردیولا از آن استقبال میکند.