به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حجتالاسلام ناصر نقویان، در گفتوگوی زنده اینستاگرامی با سیدعبدالجواد موسوی به بهانه اتفاقات اخیری که در حوزه مداحی رخ داده است، به آسیبشناسی طرح مباحث دینی در جامعه پرداخت و البته در پایان قول داد که در نوبتی دیگر، صریحتر و تفصیلیتر با خبرآنلاین گفتوگو کند.
عبدالجواد موسوی سخنانش را با یک خاطره طنزآمیز خطاب به حجتالاسلام نقویان آغاز کرد؛ خاطرهای که خنده هر دو را در پی داشت و شاید شنیدنش برای شما هم خالی از لطف نباشد: «یک مراسم ادبی در یاسوج یا شهرکرد بود که من در خدمت شما بودم، من شعر خواندم و بعد حضرتعالی رفتید پشت تریبون و گفتید «در محضر شعرا و نویسندگان، سخن گفتن سخت است، منتهی در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند، آنچه استاد ازل گفته بود میگویم.» ناگهان یک نفر از وسط جمعیت داد زد نازِ نفس طوطی صلوات بفرست. شما هم با لبخند گفتید: بله، استاد هم که تایید فرمودند! این خاطرهای هست که هیچگاه از ذهنم فراموش نمیشود و همیشه منتظر بودم که اگر مجدد شما را دیدم، آن خاطره را تعریف کنم که خلاصه قسمت شد اینگونه و اینجا ]ارتباط اینستاگرامی[ یکدیگر را ببینیم.»
متن کامل این گفتوگوی زنده اینستاگرامی را در ادامه بخوانید:
جدای از آن گفتمانهای چپ، چیزی که با آن انقلاب ۵۷ شکل گرفت، گفتمانی بود که در آن یک اسلام مترقی و بهروز را به جوانها معرفی میکرد و خیلیها میگفتند که ما با شهید مطهری و یا دکتر شریعتی جذب اسلام شدیم، وگرنه پیش از آن، دین برای ما مقبولیتی نداشت، اما شما خودتان بهتر میدانید که با فاصله گرفتن از انقلاب، آن قرائت از دین و اسلام کمرنگتر شد تا الان به جایی رسیده است که دادِ انسانهای روشنبین درآمده است که چرا جای علما را عدهای دیگر گرفتهاند؟ چرا جای سخنان عدالتخواهانه، سخنان خرافی میشنویم و دیگر کسی در تریبونهای رسمی ما، از آن اسلام مترقی صحبت نمیکند؟
به قولی ما با نهجالبلاغه و قرآن انقلاب کردیم، اما درحال حاضر فقط رسالههای عملیه بعضی از فقها ما را پیش میبرد، این موضوع یک مطالبه دو جانبه احتیاج دارد یا به تعبیری دیگر، یک مطالعه و یک مطالبه میخواهد. از جانب حاکمان، آنها باید مرتب مطالعه داشته باشند و در سیر دنیا و دین بهروز باشند، چون ادعای ما این است که میخواهیم دین و دنیا را با هم داشته باشیم.
برخی از کشورها، دین را کنار گذاشتهاند و معتقدند که ما فقط، مامور آبادی دنیا هستیم. برخی دیگر نیز دنیا را کنار گذاشتهاند و به تعبیر خودشان فقط دین را میخواهند، اما ما گفتیم ای مردم، ما «ربنا آتنا فیالدنیا حسنه و فیالآخره حسنه» میخواهیم. میخواهیم هم آخرت را برای شما بسازیم، هم یک دنیایی زیبا را برای شما به ارمغان بیاوریم. این مطالعه حاکمان باید باشد تا یک چشمشان به دنیا، صنعت و تکنولوژی باشد و یک چشمشان هم به دین باشد که در این دایره حرکت کنیم. به قول حافظ، «هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد/ پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد.» صدای آهنگین حضرت امام هنوز در گوش ما طنینانداز است که فرمودند: «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم.» ملت ما هم که به دنبال این سخنان آمدهاند، همین عقیده را دارند.
هزینه داشتن یک حاکمیت خوب، مطلوب و ایدهآل، کم نیست. اگر تاریخ اروپا را نگاه کنیم، متوجه میشویم که چه هزینه سنگینی را برای این مورد پرداخت کردهاند، چه سرهایی بالای دار رفته است، چه دانشمندانی زیر گیوتین رفتهاند و ظاهرا ما هم راهی نداریم جز اینکه همین مسیر را برویم. منتهی باید سعی کنیم با درد و خونریزی کمتری این مسیر را طی کنیم
نکته دیگر اینکه، زمانی که ما دعا میکنیم، برای همه یک چیز را میخواهیم و فرقی ندارد که آن فرد مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ میگوییم خدایا همه بیمارانی را که به کرونا دچار هستند، شفا دهد، حالا یا مسلمان باشد یا مسیحی یا یهودی، مهم نیست چه دینی داشته باشد. این نشاندهنده جهانشمولی ماست، ولی یک دایرهای هم دور خودمان کشیدیم که نمیخواهیم پایمان را از آن دایره بیرون بگذاریم و آن دایرهای است که اصول باورهای ما به ما حکم میکند و ما آن را پذیرفتهایم و آن را دوست داریم.
ما هیچ خانوادهای را در ایران سراغ نداریم که به دختر خود بگوید با هرکسی که دوست داری وارد رابطه شو و هرجایی که میخواهی برو. میگوید دخترم باید پاک زندگی کنی، همسر شرعی داشته باشی، ما آن آقا را بشناسیم و تاییدش کنیم. این درحالی است که من مدتی پیش، یک گفتوگویی را میخواندم که از یک مادر سوئیسی پرسیده بودند: «اگر صبح از خواب بیدار شوی و یک پسر غریبه از اتاق دخترت بیاید بیرون چه میکنی؟» او هم گفته بود خب مشخص است، ما یک مهمان داریم و یک تخم مرغ بیشتر نیمرو میکنیم، ولی این موضوع، هیچگاه در فرهنگ ما نبوده است.
آن افرادی که مانورشان، روی ایرانی بودن و اصالت آن است، اگر فردوسی را بخوانند، صحبت من را متوجه میشوند. فردوسی هر کجا که رستم پیروز میدان میشود، او را در مقابل یزدان پاک به سجده میاندازد. شعری هست که میگوید: «به یزدان گر آنان خرد داشتند/ کجا این سرانجام بد داشتند.» حتی آنجایی که رستم با پسرش (سهراب) وارد جنگ میشود، باز هم جناب فردوسی از یزدان صحبت میکند.
افزون بر اینکه ما حاکمان باید مطالعات دین و دنیا را به روز میکردیم، از سوی دیگر، باید به مطالبات مردم هم توجه میداشتیم. یعنی اگر مردم میدیدند من که وزیرم، وکیلم، رییسجمهورم و یا هر پُست و مقامی دارم، پایم را از این دو دایره بیرون میگذاریم، باید به گونهای بر میآشفتند و اعتراض و انتقاد خود را بیان میکردند و یا در اعتراض یه یک کار ناشایست، از پستی که داشتند استعفا میدادند و میگفتند با شرایط موجود، من سر این پست نمیمانم چون این کار، دین و دنیای مرا خراب میکند و شرافت مرا زیر سوال میبرد. من باید یک دروغی به مردم بگویم و یا یک تملقی داشته باشم تا به هدفم برسم. اگر این دو را با هم از بین میبردیم، انقلاب همچنان در مسیر درست خودش گام بر میداشت.
به نظر من مردم تکلیفشان را درست انجام دادند و هرجا کژی و ناراستی دیدند واکنش نشان دادند. به طور مثال، این روزها، فضای مجازی پُر است از پُستهایی که مردم به دینِ سطحینگر، عبوس، سختگیر و خرافی، واکنش نشان میدهند. حالا مردم نمیتوانند به خیابانها بیایند، چون ممکن است هزینهاش زیاد باشد، اما در تلاش هستند صدای خودشان را به گوش دیگران برسانند اما ظاهرا گوشی برای شنیدن وجود ندارد، در اینکه مردم ما از این شکل دینداری راضی نیستند و نه تنها راضی نیستند، بلکه نسبت به آن هم واکنش نشان میدهند، تردیدی وجود ندارد.
بله، این مورد در این سالها در حال تشدید شدن است، چون از طرف مقابل، کمکاریها بیشتر شده است و این دو مکمل یگدیگرند و همچنین ما، یک چشمه امیدی را به روی کسانی که به آینده روشن امیدوار هستند، باز کردیم. البته هزینه داشتن یک حاکمیت خوب، مطلوب و ایدهآل، کم نیست. اگر تاریخ اروپا را نگاه کنیم، متوجه میشویم که چه هزینه سنگینی را برای این مورد پرداخت کردهاند، چه سرهایی بالای دار رفته است، چه دانشمندانی زیر گیوتین رفتهاند و ظاهرا ما هم راهی نداریم جز اینکه همین مسیر را برویم. منتهی باید سعی کنیم با درد و خونریزی کمتری این مسیر را طی کنیم.
ما امروز هیچ راهی نداریم. ما خواهان یک انقلاب دیگر نیستیم، حتی من میان روشنفکران و اندیشمندان هم که مینشینم، هیچکس خواهان یک انقلاب دیگر نیست. ما یکبار انقلاب کردیم و همان کافی است. ما خواهان یک اصلاحگری و جراحی برای برداشتن غدههای فاسد و چرکین و در کنارش دنبال یک پیوند خوب در جامعه هستیم
امروز از حوزه علمیه، از دانشگاه، حتی از مردم کوچه و بازار، کارگران، معلمان و استادان، این ندای انتقاد و اعتراض به گوش میرسد و هرکس به نحوی که میتواند، این کار را انجام میدهد: «بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه.»
حتی در خبرگزاریها و رسانهها نیز میبینیم که میانِ هر ده خبرشان، یک خبر از جنس همین اعتراضها است و اینها همه ندا و نوای مبارکی است که امیدواریم روزی به اصلاح عملکرد همه ما بینجامد.
چه اتفاقی افتاد که ما به این پسرفت دچار شدیم؟
به نظر من این یک روند طبیعی است، یعنی اگر این اتفاق نمیافتاد، ما باید سوال میکردیم؛ طبیعت آدمی اینگونه است. حتی اگر به ما هم که منتقد هستیم، یک پُست و مقام و قدرتی بدهند، دل کندن از آن برای ما بسیار سخت و تلخ و گزنده است. بنده هم که بسیار مدعی هستم و چند سالی است که منبرهای من پُر است از این نوع انتقادها، اگر جای آن آقا بنشینم و پستی به من بدهند، قطعا دل کندن از آن، برایم بسیار سخت خواهد بود. این انحراف از یک جایی شروع شد و آن عدهای که آن را تثبیت کردند و در مقابله با آن کم کاری کردند، کم انتقاد کردند و چشمشان را روی انحرافها بستند، امروز بیشتر باید در پیشگاه ملت ایران و در پیشگاه عدل الهی، پاسخ دهند.
در حال حاضر، رییسجمهور آمریکا ترامپ است و نسبت به اکثر کارها و رفتارهای او منتقدند چرا که ترامپ به گونهای صحبت میکند که انگار قدرت مطلقه است به سازمان بهداشت جهانی (W.H.O) میتازد، به مخالفان خود توهین میکند و هیچ چیز برایش مهم نیست.
این یک مساله همیشگی تاریخ بوده است، مثلا سعدی از انوشیروان عادل یاد میکند، ولی حکایتهایی وجود دارد که نهایت ظلم آن آدم را مشخص میکند؛ ما نیز، تافته جدا بافته نیستیم. به تعبیر شهید بهشتی که خدا رحمتش کند؛ طاغوت، طاغوت است، چه تاج به سر، چه عمامه به سر.
بخشی از این ماجرا قابل درک است و به خاطر تقویت گفتمان انقلابی بوده است، به طور مثال، من این را به خاطر میآورم که قبل از انقلاب برای برانگیختن روحیه ظلم ستیزی مردم مدام از ابوذر نقل میکردند: «من تعجب میکنم از مردی که درخانه نان ندارد اما با شمشیر برهنه خروج نمیکند.» طبیعی است همین افرادی که این صحبت را انجام می دادند، زمانی که صاحب مملکت و حکومت شدند، دیگر نتوانند با همان ادبیات درباره این موارد صحبت کنند و باید بخشی از این ماجراها را فاکتور بگیرند و به جنبه های دیگری از ادبیات دینی اهمیت دهند. منتهی بحث این است، حالا که این اتفاق افتاده است، ما چرا به صداهای دیگر خیلی میدان نمیدهیم؟ من نمیگویم آنچه امروز برخی از مداحان ما میگویند، به طور کلی باید از صدا و سیما حذف شود، چرا که این افراد هم مشتری دارند و متاع کفر و دین بیمشتری نیست. انصاف این است که تعدادی از این بزرگواران که صدای خوشی هم دارند، شبهایی که برنامه دارند، با استقبال خوبی مواجه میشوند. من با این موضوع مخالف نیستم و معتقدم هر چیز به جای خویش نیکوست ولی در کنار این فرد، آقای نقویان کجاست؟ آن کسی که یک نگاه دیگری دارد کجاست؟ آن کسی که مانند شهید مطهری صحبت میکند چرا نیست؟ چه طور ممکن است ما تمام این موارد را حذف کنیم و تریبون را بسپاریم به دست یک قشر خاص تا فقط یک نگاه خاص را حاکم کنند؟
من خیلی اوقات گفتم که مسئولین ارشد نظام که ظاهرا دلشان میخواهد این نظام محبوب مردم باشد، باید بگردند و انسانهای خوب را پیدا کنند و از آنها خواهش کنند که بیایند. انتخابات ریاستجمهوری که میشود، حداقل در این دو دوره گذشته و انتخابات مجلس یازدهم، مقام معظم رهبری به صراحت میفرمایند اگر من را هم قبول ندارید، این نظام را هم قبول ندارید، بازهم رای بدهید. این سخن که در این دو سال و نیم اخیر بیان شده، بسیار بزرگ است.
چند وقت پیش، من در دانشگاه شیراز با بچهها، یک جلسه درباره یک موضوع مشابه داشتم و در نهایت، بچهها را به این نتیجه رساندم که ما یک راه بیشتر نداریم، آن هم این است که مردم را بیدار کنیم. بله، متاع کفر و دین، بیمشتری نیست، اما زمانی مقصود حاصل شده است که متاع کفر، بدون مشتری شود و آن زمان است که خود به خود این مغازه بسته میشود، به هرحال هرکسی دنبال جوابدادن به تقاضا است. اگر من بروم منبر و حرفی برای گفتن نداشته باشم، اگر حدیثی دلنشین، بحثی دلنشین و یا بیتی دلنشین نگویم، دیگر کسی خواهان من نیست و زمانی که من میآیم، همه افراد میروند؛ چون گوشی برای شنیدن وجود ندارد.
همین مسئولینی که معتقدند شرایطی برای گزینش افراد باید وجود داشته باشد، اگر به بیماری صعبالعلاجی مبتلا شوند و به آنها بگویند تنها یک پزشک حاذق در این زمینه وجود دارد و او هم ولایتمطلقه را قبول ندارد، آیا او را بیاوریم؟ همه میپذیرند. برای همین است که اگر مغزِ مسئولی دچار آسیب شود، قطعا دوست دارد زیر دست پرفسور سمیعی که اتفاقا دو تابعیتی است، مداوا شود
ما امروز هیچ راهی نداریم. ما خواهان یک انقلاب دیگر نیستیم، حتی من میان روشنفکران و اندیشمندان هم که مینشینم، هیچکس خواهان یک انقلاب دیگر نیست. ما یکبار انقلاب کردیم و همان کافی است. ما خواهان یک اصلاحگری و جراحی برای برداشتن غدههای فاسد و چرکین و در کنارش دنبال یک پیوند خوب در جامعه هستیم.
این سخن یک تبعات و لوازمی دارد، یکی از لوازمش این است که اگر در یکی از ادارات خواستیم یک مهندس استخدام کنید، در گزینش، از او نپرسیم که ولایت مطلقه فقیه را قبول داری یا خیر؟ بنده متاسفانه یا خوشبختانه حدود ده ماه، رییسکل گزینش کشور بودم و میدیدم که از اساس با این عقیده مخالفم، چون صدر و ذیل جامعه ما در تناقض با هم است. عاقبت هم، متاسفانه یا خوشبختانه، با اصرار، استغفا دادم.
همین مسئولینی که معتقدند این شرط باید وجود داشته باشد، اگر به بیماری صعبالعلاجی مبتلا شوند و به آنها بگویند تنها یک پزشک حاذق در این زمینه وجود دارد و او هم ولایتمطلقه را قبول ندارد، آیا او را بیاوریم؟ همه میپذیرند. یک پزشکی هست که دوتابعیتی است و در حال ساخت بهترین مرکز مغز در غرب تهران است. اگر مغزِ مسئولی دچار آسیب شود، قطعا دوست دارد زیر دست پرفسور سمیعی که اتفاقا او هم دو تابعیتی است، مداوا شود. اگر اینگونه است، چرا باید برای حل مشکلات کشاورزی، مهندسی، شهرسازی، معماری و بسیاری از معضلات دیگر، این فیلترها را پیشِ روی افراد قرار دهیم؟ لذا ما باید یک آگاهی پیدا کنیم و آن را انتقال دهیم: «هر که او آگاهتر، پردردتر/ هرکه او پر دردتر، رخ زردتر». اصل ماجرا این است که ما گاهی اوقات باید آگاهی را تزریق کنیم، چون برخی از افراد از آن فرار میکنند، هرچند که این آگاهی، درد و زحمت و سختی دارد. در همین مسائل سیاسی اخیر که عدهای من را ضد انقلاب و ضد رهبری خواندند؛ یک جوانی برای من یک پیام بسیار تند با مضمون حرامزادهِ ضد انقلاب نوشت. من هم برایش نوشتم آفرین پسر خوبِ انقلابی. او دیگر پاسخی نداد، من اگر آن جمله را با جملهای مانند جمله خودش و یا حتی تندتر از آن پاسخ میدادم، هرگز این نزاع به پایان نمیرسید و اینها همان هزینههایی است که باید برای آگاهی پرداخت کنیم و چارهای هم نداریم.
این رفتارهای شخصی در روزگار ما هم جواب میدهد؟ ما بارها و بارها در تاریخ خواندهایم که یک نفر به امام حسن (ع) دشنام داد، به پیامبر (ص) دشنام داد و بعد از آنکه برخورد خوب آنها را دید، متحول شد، شاید این رفتار در یک جامعه کوچک و بدوی جواب بدهد اما در جامعهای که هشتاد میلیون جمعیت دارد و رسانهها حضور دارند و هرکس به گونهای میاندیشد، و بسیاری از آن ها که باید پاسخگو باشند پاسخگو نیستند، در این شرایط چه کنیم؟
ما باید امروز هزاران مرتبه خدا را شکر کنیم که به برکت این تکنولوژی، امروز من و شما کنار هم نشستهایم و صحبت میکنیم و بسیاری از آدمها نیز این گفتوگو را میبینند، این اصلا کم چیزی نیست، دوستی میگفت شما قبلا منبر چوبی میرفتید اما حالا منبر نوری در اختیارتان قرار گرفته است. حالا به وسیله همین ارتباطات، ما باید مطمئن باشیم که این رفتارها منتشر میشود، درست مانند شیشه گلابی که شما سرش را ببرید؛ یک عزیزی میگفت آنها سر امام حسین (ع) را نبریدند، سرِ شیشه عطر را بریدند و با بریدن سر، بوی عطر بیشتر منتشر شد و رایحه خوش آن بیشترِ جانها را نوازش داد. ما امروز هیچ چارهای جز انجام این کارها نداریم و خیال نکنیم این رفتارها کم است، من اگر رفتار خوب و یا بدی دارم،هر دو به یک اندازه میتواند منتشر شود. امیرالمومنین علی (ع)فرمود: «مردم به حاکمانشان بیشتر شبیه هستند تا به پدرانشان.»
به نظر شما محبوبیت آقای خاتمی به چه دلیل است؟ من خودم انتقاداتی به ایشان داشتم و گاهی در جلسات آنها را بیان میکردم، ولی محبوبیت ایشان زیاد است و مردم این سید را بسیار دوست دارند، کاری به بخش سیاسی موضوع ندارم، صرفا از نظر اخلاقی و رفتاری شخصیت ایشان، به ماجرا نگاه میکنم. بالاخره ایشان از یک خانواده اصیل، نجیب و عالم است آن پیامی که حضرت امام برای درگذشت والد بزرگ ایشان صادر کردند، برای کمتر کسی صادر کردند و این همان چیزی است که ما میخواهیم.
البته این به گونهای نقض حرفتان است، شما میفرمایید این رفتارها تاثیر خودشان را میگذارند اما از یک طرفی هم میگویید امیرالمومنین فرمودند مردم به حاکمان خود شبیهتر هستند تا به پدرانشان، یعنی اگر قرار باشد حاکمان ما کاری نکنند، باز هم مردم هرکاری کنند، نتیجه نمیگیرند.
بله، ما دو نوع تناقض داریم، تناقض ظاهری و تناقض باطنی و این تناقض، یک تناقضی جدی نیست، مهم این است که ما چگونه خوبی را پراکنده کنیم. از یک طرف هم میبینیم، حاکمان ما آنطور که باید و شاید عمل نمیکنند. در همین میان، انسانهای خوبی را پیدا میکنیم که با کمک آنها کم کم میتوانیم به این بدنه رسوخ کنیم. گاهی اوقات با هل دادن و درخواست کردن میتوان این بدنه را به سمت درخواست برد، اگر نشد، با فریادها و اعتراضها باید این کار را انجام داد.
یکی از راههای اعتراض همین انتخابات مجلس یازدهم بود که نشان داد در طول سالیان پس از انقلاب، ما کمترین آمار شرکت کننده را داشتیم، این شرکت نکردن در انتخابات، همان هشدار و تلنگری است که میگوید من نمیخواهم اساس این سیستم سرنگون شود، من فقط میخواهم سیستم اصلاح شود و شورای نگهبان تنها از یک جانب، افراد را انتخاب نکند، از دو جانب، سه جانب حتی از جانب مردم پیش بروند. یک نظر سنجی انجام دهند تا ببینند اکثریت مردم با کدام جناح همراه هستند، من فکر میکنم بالای پنجاه درصد از مردم با هیچ یک از این جناحها نیستند، تنها دنبال کسی هستند که به مردم خدمت راستین ارائه دهد و مردم نیز در عوض به آنها یک خدمات متقابلی را ارائه میدهند.
مردم دنیا در حال حاضر، قدرِ نلسون ماندلا را میدانند، قدرِ گاندی را میدانند، میان این همه رییسجمهوری که در آمریکا حضور داشته، معتقدند بهترین روسای جمهورشان، آبراهام لینکون و جاناف کندی بوده است.
اگر چشم و گوشی برای عبرت وجود داشته باشد، اتفاقات خوبی افتاده است و یکی از همین اتفاقات، انتخاباتی است که شما میفرمایید. منتهی، متاسفانه دوستان سیاسی ما خیلی چشم و گوش عبرت بین ندارند. آنهایی که با رقم ناچیزی پیروز شده و به مجلس راه یافتهاند، میگویند، ناکارآمدی جناح دیگر ثابت شد و آن کسانی که روی کار نیامدند نیز یک بهانه دیگر دارند و ناکارآمدی خودشان را نمیپذیرند. به قول بیدل دهلوی؛ «کس عیب کس نبیند تا بیحیا نباشد»، انگاری بسیاری از ما دچار نوعی بیحیایی شدهایم و به جای جستن عیبهای خودمان، مدام به دنبال این هستیم که عیوب دیکران را به رخشان بکشیم.
بگذریم، آقای نقویان ببخشید که این قدر صریح صحبت میکنم. میخواستم دقایقی هم درباره مسائل روز و مباحث پیش آمده در حوزه مناسک مذهبی صحبت کنم اما احساس میکنم شما به دلایلی که من نمیدانم، کمی محافظهکار شدهاید و از پاسخهای صریح طفره میروید. اشتباه که نمیکنم؟
من به نوبه خودم تلاش میکنم پختهتر صحبت کنم. اینکه ما در جامعه یک شمشیر تیز برداریم و کشتار و خونریزی راه بیندازیم، هنر نیست، سعدی میگوید: «به حکیمی گفتند دانشمندی با ابلهی درآویخته بود، حکیم گفت اگر دانشمند بود، با ابلهان در نمیآویخت.» دانشمند همان امامی است که با یک فرد ابله وارد نزاع نشد.
یکی از راههای اعتراض مردم به شرایط، همین انتخابات مجلس یازدهم بود که نشان داد در طول سالیان پس از انقلاب، ما کمترین آمار شرکت کننده را داشتیم، این شرکت نکردن در انتخابات، همان هشدار و تلنگر مردم به حکومت است که میگویند ما نمیخواهیم اساس این سیستم سرنگون شود، ما فقط میخواهیم سیستم اصلاح شود و شورای نگهبان تنها از یک جانب و جناح، افراد را انتخاب نکند
من در جریان ماجرا نیستم، اما اگر فرض کنیم این ویروس کرونا از دی ماه وارد کشور شده است و برخی از مسئولین نیز میدانستند اما بنابر مصلحتهایی اعلام نکردند، آیا نگفتن آنها و مصلحت اندیشیهای بیجا، حقیقت را تغییر داد؟ آمار فوتیها را کم کرد؟ خیر، حقیقت سر جای خودش است و این حقیقت مثل بذری که کاشته میشود، بالاخره در میآید. به قول مولانا: «به بهار بنگر ای دل که قیامت است مطلق / بد و نیک بر دمیده، همه ساله هر چه کاری». اینکه ما واقعیتها را بپوشانیم، چیزی از اصل ماجرا کم نمیشود. مخصوصا در روزگار ما که یک نفر در جایی مداحی میکند و یک موج عظیمی ایجاد میشود. صرفا من با مورد اخیر کاری ندارم. باید یک مقدار گستردهتر فکر کنیم، اگر اشتباه است که همه ما اشتباه داریم، من یک وقتی داشتم بالای منبر صحبت میکردم، گفتم مردم من این حدیث را بخوانم و شما را به خاک بسپارم، میخواستم بگویم شما را به خدا بسپارم اما این اشتباه را انجام دادم؛ لحظهای منبر قفل شد، زبان من بند آمد، مردم زدند زیر خنده و کلا مجلس به هم ریخت. بعضی از اشتباهات اگر از این سنخ باشد، قابل جبران است، اما اگر حواسمان نباشد و کلا یک مسیر را اشتباهی برویم، یک ماجرای جداگانه است.
۵۷۵۷