فیلم از حیث فیلمنامه اصلا قابل توجه نیست. اگر شانس بیاورید و ماجرای زندگی حمید ریگی را ندانید، تا نصفههای فیلم کشیده میشوید و برایتان قصه جذاب خواهد بود اما از آن به بعد، فقط ترس و دلهره است و شرح اتفاقاتی که برای همسر حمید ریگی افتاده و چیزهایی که میبیند و متوجه میشود.
و باز هم اگر داستان را از قبل بدانید، اِندینگِ فیلم برایتان جذاب نخواهد بود.
فیلم، نگاهی نسبتا زنانه به یک موضوع خشن و بی رحم است. و عشق و خانواده در آن محوریت دارد اما قصهگو نیست و صرفا بازگوی واقعیت است.
نقطه قوت فیلم، بازی خوب چند تن از بازیگرانش است. اول از همه هوتن شکیبا (در نقش حمید ریگی) که پیشتر او را با بازی طنزش در سریال «لیسانسهها» شناختیم. شکیبا چیزی متفاوت با آن چه در ذهنمان بود را به اجرا گذاشته و پیش بینی میشد برنده جایزه باشد.
فرشته صدرعرفایی هم با آن گریم عجیب و بازی همیشه خوبش، علیرغم نقش نه چندان کلیدی، به فیلم وزن داده و الناز شاکردوست هم تلاش زیادی کرده تا از آن قالب لوس فیلمهای قبلیاش بیرون بیاید. (گرچه شاید اگر بازیگردیگری را بهجایش انتخاب میکردند، فیلم قوت بیشتری میگرفت.)
تجربه سالهای اخیر نشان داده است، فیلمهایی با موضوع ملی، شانس بیشتری برای دریافت سیمرغ دارند. فیلم آبیار از این حیث پتانسیل دریافت جایزه را داشت.
۵۷۵۷