غروب شد، همه رفتند، خانوادهاش را هم با سختی راضی کردند بروند، ماندیم همین چندتا، انگار منتظر بهانه بودیم نرویم…
به قول جوانان امروزی رفتن یهویی مد شده انگار، روحالله هم این بار مد روز بود …
غروب همینجوری هم دلگیر است وای به حال کسی که غروب تکهای از خاطراتش را در خاک کند و…
در به در بودیم، انگار بیچارهترین آدمهای روی زمینیم، منگ و گیج … مثل کسی که چیزی جایی گذاشته اصلا یادش نمیآید کجا بوده و چه بوده!
یاد صبح افتادم وقتی توی غسالخانه دیدمش؛ نه لبخند داشت، نه کنایه میزد، نه شوخی میکرد. انگار هزاران ساله که خوابیده … وقت غسل هم برایش خواندند… «کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون … تا نگویند کسان، جسم حسین (ع) بیکفن است.»
به قول خودش هرجا دلت گرفت بگو یا حسین(ع)
۱۷۲۴۱