یکی از این خاطرات ماجرای وام عبدالرضا پهلوی، برادر شاه بود. او مینویسد: من میدانستم که اگر حتی در یک مورد، برای کسی استثنا قائل شوم و انعطافپذیری نشان دهم دیگر نمیتوانم جلوی تقاضاهای دیگران را بگیرم.یکبار عبدالرضا پهلوی که یک میلیون تومان از بانک ملی وام گرفته و سپرده ثابت خود را در بانک به عنوان وثیقه گرو گذاشته بود به بانک مراجعه و اظهار کرد که من به این سپرده ثابت احتیاج دارم و حاضرم بهجای آن خانهام را وثیقه قرار بدهم. با این تقاضا موافقت شد.
در سررسید وام گزارش دادند که موعد بازپرداخت وام شاهپور عبدالرضا رسیده است ولی هر چه به او نامه مینویسیم پاسخی نمیدهد.
دستور دادم تا مدت معینی به او مهلت بدهید و اگر تا آن روز بدهی خود را نپرداخت اجرائیه صادر کنید.
به پرویز کاظمی که وکیل بانک ملی بود، دستور داده شد که اگر شاهپور عبدالرضا بدهی خود را تا فلان تاریخ پرداخت نکرد اجرائیه صادر کنید. رونوشت نامه برای حکیمالملک، وزیر دربار فرستاده شد.
یک روز شاه به من گفت اگر عبدالرضا پول بانک را پس ندهد چکار خواهید کرد؟ گفتم خانه ایشان را حراج خواهم کرد.
شاه گفت مگر کسی کاخ عبدالرضا را میخرد؟ گفتم زمینش را قطعه قطعه میکنم و میفروشم. شاه گفت واقعا اینکار را خواهید کرد؟ گفتم البته اعلیحضرت. و بالاخره هم شاه شخصا بدهی عبدالرضا را به بانک پرداخت کرد.
۲۷۲۱۵