به گزارش خبرآنلاین قصیده 29 از دیوان علامه فدائی کزازی از علما و عارفان قرن سیزدهم هجری در وصف امام هشتم امام رضا (ع) است. این قصیده طولانی حاوی نکات تاریخی هم هست که باید اهل فن به آن توجه کنند. بر اساس این قصیده امام هشتم به احتمال به هنگام عزیمت به طوس به شهر قم وارد می شود و بسیاری داوطلب می شوند که پذیرای قدوم ایشان باشند.
اما ایشان همچون جد بزرگوارشان پیامبر، می گویند هر جا که ناقه من خوابید همان جا من اقامت خواهم کرد. پس از آن در آن مکان مدرسه ای به نام مأموریه ساخته می شود. آیا این مدرسه همچنان باقی است باید از بزرگان قم و تاریخدانان آن شهر پرسید. این قصیده توسط دکتر غلامرضا فدائی، استاد دانشگاه تهران در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته است که در این روز مخصوص زیارت حضرت رضا (درود خدا بر او) می خوانید:
ناقه
ای به قدت خلعت شاهی تمام
بر درت شاهنشهان ادنا غلام
جبهه ات را گر سکندر دید و جَم
می شکستند آینه بر روی جام
صد سفیده عارض پروین کلاه
جبهه ساید بر درت هر صبح و شام
حشمت و شأنت دواند در رکاب
صد سکندر شأن دارا احتشام
بر قد خصمت خدم گلگون قبا
از سنان دوزند و برّند از حسام
در غلاف شب گریزد تیغ صبح
برق تیغت بیند ار شب در مَنام
می شود ز اخگر زمین انجم نگار
گر کشی تیغ شرربار از نیام
سر ز ناف گاو ارض آرد برون
نور را خنجر زنی گر بر سنام
ملک تو چون دانه و خود صیدگیر
خصم تو چون گنجش و بخت تو دام
های و هوی خصم باشد با تو چون
با طبیبان عطسه ی صاحب زکام
ریخت چون برگ از خزان سر از عدو
زهره سان تیغت چو سر زد از کمام
جنس قتل باقی خصمت قضا
قبض بگرفت و ز سر داد التزام
خنگ را بانگ ار زنی شاید رسد
طاق گردون را شکست از اهتزام
شد چو در شهر سخن ذکرت امیر
رفت از خاقان قیصر رسم و نام
سرو ناز آورده بیرون از دو جیب
سر که بیند سروقدت در خرام
بخت بیدارت گرفت از خصم خواب
تا که بیند در لحد طیب منام
ای جهانِ معنی و بحر کمال
تنگ ظرفیست از کمال تو کلام
گر جهان پیمای طبع سرکشم
با همه نجدت چو صرصر پیلکام
در بیابان کمالت عمرها
طی کند ره، نیست قدر یک دو گام
انجم و ماهت بود نقش فراش
کهکشانت مسند و گردون خیام
مطلعی شد عرش دل را شعله بود
کز شعاعش دود خیزد از ظلام
فرض شاهی جز تو را باشد حرام
چون صلات جمعه در غیبت امام
دور سرو قامتت شهزادگان
نونهالان ریاض افتخام
کف سحابان سماوات اقتدار
اختران بیضای انجم احتشام
آسمان اوج را طالع چو مهر
کوکبان دری عالیمقام
جمله دُرّ شاهوار خسروی
لؤلؤ بحر جهانبانی تمام
نامشان را بر زبان راندن خطا
مِهر مِهر است ار چه باشد در غمام
کثر اللهم من امثالهم
فاحفظهم بالتوالی و الدوام
قند و شکر تلخش آمد در گلو
هرکه از وصف تو شیرین کرد کام
با نظام ار شعری آرم دور نیست
عالمی را داده طبع تو نظام
ور نه پختن خام را باشد علاج
چون نکرده کار پخته هیچ خام
عزّ شاهی چون خدا حتم تو کرد
عزت دین را تو هم ساز اهتمام
فوق هر عزت تذلل بر خداست
انما الله عزیزٌ ذو انتقام
دارم ای شاه سلیمان جایگاه
همچو هدهد از سبا سویت پیام
هست شاها مدرسی در شهر قم
کش بود ز اعجاز آن مأموریه نام
هست منزلگاه شاه دین رضا
از همه محروسه قم آن مقام
چون پی مهمانیش خلقی هجوم
حمله آوردند و کردند ازدحام
گفت شه الناقهُ مامورهٌ
پس شدند آرام خلق از خاص و عام
پس روان شد ناقه سلطان دین
تا فرود آمد پس آنجا خوش خرام
گشت صاحبخانه هم مأمور نیز
تا کند جای شه آنجا در مقام
پس ز بود شه شد آنجا مدرسی
شد به مأموریه مشهور انام
قرب پانصد سال می باشد که هست
امر او مستور چون خور گاهِ شام
ملتبس گردیده اوصافش همه
مندرس گردیده اوضاعش تمام
تا ز یمن دولت ظل الاه
شد درخشان باز چون صبح از ظلام
تا شود تحدید این اعزاز خاص
تا شود تجدید این اعجاز عام
تا ز اقبال شه والاتبار
تا ز انعام شه والامقام
پس شود این نیکنامی در جهان
باقی از وی تا شود قائم قیام
حق نخواهد کرد گم آثارشان
گرچه پنهان ماند پانصد عام تام
ان لربکم اینجا نفحهٌ
آرد ارباب یقین را بر مشام
تؤتی اکلها ز بعد کلّ حین
می کند از بهر تو شرح این مرام
از شمیم گلستان وصف شاه
بوی مشک آید چو جان را بر مشام
به که از آب دعا یابد شکوه
میوه دلها چه دارد در کمام
در گرو تاج مرصع داده مهر
تا برد ضوئی از این مطلع به وام
جام عیشت لب به لب بادا به کام
بزم گردون را بود تا مهر جام
مطبخ اوج تو گردد چون فلک
در زمین تا پخته گردد چیز خام
دشمنت در بحر و برّ بر باد باد
باد وی باد مخالف باد و سام
طول زیبد عمر شاهنشاه را
قصه کوته کن فدائی والسلام
/6262