وی به صاحبخانه گفت که برایش بسته‌ای آورده است. پدرام به مقابل در رفت. اما ناگهان مرد جوان با قمه به او حمله کرد و ضربه‌ای به دست و ضربه‌ای هم به سر پدرام زد. سپس مرد ناشناس او را داخل خودروی پرایدش انداخت و به راه افتاد. پدرام که بشدت مجروح شده بود سعی می‌کرد خیابان‌ها را به خاطر بسپارد با اینکه امیدی به زنده ماندن خودش نداشت و نمی‌دانست چه سرنوشتی در انتظار او است.
بالاخره راننده پراید در مقابل خانه‌ای توقف کرد مرد جوان روی سر در خانه مجسمه سریک شیر بزرگ را دید و به خاطر سپرد. بعد از آن وارد خانه شدند و پدرام چند ساعتی داخل اتاقی حبس شد.
دقایق می‌گذشت و مرد جوان بدون آنکه بداند برای چه آنجاست در اتاق زندانی بود. او وضع مالی متوسطی داشت و شغلش هم طوری نبود که به خاطر آن کسی نقشه ربوده شدنش را کشیده باشد. بالاخره انتظار به پایان رسید و در اتاق باز شد. مرد ناشناس که امیر نام داشت به‌همراه زن جوانی مقابل در ظاهر شدند.
زن جوان با دیدن پدرام جیغی کشید و فریاد زد: او را اشتباه گرفته‌ای امیر. این شخص آن مردی نیست که…» پدرام دیگر صدایی نشنید و بی‌هوش شد. زمانی که به هوش آمد خود را روی تخت بیمارستان دید و به او گفته شد که چند روزی است در بیمارستان بستری شده است.
در جست و جوی متهم
به دنبال شکایت پدرام بلافاصله تحقیقات آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان با کمک پدرام به جست و جو در خیابان‌ها پرداخته و با پیدا کردن خانه‌ای که سر در شیر داشت موفق شدند امیر را شناسایی کنند.
امیر در تحقیقات اولیه به جرم خود اعتراف کرد اما مدعی شد که به اشتباه مرد جوان را ربوده بود. او گفت: مدتی بود که همسرم مینا از مزاحمت‌های مرد ناشناسی شکایت داشت. مرد ناشناس همه جا مینا را تعقیب می‌کرد و برای او در خیابان ایجاد مزاحمت می‌کرد. نمی‌دانم از کجا شماره تلفن همراه همسرم را هم پیدا کرده بود و در تلگرام برای او پیغام می‌فرستاد.
او ادامه داد: مزاحمت‌های او ادامه داشت تا اینکه از همسرم خواستم آدرس خانه او را برایم پیدا کند. یک روز همسرم، مرد مزاحم را تعقیب کرد و متوجه شد که به خانه پدرام آمده است. مینا آدرس را به من داد و من هم به‌عنوان پیک موتوری و تحویل بسته زنگ خانه پدرام را زدم. آن زمان تصور می‌کردم که صاحبخانه همان مردی است که مزاحم همسرم شده است. اما وقتی همسرم او را دید فهمیدم اشتباهی او را ربوده‌ام.
متهم جوان ادامه داد: از آنجا که پدرام بشدت مجروح شده و خون زیادی از او می‌رفت، وی را سوار ماشینم کرده و به بیمارستان رساندم. زمانی که او پذیرش شد به بهانه گرفتن دارو و انجام کارهای دیگرش از بیمارستان فرار کردم.
باتوجه به اظهارات مرد جوان، او روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات بیشتر در این خصوص ادامه دارد.

۲۳۳۰۲

hotnewsسایر6 سال پیش • dahio.com • 54



دیدگاهتان را بنویسید



مطالب پیشنهادی

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش سوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۱۰ حقیقت جالب که احتمالا نمی‌دانستید! – بخش دوم

در دنیای اطراف ما بی‌شمار حقیقت جالب در حال رخ دادن وجود دارد که از آن‌ها خبر نداریم. این حقایق در زمینه‌های حیات‌وحش، انسان، معماری، غذا و … هستند که [...]

۸ راهکار برای بیشتر مثبت فکر کردن

مثبت اندیشی از رویکردهای سالم در زندگی است و توسط بسیاری از روانشناسان توصیه می‌شود. در این مطلب از لیست‌میکس ۸ راه مثبت اندیشی را با هم مرور می‌کنیم. با [...]

با این ده کتاب، خواندن رمان تاریخی را شروع کنید!

تاریخ شاید برای خیلی از ماها موضوع موردعلاقه نباشد و میل زیادی به خواندن رمان تاریخی نشان ندهیم؛ اما کتاب‌هایی در این حوزه وجود دارند که به‌قدری هیجان‌انگیزند که ممکن [...]

واقعیت های نگران‌کننده‌ای که از آن بی‌خبرید

می‌دانستید کبد با یک ضربه ممکن است از کار بیفتد؟ یا مغز بدون جمجمه آن‌قدر نرم است که از هم می‌پاشد؟ در این لیست ده واقعیت را که هر کدام [...]




ترندها