گفتگو با قاتل
بله، او و همسرش همشهری من هستند.
زمانی که با او دوست شدم شوهر نداشت. قرار بود با هم ازدواج کنیم، اما وقتی شوهر کرد اشتباه کردم و ارتباطم را قطع نکردم.
چهارسال قبل او برای دیدن بستگانش از تهران به شهرمان آمدهبود که او را همراه یکی از بستگانم به نام سهیلا داخل خیابان دیدم و عاشق او شدم. من شماره تلفن همراهم را از طریق سهیلا به او رساندم و ارتباط ما آغاز شد. ما قصد داشتیم که با هم ازدواج کنیم، اما موفق نشدیم و او عروس شد و به همین خاطر ارتباط ما قطع شد.
ما ارتباطمان قطع شده بود تا اینکه چهارماه قبل به من پیام داد که شوهرش به او خیانت کرده و از زندگی با او خسته شدهاست. گفتم اگر از شوهرش طلاق بگیرد با او ازدواج میکنم. بعد از این دوباره ارتباط ما شروع شد و من چند باری در نبود شوهرش به خانهشان رفتم.
من فریب همسر او را خوردم. البته نقشه قتل او را دو نفری طراحی کردیم.
دروغ میگوید.
او گفت شوهرش حاضر نیست اورا طلاق دهد و تنها راه این است که او را از سر راه برداریم و بعد با هم ازدواج کنیم که من قبول کردم. البته او خودش یکبار با دارو شوهرش را مسموم کردهبود، اما فوت نکرد و چند باری هم نقشههای دیگری مثل تصادف ساختگی یا قتل در داخل خیابان طراحی کردیم که موفق نشدیم.
طبق نقشه من چاقویی خریدم و شب قبل از حادثه در پشت بام آنها مخفی شدم و روز حادثه هم همسرش به من تلفن زد که شوهرش خواب است و من هم از پشت بام به داخل خانهشان آمدم و او را در خواب به قتل رساندم.
شیطان فریبم داد و الان پشیمان هستم.