این پرونده خبرآنلاین، پیشکشی ست به مناسبت روز سوم خواندنش.
این قلب، عجیب موجودی ست. چه این قلب مادی باشد که ضربانش 70 بار در هر دقیقه است و چه آن قلب جانی باشد که آن به آن با نفس و روح آدمی سرکار دارد.
چه آن قلب، مادی باشد و چه این قلب، جانی، هر دو انسان را بیدار می کنند. یکی به جسم بیداری می بخشد و یکی به جان آدمی.
| حافظ:
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
حالا روزیِ آدم که بیداری ذهن و قلبش باشد، روزش طور دیگری شروع می شود و شبش طور دیگری به پایان می رسد. زندگی اش باطل نمی شود. دُر نمی خورد توی اوضاع و احوال بد اطرافیان.
میدان مغناطیس قلبت را که پیدا کنی، موج های روزگار گذرا، روی ذهن و جانت اثر منفی نمی گذارد. میدان مغناطیسی بدن و امواج مغزی همواره در معرض خطراند.
یکی لازم است که دائما مراقبت باشد. قبل و بعد و امروز و فردا و آینده را هم خوب بشناسد. با این ویژگی ها و با این همه دانایی کل، چه کسی را سراغ داری که تمام مغناطیس قلبت را خوب بشناسد و بداند چه باید بکنی، به جز «اویی» که به تمامِ خیر همگان آگاه است؟
| اقبال لاهوری:
عاشقی آموز و محبوبی طلب
چشم نوحی، قلب ایوبی طلب
حالا وقتش رسیده که چشمانت را باز کنی. حتی اگر چشمت پر از گناه شده و روی دلت سنگینی می کند، عیبی نیست. راه درمانش خواستن در همین «ماه» است. شروع کردن و از «او» خواستن. خودش گفته است، روز سوم که بیدار شدی، اینگونه بخواه، روزیَت را اینگونه بخواه: وَ اجْعَل لی نَصیباً مِنْ کلِّ خَیْرٍ تُنزِلُ فیهِ ( دعای روز سوم ماه مبارک رمضان) :
« بهترین بهره و فایده از هر چیزی که در هستی قرارداده ای، در این روز برای من قرار بده»
| حافظ:
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
فرق تنبیه با تنبُه
یک تنبیه داریم یک تنبُه
این «ماه» را گذاشته است برای تنبُه دادن به آدمی. بیدارت می کند. آگاهت می کند.
همه چراغ هایش را یک جا، شب و روز روشن کرده است تا در این «ماه»، دل و قلب و مغزت روشن شود.
خواب آلوده و تَر دامن و شراب آلوده هم که باشی و به قول خواجه شیراز « دوش رفتم به در میکده خواب آلوده»،
گفته است که این «ماه» وقت بیداری ست.
گاهی ممکن حتی دزدی باشی و بالای دیوار مردم رفته نشسته باشی که خطاب بیاید:
| حافظ:
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
قصه « فُضیلبن عیاض» را شنیده ای که رفته بود به خانه ای برای دزدی و از بالای دیوار خانه، دختر عریانی دید که خوابیده بود و خواست با او عمل نامشروع انجام دهد، اما ناگهان بالای دیوار، صدای آیه ای از قرآن را شنید که همسایه تلاوت میکرد:
«أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آَمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»: آیا وقت آن نرسیده است که دلهای تان در برابر ذکر خدا و آنچه حق نازل کرده است، خاشع شود؟! ( آیه 16 سوره حدید )
«فُضیل» قلبش لرزید و به خودش آمد و گفت: چرا وقت آن رسیده است، برگشت و توبه کرد و نام او را جزو عارفان نوشته اند.
| حافظ:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
وقت بیدارباش است. برخیز. چشم روی چشم بگذاری، خیلی زود روز سوم می رسد به روز سی ام. «ماه» تمام می شود. میدان مغناطیس هوشیاری قلب های آدمیان را می بندند و دیگر رفت و آمد سخت می شود.
بخواه. هرکه هستی و از هر کجایی. با هر زبانی و هر مقامی. اینجا گِل وجودت مهم نیست که اهل کجایی. اینجا مرز و بوم آدمی را به قلبش می سنجند.
| اقبال لاهوری:
هندی و چینی، سفال جام ماست
رومی و شامی، گل اندام ماست
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم او به جز اسلام نیست
در این روز قلب بیدار و ذهن هوشیار بخواه: بِجودِکَ یا أَجْوَدَ الأَجْوَدینَ.
/6262